عرفى کردن دین یا فقه، تعبیرى مؤدبانهاى از سپرى عمر دین است که هیچ نقشى در اجتماع نداشته باشد و این اندیشهاى بود که «فروید» و همکارانش پرچمدار آن بودند و چون او یک فرد یهودى بوده و از ناحیه دین خانوادگى، پیوسته مورد تحقیر قرار گرفته بود، او به فکر عقدهگشایى افتاد. ناخودآگاه به این نتیجه رسید که باید تمدن غربى جانشین دین گردد و ما را از مذهب بىنیاز سازد، ولى او پس از مشاهده نتایج جنگهاى جهانى اوّل از این نظریه برگشت، زیرا مشاهده کرد که غرب به ظاهر متمدن، در باطن، درندهاى بیش نیست و اگر شرایط دگرگون گردد، پرده از چهره او کنار مىرود، براى منافع خود، چیزى را رادع و مانع نمىاندیشد. اکنون این فکر کهن که بنیانگذارانش از آن منصرف گردیده، به تدریج وارد کشور ما گشته و به زور مىخواهند جامعه را از دین دور کنند، و دین فردى را جانشین دین اجتماعى قرار دهند.
شگفت اینکه گاهى با آنچه که در انجیلهاى کنونى آمده است بر مدّعاى خود استدلال مىکنند.
اینکه در کتاب مقدس آمده است «سهم خدا را به خدا و سهم قیصر را به
قیصر» دقیقا به این معناست که دین به ساحت خصوصى معطوف مىگردد و به قول پارسونز یکى از متغیرهاى الگوى (patrn vari ables) خصوصى شدن دیانت است.(1)
مسلّما این گفتار یک اندیشه ی استعمارى است که متأسفانه به کتاب مقدس راه یافته است. مقدسترین کتاب قرآن مجید است که هر نوع حکم و داورى را از آن خدا مىداند و مىفرماید: إِنِ اَلْحُکْمُ إِلاّ لِلّهِ: «حکم تنها از آن خداست«(2)، و هر نوع سلطهاى بر مردم را منوط به اذن الهى مىداند و باید مطابق برنامههاى او باشد.
بنابراین هم سهمها مربوط به خداست و قیصر سهمى ندارد و اگر هم سهمى داشته باشد، به اذن الهى بوده و طبق فرمان او خواهد بود.
مسلّما این فکر وارداتى که نویسندگان انجیل آن را وارد کردهاند، یک نوع تأثر از افکار یونانى و رومى باستان است که در آن سلاطین خود را خدا یا فرزند خدا مىدانستند. سنّت خداخوانى و پرستش سلاطین پس از تسلط رومیها بر سرزمین هلند، به پرستش قنسولها مبدل گردید. ظاهرا «ژول سزار» اوّلین قیصرى است که از مردم روم خواست تا او را بهعنوان خدا مورد پرستش قرار دهند، و در تمدنهاى بین النهرین و چین و ایران پادشاهان نمایندگان و برگزیدگان خدا یا خدایان در روى زمین به شمار مىرفتند.
حالا این گروه که کار آنها واردات اندیشه است، الوهیّت شاهان را تبدیل به «الوهیت دولت» کرده و دولت را جایگزین دین مىسازند و زمام زندگى بشر را مىخواهند در دست دولت قرار دهند تا انسان با خداى قانونگذار خداحافظى و او را بازنشسته کند!!
1) مجله کیان، سال پنجم، شماره ی 24، فروردین و اردیبهشتماه 1374، ص 20.
2) یوسف / 40.