جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

فرضیه ترس‏ (1)

زمان مطالعه: 2 دقیقه

ویل دورانت، مورّخ معروف غربى در تاریخ خود در بحثى تحت عنوان سرچشمه‏هاى دین از (لوکرتیوس)، حکیم رومى چنین نقل مى‏کند که «ترس نخستین مادر خدایان است! و از میان اقسام ترس، خوف از مرگ، مقام مهم‏ترى دارد … به همین جهت انسان ابتدائى نمى‏توانسته باور کند که مرگ یک نمود طبیعى است؛ لذا همیشه براى آن علت فوق طبیعى تصور مى‏کرد.» (1)

همین سخن را راسل، به تعبیر دیگرى تکرار کرده؛ مى‏گوید:

«گمان مى‏کنم که منشأ مذهب قبل از هر چیز ترس و وحشت باشد؛ ترس از بلاهاى طبیعى، ترس از جنگ‏ها و مانند آن، و ترس از اعمال نادرستى که انسان به هنگام غلبه شهوات انجام مى‏دهد.» (2)

بطلان این فرضیه نیز از اینجا روشن مى‏شود که طرفداران آن گویا همگى با یک تعهّد ضمنى با یکدیگر توافق کرده‏اند که براى مذهب و عقیده خداپرستى‏

ریشه فوق طبیعى وجود ندارد؛ و حتماً باید عاملى براى آن در طبیعت جستجو کرد. عاملى که بازگشت به نوعى گمان و تخیّل داشته باشد؛ لذا در این رابطه همیشه مسائل فرعى را دیده، و مسأله اصلى را فراموش کرده‏اند.

درست است که ایمان به خدا به انسان قدرت روحى و آرامش مى‏دهد، و درست است که او را در برابر مکر و حوادث سخت شجاع مى‏کند، تا آنجا که گاهى آماده هرگونه ایثار و جانبازى مى‏شود؛ ولى چرا ما مطلبى را که دائماً در مقابل چشم بشر وجود داشته یعنى این نظامى که بر زمین و آسمان و گیاهان و جانداران و وجود خود انسان حاکم است را فراموش کنیم.

به تعبیر دیگر، انسان هر قدر از علم تشریح و فیزیولوژى و مانند آن بى‏اطلاع باشد؛ وقتى به ساختمان چشم و گوش و قلب و دست و پاى خود نگاه مى‏کند آن را ساختمان عجیب و دقیقى مى‏بیند که از طریق اتّفاقات و عوامل بى‏شعور هرگز قابل تفسیر نیست. پیدایش یک شاخه گل، یک زنبور عسل، پیدایش خورشید و ماه و سیر منظّم آنها و پدیده‏هاى دیگر.

این مطلبى است که همیشه در برابر چشم انسان وجود داشته و دارد و عامل اصلى پیدایش ایمان به وجود خدا است؛ چرا این واقعیّت روشن را نادیده مى‏گیرند و به سراغ مسأله ترس و جهل مى‏روند جز اینکه بگوئیم نسبت به چنین واقعیّت روشن، جهل دارند و از پیشرفت عقائد مذهبى ترس دارند، چرا جاده اصلى و روشن را رها کرده در بى‏راهه گام مى‏گذارند؛ جز اینکه پیشداورى‏ها سد راه آنان گشته است.


1) تاریخ تمدّن ویل دورانت، جلد 1، صفحه 89.

2) جهانى که من مى‏شناسم، صفحه 54.