قرآن در موردى که از «استوا» ى خدا بر عرش سخن گفته، پیوسته در قبل و بعد آیه به بیان مظاهر قدرت او پرداخته است.
اینک از میان این آیات هفتگانه به بیان دو آیه مىپردازیم:
1. إِنَّ رَبَّکُمُ اَللّهُ اَلَّذِی خَلَقَ اَلسَّماواتِ وَ اَلْأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیّامٍ ثُمَّ اِسْتَوى عَلَى اَلْعَرْشِ یُغْشِی اَللَّیْلَ اَلنَّهارَ یَطْلُبُهُ حَثِیثاً وَ اَلشَّمْسَ وَ اَلْقَمَرَ وَ اَلنُّجُومَ مُسَخَّراتٍ بِأَمْرِهِ أَلا لَهُ اَلْخَلْقُ وَ اَلْأَمْرُ تَبارَکَ اَللّهُ رَبُّ اَلْعالَمِینَ.(1)
»پروردگار شما آن خدایى است که آسمانها و زمین را در شش روز (مرحله) آفرید. آنگاه بر عرش مستولى شد. شب را با روز مىپوشاند و شب با شتاب از پى روز مىآید، آفتاب و ماه و ستارگان را که به فرمان او رام شدهاند آفرید.
براى اوست آفریدن و فرمان دادن (فرمانروایى) زوالناپذیر است خداى عالمها«.
2. إِنَّ رَبَّکُمُ اَللّهُ اَلَّذِی خَلَقَ اَلسَّماواتِ وَ اَلْأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیّامٍ ثُمَّ اِسْتَوى عَلَى اَلْعَرْشِ یُدَبِّرُ اَلْأَمْرَ ما مِنْ شَفِیعٍ إِلاّ مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ ذلِکُمُ اَللّهُ رَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ أَ فَلا تَذَکَّرُونَ.(2)
»پروردگار شما خدایى است که آسمانها و زمین را در شش روز آفرید آنگاه بر عرش مستولى گشت. کار آفرینش را تدبیر مىکند و هیچ شفاعتکنندهاى (اسباب و علل طبیعى) نیست مگر پس از اذن و اجازهى او. این است پروردگار شما. پس او را بپرستید، آیا پند نمىگیرید؟«
در این دو آیه از مظاهر قدرت و تدبیر عالم خلقت، به تعبیرهاى مختلف سخن به میان آمده است که رؤوس آنها را یادآور مىشویم:
1. خدا آسمانها و زمین را در شش مرحله آفرید.
2. شب، روز را مىپوشاند.
3. شب، روز را آرامآرام تعقیب مىکند.
4. شمس و قمر و دیگر ستارگان، مسخر فرمان خدا هستند.
5. آفرینش از آن اوست.
6. فرمانروایى از آن اوست.
7. براى جهان آفرینش مدبّرى جز او نیست.
8. هیچ علت طبیعى (شفیع) در جهان بدون اذن او مؤثر نیست.
9. چنین موجود برتر و داراى چنین مظاهر قدرت، بىنهایت بزرگ و برتر است فَتَبارَکَ اَللّهُ رَبُّ اَلْعالَمِینَ.
10. چنین موجود والایى شایستهى پرستش است، نه مخلوقات او ذلِکُمُ اَللّهُ رَبُّکُمْ.
باتوجه به این امور سهگانه یعنى:
الف) استوا در قرآن و لغت ناظر به استیلا و سلطه است.
ب) عرش و سریر باهم تفاوت دارند و به مرور زمان عرش بهطور کنایه از قدرت و عظمت به کار مىرود.
ج) در آیات هفتگانه(3) که سخن از استواى خدا بر عرش به میان آمده است، پیوسته استواى خدا بر عرش با بیان مظاهر قدرت و عظمت همراه بوده است.
باتوجه به اصول سهگانه باید معنى واقعى: (ان الله علی العرش استوى) با اَلرَّحْمنُ عَلَى اَلْعَرْشِ اِسْتَوى را به دست آورد.
آیا واقعا قرآن در گرماگرم سخن گفتن از مظاهر قدرت، مىخواهد از جلوس خدا بر تخت سخن بگوید یا مقصود دیگرى دارد؟ و آن اینکه آفرینش این جهان گسترده توأم با تدبیر، با استیلاى خدا بر جهان هستى همراه مىباشد. او همچنان بر عرش قدرت و بر سریر عزت قرار دارد و بر جهان آفرینش مستولى است و از عرش قدرت، عالم خلقت را تدبیر مىکند نه مزاحمى دارد و نه معینى به همین جهت باید او را پرستید.
و به عبارت دیگر، آنجا که استوا در همهجا نشانهى سلطه و استیلاست، نه جلوس و قعود، و عرش در اصطلاح عرب مظهر قدرت و اعتماد بر آن، رمز تدبیر کشور است و قرآن نیز در ضمن بیان مظاهر قدرت، (که او چنین کرد و چنین آفرید) از استواى خدا بر عرش سخن مىگوید، باید گفت مقصود از این جمله این
است که او بر تخت عزت و عظمت باقى است و به تدبیر جهان مىپردازد و در این مورد، نیاز به یار و یاور ندارد و مزاحمى براى او نیست.
چنین تفسیرى براى این جمله-که آن را با تمام جملههاى قبلى و بعدى منسجم مىسازد و همهى جملهها را به یک نقطه سوق مىدهد-اگر تأویل نامیده مىشود، به خاطر آن است که عرش در این آیات کنایه از قدرت آمده است و معنى لغوى آنکه تخت چوبى یا آهنین است، در نظر گرفته نشده و چنین تأویلى تأویل مردود نیست، بلکه تأویل مردود آن است که با ظاهر مجموع آیه مخالفت شود و در آیه مورد بحث اتفاقا ظهور جملگى آن همان است که یادآور شدیم.
باتوجه به آن جملههاى قبلى و بعدى، اگر جملهى مزبور به جلوس خدا بر تخت تفسیر شود و اینکه او واقعا بر تخت نشست و یا بر روى آن استقرار یافت، در این صورت جمله معنى مبتذلى خواهد یافت که نه قراین موجود در آیات آن را تأیید مىکند و نه عرف ادب و سخنشناس، زیرا چنان معنایى با ماقبل و مابعد آن تناسبى ندارد.
از این بحث گسترده روشن شد تأویل متشابه به معنى حمل آیه برخلاف ظاهر نیست بلکه جستجویى است در تعیین مراد با تدبّر در آیه و سیاق آن.
1) اعراف / 54.
2) یونس / 3.
3) براى اختصار فقط دو آیه را مطرح کردیم.