پس از آگاهى از واقعیت «خلق» مىتوان به تعریف «علم اخلاق» دست یافت و «دانش اخلاق» را به گونهاى تعریف کرد.
1. ابن مسکویه مىگوید: «دانش اخلاق» یک رشته آگاهى است که انسان در سایه آن، حالتى به دست مىآورد که یک رشته کارهاى زیبا به آسانى از او سر مىزند.(1)
2. خواجه نصیر الدین طوسى «دانش اخلاق» را بسان «ابن مسکویه» تعریف مىکند و مىگوید: «علم اخلاق» علمى است به آن که نفس انسان چگونه خلقى اکتساب تواند کرد که جملگى احوال و افعال که به اراده او، از او صادر مىشود، جمیل و محمود بود.(2)
3. در لغتنامه دهخدا آمده است: «علم اخلاق» عبارت است در علم معاشرت با خلق و آن از اقسام حکمت عملیه است و آن را تهذیب الاخلاق و حکمت خلقیه نیز مىنامند.
4. ابن صدر الدین در کتاب «الفوائد الخاقانیه» اخلاق را چنین تعریف مىکند:
دانش اخلاق: آگاهى از فضیلتها و کیفیت تحصیل آنها، تا روح و روان انسان به آنها مزیّن گردد و همچنین آگاهى از رذایل و راه پرهیز از آنها، تا روح انسان از آن، دور و پیراسته شود و موضوع آن نفس انسانى، از نظر آرایش با ملکات زیبا،
و پیرایش از ملکات نازیبا است.(3)
5. علاّمه طباطبایى اخلاق را چنین تعریف مىکند: «هو الفن الباحث عن الملکات الإنسانیة، و تمیز الفضائل منها عن الرذائل، لیستکمل الإنسان بالتخلق و الانصاف بها، سعادته العلمیة، فتصدر عنه الأفعال التى یجلب الحمد العام، و الثناء الجمیل فى المجتمع الإنسانى«.(4)
با توجه به این تعریفها خواهیم دید: تعریف تعداد زیادى از غربیان در مورد اخلاق بسیار ناقص و نارسا است.
از تعریفهاى یاد شده، مىتوان امور یاد شده در زیر را به دست آورد:
1. در جامعه انسانى یک رشته افعال به خوبى و بدى توصیف مىشوند، مثلا همه اتفاق دارند که پاسخ نیکى، به نیکى خوب، و پاسخ آن به بدى، بد، و یا عمل به پیمان نیک، و شکستن آن، بد، و یا حفظ امانت نیک، و خیانت بر آن بد است و همچنین است دیگر افعال انسان که در جامعه به خوبى و بدى معرفى مىشوند و هیچ کس در وصف آنها به یکى از آن دو، اختلاف نظر ندارد.
2. چه بسا عمل به گزارههاى اخلاقى مایه زیان شخصى، و عمل بر خلاف، تأمین کننده سود انسان مىباشد، علم اخلاق راه تحصیل ملکات نیک و بد را به انسان مىآموزد، تا در سایه این حالات نفسانى، کارهاى نیک از انسان به آسانى سر زند، و یا پرهیز از افعال بد، به سهولت صورت پذیرد. و اصل اخلاقى را بر سود و زیان خود مقدم بدارد.
3. اخلاق مانند دیگر علوم تدوین شده، داراى موضوع و مسایلى است که آن را از دیگر دانشهاى بشرى متمایز و جدا مىسازد و موضوع آن، نفس انسانى از آن نظر که شایستگى آراستگى با ملکات خوب و بد را داراست.
4. باید خوب و بد را قبلا شناخت سپس به دنبال تحصیل حالات و ملکاتى
رفت که ریشه صدور یک چنین افعال مىباشند، تا نفس را با آنها مزیّن و یا پیراسته ساخت.
برخى از غربیان علم اخلاق را به نحو یاد شده در زیر تعریف مىنمایند:
الف. ژکس مىگوید: علم اخلاق عبارت از تحقیق در رفتار آدمى بدانگونه که باید باشد.(5)
ب. فولکیه مىگوید: «علم اخلاق» مجموع قوانین رفتارى که انسان به واسطه مراعات آن، مىتواند به هدف برسد.(6)
1) »علم الأخلاق، علم تحصل لأنفسنا خلقا تصدر به عنّا الأفعال کلّها جمیلة و یکون مع ذلک سهلة علینا لا کلفة فیها و لا مشقة» (تهذیب الأخلاق و تطهیر الاعراق، ص 27(.
2) اخلاق ناصرى، ص 48.
3) لغت نامه دهخدا: 5 / 1526، مادهى «اخلاق«.
4) المیزان: 1 / 376.
5) فلسفه اخلاق: 9.
6) الأخلاق النظریة: 19.