نخستین آیه سخن از مهمترین نعمتهاى الهى مىگوید تا حسّ شکرگزارى انسانها را برانگیزد؛ و از این طریق آنها را به شناخت منعم دعوت کند. سخن از نعمت ابزار شناخت است؛ مثل چشم و گوش و عقل. مىفرماید:
هنگامى که از شکم مادران خارج شدید هیچ نمىدانستید «و خداوند سه وسیله در اختیار شما قرار داد: گوش و چشم و عقل»: وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الأَبْصارَ وَ اْلأَفْئِدَةَ
از طریق گوش به علوم نقلى و دانشهاى دیگران آشنا مىشوید، از طریق چشم و مشاهده اسرار طبیعت و عجائب آفرینش به علوم تجربى و از طریق عقل به علوم عقلى و تحلیلهاى منطقى.
گرچه در آیه، این سه موضوع به وسیله «واو» به یکدیگر عطف شده و لزوماً معنى ترتیب را نمىرساند؛ ولى با این حال بعید نیست که ترتیب طبیعى نیز چنین باشد. زیرا انسان مدّتى بعد از تولّد قدرت مشاهده و دید را ندارد؛ و چون عادت به تاریکى کرده، از نور وحشت مىکند، و چشمانش را تا مدتى روى هم مىنهد، در حالى که گوش نخستین آوازها را مىشنود، و روشن است که قدرت عقلى و تمیز و شعور بعد از شنوایى و بینایى در انسان زنده مىشود؛ به خصوص اینکه «فُؤادْ» چنانکه ارباب لغت تصریح کردهاند به معنى «عقل پخته و عمیق» است نه هر مرحله سادهاى از عقل؛ و مسلّماً چنین مطلبى بعداً به وجود مىآید.
ضمناً آیه فوق مىتواند اشارهاى به این حقیقت باشد که رسیدن به کلیّات عقلیه بعد از علم به جزئیات از طریق حسّ است؛ و به هر حال آیه فوق تصریح مىکند که هدف از بخشیدن این نعمتها تحریک حسّ شکرگزارى انسانها
است که سرانجام آنها را به محبت خالق و معرفت الله و اطاعت اوامرش دعوت مىکند.
البته این منافات با فطرى بودن قسمتى از علوم انسان ندارد؛ چرا که به هنگام تولّد، معلومات فطرى به صورت استعداد و قابلیت در سرشت انسان است و جنبه فعلیّت ندارد؛ و بعداً بارور مىشود.
—
دومین آیه به سه نعمت دیگر از نعمتهاى الهى که همه مربوط به تسخیر دریاها است اشاره کرده و آن را انگیزهاى براى بهرهگیرى از فضل خدا و شکرگزارى او مىشمرد.
نخست مواد گوشتى است که از دریا تهیه مىشود. تعبیر به لَحْماً طَرِیّاً «گوشت تازه» گوشتى که انسان هرگز زحمت پرورش آن را نکشیده؛ و تنها دست قدرت الهى آن را در دل دریاها پرورش داده، و رایگان در اختیار او نهاده، نعمت بزرگى محسوب مىشود. مخصوصاً در عصر و زمانى که گوشتهاى کهنه فراوان بود؛ و ناچار بودند گوشت را به وسیله نمک یا سرخ کردن و خشک نمودن در مقابل آفتاب تا مدتى نگهدارى کنند. این گوشتها براى مسافران سرچشمه بسیارى از بیمارىها و مسمومیّتها مىشد؛ در حالى که در سفر دریا و سفرهاى ساحلى به راحتى از گوشت تازه استفاده مىکردند.
بعد به موارد زینتى که از دل دریاها استخراج مىشود؛ و مورد استفاده انسانها قرار مىگیرد اشاره مىکند؛ و مىفرماید: «از آن وسائل زمینى استخراج کرده و مىپوشید»: وَ تَسْتَخْرِجُوا مِنْهُ حِلْیَةً تَلْبَسُونَها
یعنى خداوند از ضرورىترین مواد غذایى گرفته تا وسائلى که صرفاً جنبه تزئینى دارد در اختیار شما قرار داده است.
در مرحله آخر به یکى دیگر از برکات دریاها که همیشه حتى امروز نقش بسیار مؤثّرى در زندگى انسانها داشته، اشاره مىکند. و آن استفاده از دریا به عنوان یک مسیر بزرگ و پهناور و سرتاسرى براى حمل و نقل انواع متاعهاى
مورد نیاز و مسافرت انسانها است؛ و با توجّه به اینکه تقریباً هفتاد و پنج درصد روى زمین را دریاها پوشانده، و به تمام نقاط جهان راه دارد، و قسمت عمده مال التّجارهها، و مواد مورد نیاز، از این طریق حمل مىشود و قسمت زیادى از مسافرتها از این طریق انجام مىگیرد، اهمّیّت این مطلب روشنتر مىشود؛ مىفرماید: «کشتىها را مىبینى که سینه آب را مىشکافند در آن پیش مىروند»: وَتَرى الفُلْکَ مَواخِرَ فِیهِ
در پایان مىافزاید: بخشیدن این نعمتها را نیز وسیلهاى براى زنده شدن روح شکرگزارى و به دنبال آن تحصیل معرفة الله قرار داده، وگرنه خدا چه نیازى به شکر ما دارد؟ اینها همه بهانههایى است براى معرفت ذات و صفات او، و حرکت به سوى این کمال مطلق.
قابل توجّه اینکه «مواخر» جمع «ماخِرَة» از ماده «مخر» (بر وزن فخر) است؛ و این ماده به طورى که از مجموع کلمات ارباب لغت و مفسّران استفاده مىشود در اصل به معنى شکافتن است؛ شکافتن امواج آب با سینه کشتى، یا شکافتن امواج باد به وسیله صورت و بینى و پیشروى کردن، و یا شکافتن زمین براى زراعت؛ و از آنجا که این امور غالباً همراه با صدا است این واژه به صداى وزش بادهاى شدید نیز اطلاق شده است. (1)
اصولًا تمام جهان و تمام زندگى انسان از لابلاى موانع مىگذرد؛ انسان باید سینه آنها را بشکافد و به پیش رود و این یک نکته مهم است.
ضمناً معلوم شد که «مواخر» به معنى کشتى در حال حرکت است؛ و لذا از ابن عباس نقل شده است که آن را به معنى «جاریة» تفسیر کرده است؛ (2) و ارزش کشتى نیز زمانى است که در حال حرکت باشد.
—
سومین و آخرین آیه خطاب به مشرکان مکه، یا مؤمنان، و یا به احتمال قوى
به همه آنها است. دستور مىدهد «از آنچه خدا به شما روزى کرده حلال و پاکیزه بخورید و شکر نعمتهاى او را بجا آورید»: فَکُلُوا مِمّا رَزَقَکُمُ اللهُ حَلالًا طَیِّباً وَ اشْکُرُوا نِعْمَةَ الله و قابل توجّه اینکه در آخر آیه مىافزاید: «اگر شما او را پرستش مىکنید» انْ کُنْتُمْ ایّاهُ تَعْبُدُوْنَ
بعضى گفتهاند این قضیه شرطیه به خاطر آن است که آنها که خداپرست نیستند اصلًا شکر نعمت او را بجا نمىآورند؛ و به اصطلاح سالبه به انتفاء موضوع است.
این احتمال نیز داده شده که جزاى این قضیه شرطیه همان جمله فَکُلُوا مِمّا رَزَقَکُمُ اللهُ … است که قبلًا آمده است. یعنى این روزىها در صورتى براى شما حلال و طیب است که بنده و مطیع فرمان خدا باشید؛ زیرا تمامى نعمتهاى این جهان براى انسان مؤمن آفریده شده است، همانگونه که باغبان وقتى به بوته گل آب را مىدهد به خاطر گلها است، نه به خاطر خارها هرچند آنها نیز از آن استفاده مىکنند.
تفسیر سومى نیز ذکر کردهاند و آن اینکه خطاب به بتپرستان است که اگر مىخواهید عبادت کنید کسى را عبادت کنید که ولى نعمت شما است؛ چرا بتها را پرستش مىکنید که هیچ نقشى ندارند. (3)
جمع میان این تفاسیر نیز بعید نیست؛ چرا که مخاطب ظاهراً همه مؤمنان و کافران هستند هرچند آیات قبل و بعد نشان مىدهد که روى سخن بیشتر به کفّار است.
به هر حال رابطه میان نعمت، و شکر، و عبادت، و سپس معرفت معبود، و ولى نعمت، از این آیه به خوبى روشن مىشود.
به این ترتیب به دومین انگیزه معرفة الله پى مىبریم که مسأله شکر منعم است.
1) به کتاب العین، مفردات راغب و تفسیر قرطبى و کتب دیگر لغت و تفسیر مراجعه شود.
2) تفسیر فخررازى، جلد 20، صفحه 7- همین معنى در تفسیر روح المعانى و قرطبى ذیلآیه مورد بحث نیز آمده است.
3) تفسیر کشّاف، جلد 2، صفحه 640، تفسیر آخر به عنوان یک احتمال در تفسیر المیزان و روح المعانى ذیل آیات مورد بحث نقل شده.