1- مقصود از فطریات احساسی و گرایشی چیست؟
2- نشانه های دلایل فطریات کدام است؟
3- رابطه فطرت با ارزش چیست؟
اصطلاح «فطرت» از قرآن کریم أخذ شده است. آن جا که قرآن در تشریح آیین یکتا پرستی روی «فطرت» به معنی «خلقت انسان» تکیه می کند و در سوره ی روم چنین می فرماید «فأقم وجهک للدّین حنیفاً فطرت الله الّتی فطر الناس علیها» (1): به آیین راست خدا روی آور، آیینی که آفرینش خدا است و انسان را بر آن آفرینش آفریده است. پس از نزول قرآن (2) در میان مفسران و سپس متکلمان و حکیمان، مسائلی
به نام «فطریات» مطرح شده و در حقیت این بخش از بحث، در حالی که جنبه ی فلسفی و کلامی دارد، حائز جنبه ی تفسیری نیز می باشد و هر دو گروه می توانند درباره آن بحث کنند.
برای جداسازی فطری در اصطلاح قرآن، و فطری در اصطلاح اهل منطق، نکته ای را یادآور می شویم و آن این که: این لفظ در دو مورد به کار می رود و برای جلوگیری از اشتباه، یکی را «فطری احساسی» و «گرایشی» و دیگری را «فطری ادراکی» و «علمی» نامیده اند، فطری در اصطلاح قرآن احساس و تمایل درونی است که ارتباط به ادراک ندارد، در حالی که فطری در اصطلاح اهل منطق از مقوله ی ادراک و به اصطلاح از اقسام علم حصولی است، هر چند علمی است روشن و بدیهی. و اهل منطق به فطری در اصطلاح قرآن، وجدانیات (3) می گویند. به هنگام بررسی باید این دو اصطلاح را در نظر گرفت، و پرسش نخست، ناظر به فطریات احساسی و گرایشی است، نه به فطری در اصطلاح اهل منطق. با توجه به این مقدمه، به پاسخ پرسش نخست می پردازیم:
1) سوره ی روم: 30.
2) بحث در فطریات اختصاص به قرآن مجید ندارد، بلکه پس از قرآن، در نهج البلاغه در نخستین خطبه و در احادیث دیگر که قسمتی از آنها در تفسیر آیه ی یاده شده در کتاب «البرهان» و «نور الثقلین» وارد شده و قسمتی دیگر از احادیث مربوط به فطرت در «توحید صدوق» و غیر آن آمده است.
3) باید دانست که وجدانیات قسمتی از مشاهدات است، و قسم دیگر آن اموری است که با حس ظاهر ادراک می گردد و «محسوسات» نامیده می شود. درمقابل آن «وجدانیات» است که با حسّ باطن احساس می شود.