همانطور که ملاحظه فرمودید معناى اوّل عرفى شدن، از دو بخش تشکیل مىشود:
عقلانى شدن مفاهیم عقیدتى و قدسى.
عقلائى شدن احکام رفتارى.
درباره بخش نخست یادآور مىشویم عقلانى کردن مفاهیم قدسى و معارف دین، حاکى از آن است که نظریهپرداز، دین را در مقابل عقل قرار دارد و لذا اصرار مىورزد که دین را عقلانى کنیم و خردورزى را جاى قدسى بودن و تعبد قرار دهیم.
به روشنى یادآور مىشویم خاستگاه این نظریه، آیین مسیحیت کنونى مىباشد، زیرا در آیین مسیحیت مسأله «رازدار بودن» اصول عقاید مسیحیت، جزء لا ینفک آن است. و لذا هر موقع به آنان گفته شود که مسأله تثلیث (خدا یکى است و در عین حال سه تا) از نظر عقل مردود است مىگویند این رمزى است که با ایمان حل مىشود و عقل را به آن راهى نیست نخست باید ایمان آورد سپس فهمید.
در این خاستگاه، عقاید و معارف فراتر از عقل و خرد شمرده شده و ایمان قبل از خرد قرار مىگیرد در این صورت سزاوار است که اندیشمندان عرفى شدن دین را مطرح نمایند و جدا بخواهند که دین باید از حالت قداست به معنى یاد شده یعنى: فوق خرد، فرود آید و در قالب گزارههاى عقلى ریخته شود، در این صورت دین در طى این مسیر فرسایس پیدا کرده و قدسىزدایى مىشود. زیرا در این تحلیل قسمتى از زواید، به دور ریخته شده و گوهر دین در آینه عقل مىدرخشد.
آیینى که از گروندگان به آن، ایمان را پیش از اندیشیدن مىطلبد، و هر نوع پرسش و پاسخ پیرامون عقاید و اصول ممنوع اعلام مىکند، براى اندیشمندان خردورز، قابل پذیرش نیست و حق دارند، که عرفى شدن دین را بطلبند، و دین
حقیقى را پس از ویرایش، و فرسایش و حذف زواید، به جهان عرضه کنند.
»عرفى شدن یک جریان غیرقابل بازگشتى است که طى آن جوامع از سلطه کلیسا و عقاید تعصبآمیز، مابعد الطبیعى آزاد مىشوند«.(1)
در این نظریه، دین و عرف (عقلانی) در تعارض و کشمکش هستند و بهترین بستر براى آن، آیین کلیسا است، سران مسیحیت دین منهاى تعقل را مطرح مىکنند، و حاضر به حصارشکنى نیستند، ولى نظریهپردازان عرفى شدن دین، مىخواهند حصار تعبد را بشکنند، و از دریچه دیگر به حقایق دین بنگرند و به قول برخى «محقق خود را به یک راهبرد و روش شناختى مقیّد نساخته بلکه لدى الاقتضاء از مسیرها و راهکارهاى متنوع، مورد توصیه مکاتب و رهیافتهاى گوناگون آزادانه استفاده کرده است.(2)
1) عرفى شدن در تجربه مسیحى یا اسلامى / 59.
2) عرفى شدن در تجربه مسیحى یا اسلامى / 34.