جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

قرائت سوم از پلورالیزم دینى: پلورالیزم در عرصه معرفت‌شناسى

زمان مطالعه: 2 دقیقه

در این قرائت وحدت دین در واقع حفظ شده و تعدد آن معلول برداشت‌هاى گوناگون پیامبران الهى معرفى شده است.

این تفسیر آخرین قرائت از پلورالیزم است و ظاهرا مقصود واقعى طراحان این نظریه، همین است.

آنان در جا انداختن نظریه از اصل معروف فیلسوف آلمانى کانت (1724 – 1804) بهره گرفته‌اند، و آن اینکه «شىء فى نفسه» غیر آن شىء نزد ما است، و اینکه واقعیات هیچگاه دست نخورده به دست ما نمى‌رسد بلکه آنچه را که حس وارد دستگاه ادراک مى‌کند با یک رشته قالب‌هاى پیش‌ ساخته ذهنى قالبگیرى شده و رنگ‌آمیزى مى‌گردد و لذا انسان هیچ‌گاه به واقع آنچنان که هست نمى‌رسد.

طبعا این حکم در مورد انبیا نیز جارى است، آنان دریافته‌هاى خود را از شهود وجود مطلق با تأثر از عوامل چهارگانه بیان مى‌کنند، و قهرا دریافت هر یک غیر از دریافت دیگرى خواهد بود، و از این طریق تعدد دین و کثرت پدید مى‌آید و لباس حق و باطل بر اندام هیچ‌ یک پوشانیده نمى‌شود زیرا هر کدام دریافته‌هاى خود را در مقام تجربه دینى مطرح مى‌کند.

جان هیک در این مورد مى‌گوید:

امانوئیل کانت (بدون این‌ که قصد این کار را داشته باشد) چهارچوبى فلسفى فراهم نموده که ضمن آن چنین فرضیه مى‌تواند بسط و تکامل یابد. او میان عالم

آن‌گونه که فى نفسه هست و آن‌ را عالم معقول مى‌نامد، و عالم آن‌گونه که بر آگاهى و شعور انسان ظاهر مى‌گردد و او آن‌ را عالم پدیدار مى‌نامد، فرق گذاشت.(1)

ما پیش از آن‌ که به نقد این قرائت بپردازیم نخست، اصلى را که اساس این قرائت را تشکیل مى‌دهد مورد بررسى قرار مى‌دهیم، و بعدا برمى‌گردیم به اصل قرائت با نقل کلمات صاحبان نظریه.

نظریه کانت که آن‌را یکى از افتخارات این فیلسوف آلمانى مى‌دانند، جز شک پرورى نتیجه‌اى ندارد، «کانت» در حالى که خود را یک فرد رئالیست مى‌داند ولى اصلى را پى‌ریزى نموده جز شک نتیجه‌اى نمى‌بخشد، زیرا (او مى‌گوید شىء در خارج غیر از شىء در ادراک ماست» هرگاه این اصل صحیح است چگونه مى‌توان گفت حقایقى در جهان خارج هست و ما به آنها معرفت نسبى داریم، هرگاه تمام ادراکات ما با یک رشته قالب‌هاى ذهنى شکل مى‌گیرد چگونه مى‌توان گفت آنچه که در نزد ماست – ولو به صورت نسبى – همان است که در خارج است.

کانت در این نظریه شک پیرهونى را احیا کرده زیرا وى عینیت‌هاى خارجى را نفى نمى‌کرد ولى مى‌گفت ممکن است اشیاى خارجى به گونه‌اى باشند و ما اینها را به گونه دیگر درک کنیم، چیزى که هست پیرهون نظریه خود را به صورت شک و تردید مطرح مى‌کرد، ولى کانت به صورت جزمى و قطعى.

البته نظام فلسفى کانت عاجز از آن است که شىء فى نفسه را اثبات کند و در نتیجه به ایدئالیسم کشیده مى‌شود. هم‌چنان که ایدئالیست‌هاى بعد از کانت نظیر نیچه و هگل به کانت اشکال کرده‌اند و گفته‌اند که نتیجه نظام فلسفى کانت ایدئالیسم است نه رئالیسم. نیچه مى‌گوید: کانت به شىء فى نفسه اعتقاد دارد یعنى حکم مى‌کند که شىء فى نفسه وجود دارد ولى آن‌ را غیر قابل شناخت مى‌داند، که همین قضیه تناقض است زیرا که حکم به وجود داشتن شىء فى نفسه نوعى شناخت از شىء فى نفسه است.


1) جان هیک: فلسفه دین: 245.