جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

سوگند به خورشید و ماه و ستارگان‏ (1)

زمان مطالعه: 12 دقیقه

با اینکه در زمان نزول این آیات، معلومات انسان درباره خورشید و ماه و ستارگان بسیار محدود، و آمیخته با خرافات فراوانى بود (به خصوص در مهد نزول این آیات) با این حال قرآن، از آفتاب و ماه و ستارگان با عظمت عجیبى یاد مى‏کند و بسیارى از ویژگى‏هاى آنها را گوشزد کرده، و در مجموع همه آنها را آیات حقّ و نشانه‏هاى ذات پاک او مى‏شمرد.

در نخستین آیه مورد بحث مى‏فرماید: «او کسى است که خورشید را ضیاء و روشنى و قمر را نور قرار داد»: هُوَ الَّذِىْ جَعَلَ الشَّمْسَ ضِیاءً وَ الْقَمَرَ نُورْاً

بعضى از ارباب لغت (مانند: طریحى در مجمع البحرین) و جمعى از مفسّران گفته‏اند: فرق میان «ضیاءِ» و «نور» این است که «ضیاء» به نورى گفته مى‏شود که از ذات چیزى بر مى‏خیزد و نور به آن روشنایى گفته مى‏شود که از دیگرى کسب شده است. بنابراین آیه فوق اشاره لطیفى به این نکته است که نور خورشید از ذات او است؛ در حالى که نور ماه از طریق تابش خورشید بر صفحه آن ظاهر مى‏شود. قرآن این سخن را زمانى مى‏گوید که مردم جهان از آن آگاهى نداشتند.

البته نمى‏توان انکار کرد که هریک از این دو واژه، ممکن است در معنى اعمّ از نور ذاتى و اکتسابى به کار رود؛ و ملاحظه موارد استعمال این دو واژه در قرآن مجید و کلمات عرب، شاهد این مدّعا است. ولى هنگامى که این دو در

کنار هم قرار مى‏گیرند، مى‏توانند دو معنى متفاوت داشته باشند؛ آن چنان که در آیه فوق آمده است.

همین معنى در آیه دوم به تعبیر دیگرى آمده است؛ که بعد از اشاره به آفرینش هفت آسمان، مى‏افزاید: «خداوند ماه را در آسمان‏ها، نور قرارداد، و خورشید را چراغ روشنى بخش»- در دو آیه دیگر از قرآن نیز از خورشید تعبیر به «سراج» «چراغ» شده است.- (1) و مى‏دانیم نور چراغ از درون خود آن برمى‏خیزد و مکتسب از بیرون نیست؛ و در بعضى از متون لغت نیز آمده است که «ضیاء»، شدیدتر از «نور» است (2) این تفاوت نیز ممکن است از تفاوت اول سرچشمه گیرد و به آن باز گردد. (3)

به هر حال، در اینجا قبل از هر چیز انگشت روى نور خورشید و ماه به عنوان آیات حق و نشانه‏هاى خداوند گذارده شده است.

خورشید با نور عالم تاب‏اش نه فقط بستر موجودات جهان را گرم و روشن مى‏سازد؛ بلکه سهم عمده‏اى در پرورش گیاهان و زندگى حیوانات دارد.

امروز، این حقیقت ثابت شده است که هر حرکت و جنبشى که در کره زمین دیده مى‏شود از برکت تابش نور آفتاب است. حرکت بادها، ابرها، امواج دریاها، جریان رودها و آبشارها و حیوانات و انسان‏ها، اگر درست بیندیشیم همه بدون استثناء از نور آفتاب سرچشمه مى‏گیرد. (دقت کنید.)

اگر روزى خورشید خاموش شود و این اشعه حیات‏بخش از کره زمین قطع گردد؛ در مدّت بسیار کوتاهى مرگ و سکوت و سکون و ظلمت همه‏جا را فرا خواهد گرفت.

نور زیباى ماه نه فقط چراغ شب‏هاى تاریک ما است و شبروان را در شهر و بیابان‏ها رهبرى مى‏کند؛ بلکه روشنایى لطیف و ملایم‏اش آرام‏بخش و نشاط آفرین براى همه انسان‏ها است.

جمعى از کشاورزان نیز معتقدند که نور ماه در تربیت میوه‏ها و گیاهان سهم به سزائى دارد.

البته اینها همه درباره نور خورشید و ماه است؛ در مورد سایر برکات آنها جداگانه بحث خواهد شد.

سپس قرآن در پایان این آیه اشاره به یکى دیگر از برکات و فوائد مهم این دو کره آسمانى کرده؛ مى‏افزاید: «خداوند منزلگاههایى براى ماه مقدر کرد تا شماره سال‏ها و حساب (زندگى و کارهاى خود) را بدانید» وَ قَدَّرَهُ مَنازِلَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِیْنَ وَ الْحِسابَ‏

ماه با سیر منظّم و حرکت دقیق‏اش تقویم بسیار روشن و زنده طبیعى است که عالم و جاهل مى‏توانند آن را بخوانند! و برنامه‏هاى زندگى خود را براساس آن تنظیم کنند. اگر درست بیندیشیم مى‏دانیم که مسأله نظم زندگى انسان ارتباط تنگاتنگ و نزدیکى با حساب سال و ماه و وجود تقویم منظّم و عمومى دارد؛ و ماه و خورشید و حرکت منظّم زمین به دور خود و به دور آفتاب عهده‏دار انجام این مهم اند.

تقویم‏هاى امروز که براساس محاسبات منجمّان تنظیم شده به درد کسانى مى‏خورد که دسترسى به این نوشته‏ها دارند. تنها تقویم طبیعى که براى همگان محسوس و مشهود و مفید است تقویمى است که از حرکت ماه به دست مى‏آید، از آن زمان که هلال است تا هنگامى که به صورت بدر کامل در مى‏آید، و بعد رو به محاق مى‏رود؛ و اگر انسان کمى دقت کند مى‏تواند شب‏هاى ماه را دقیقاً با نگاه کردن به مقدار و اندازه ماه تعیین کند، چرا که ماه هرگز در دو شب به یک حال در آسمان نیست.

همچنین شاید تنظیم برنامه‏هاى عبادات اسلامى براساس ماه‏هاى قمرى از

همین‏جا سرچشمه گرفته است.

مجموع این جهات سبب شده که قرآن در پایان آیه مورد بحث مى‏فرماید:

«خداوند این آیات و نشانه‏هاى خود را براى آنها که عالمند شرح مى‏دهد» یُفَصِّلُ اْلآیاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُوْنَ‏

در آیه سوّم و چهارم، سخن از تسخیر خورشید و ماه، براى انسان‏ها است وَ سَخَّرَلَکُمْ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ

منتها در یک آیه، از حرکت این دو تعبیر به دائِبَیْنِ (حرکتى طبق عادت و سنّت ثابت دارند) (4) و در آیه دیگر، تعبیر به کُلٌ یَجْرِىْ لِاجلٍ مُسَمّىً «هریک از این دو تا سرآمد معینى به حرکت خود ادامه مى‏دهد» آمده است.

این جمله، اشاره به مطلبى است که امروز ثابت شده که حرکت خورشید و ماه در دراز مدّت، پایان مى‏گیرد؛ و نظام منظومه شمسى، پس از میلیون‏ها سال، دگرگون مى‏شود، و این خود یکى از معجزات علمى قرآن مجید است.

البته منظور از حرکت خورشید در واقع حرکت زمین به دور خورشید است؛ زیرا در ظاهر چنین به نظر مى‏رسد که خورشید حرکت مى‏کند، هرچند در واقع، حرکت زمین است که این احساس را براى انسان به وجود مى‏آورد، و خورشید نیز همراه منظومه شمسى داراى حرکت مستمرى در درون کهکشان مى‏باشد که بعداً به آن اشاره مى‏شود.

منظور از تسخیر خورشید و ماه و سایر موجوداتى که قرآن، آنها را مسخّر انسان شمرده، این است که: آنها در مسیر منافع انسان و خدمت به او، حرکت مى‏کنند. نور خورشید و ماه، چنانکه گفتیم، نقش مهمّى در زندگى انسان‏ها و تمامى موجودات زنده دارد، مخصوصاً بدون نور خورشید یک لحظه زندگى کردن در روى زمین ممکن نیست. حتى در تاریکى شب ما از باقیمانده گرما و

حرارتى که از نور آفتاب، در زمین و هواى آن باقى مانده استفاده مى‏کنیم وگرنه در تایکى شب همه موجودات زنده منجمد مى‏شدند. منافع دیگرى مانند:

ایجاد جزر و مدّ در اقیانوس‏ها که منشأ خدمات بسیارى است و به خواست خدا در بحث نشانه‏هاى او در دریاها به آن اشاره خواهیم کرد، و همچنین تشکیل تقویم طبیعى و خدمات دیگر.

بدون شک، آنچه امروز ما از برکات خورشید و ماه مى‏فهمیم، بیش از آن است که گذشتگان و مخاطبین به این آیات در آغاز نزول آنها مى‏فهمیدند و به همین دلیل درس‏هاى توحیدى که ما در جبین آنها مى‏خوانیم بیش از آن است که پیشینیان مى‏خواندند؛ و لذا در پایان آیه مورد بحث مى‏گوید: خداوند پروردگار شما، چنین کسى است که این موجودات را به خدمت شما گماشته و مسخّر فرمانتان کرده، اما کسانى را که همتاى او مى‏خوانید حتى به اندازه پوست یک هسته خرما نیز حاکمیت و مالکیت در این جهان ندارند وَالّذِینْ تَدَعُوْنَ مِنْ دُوْنِهِ ما یَمْلِکُوْنَ مِنْ قِطْمِیْرٍ (5)

در پنجمین آیه با صراحت آفرینش شب و روز و خورشید و ماه را از آیات و نشانه‏هاى او مى‏شمرد؛ ولى در عین حال دستور مى‏دهد مبادا تصوّر کنید اینها پروردگار و رب شما هستند آنچنانکه آفتاب پرستان و ماه پرستان پنداشته‏اند، نه، براى آنها سجده نکنید بلکه براى خداوندى سجده کنید که آفریدگار آنها است اگر مى‏خواهید او را عبادت کنید لا تَسْجُدُوْا لِلشَّمْسِ وَ لا لِلْقَمَرِوَ اسْجُدُو اللهِ الَّذِىْ خَلَقَهُنَّ انْ کُنْتُمْ ایّاهُ تَعْبُدُوْنَ‏

به راستى قرآن چقدر حساب شده سخن مى‏گوید؛ زیرا شمردن برکات مختلف خورشید و ماه و شب و روز و سایر موجودات این جهان ممکن است در افکار کوتاه این اثر را بگذارد که ما مرهون نعمت‏هاى این موجودات هستیم‏

پس در برابر آنها سجده بجا آوریم و نیایش کنیم همانگونه که بسیارى از بت‏پرستان در طول تاریخ از همین رهگذر گرفتار شده‏اند.

قرآن مى‏گوید چشم باز کنید و دیده‏اى سبب سوراخ کن داشته باشید تا اسباب را در نوردیده، و در پشت پرده اسباب، ذات مسبّب الاسباب را ببینید و جبین بر درگاه او بر خاک بگذارید و هرگز فریب اسباب را نخورید و در عالم اسباب گم نشوید.

ششمین و هفتمین آیات مورد بحث به وضوح سخن از حرکت خورشید و ماه و قرارگاه‏هاى خورشید و منزلگاه‏هاى ماه مى‏گوید؛ و در پایان این آیات تصریح شده است که این اجرام آسمانى هرکدام در فلک و مدار و مسیر خود شناوراند وَ کُلٌّ فِى فَلَکٍ یَسْبَحُوْنَ (6) این تعبیرات نیز از شگفتیهاى قرآن مجید از یکسو و از عجائب عالم آفرینش و علم و قدرت خداوند از سوى دیگر است.

در اینکه منظور از جمله وَ الشَمْسُ تَجْرى «خورشید جریان دارد» و واژه لمستقّرلها «به سوى قرارگاهش» چیست؟ در اینجا تفسیرهاى متعدّدى وجود دارد:

نخست اینکه: منظور همان حرکت ظاهرى خورشید است که از هنگام طلوع شروع مى‏شود و قرارگاهش، غروب است که از نظرها پنهان مى‏گردد (البته مى‏دانیم این در واقع نتیجه حرکت زمین به دور خویش است، که چنین پدیده‏اى را به نظر ما مجسّم مى‏کند.)

دوّم اینکه: منظور حرکات محورى خورشید است که از آغاز فصل بهار روى به سمت شمال کره زمین مایل مى‏شود؛ و این حرکت تا آغاز فصل تابستان ادامه دارد و در آغاز فصل تابستان (در نیم‏کره شمالى) محاذى مدار رأس السرطان (مدار 23 درجه شمالى) قرار مى‏گیرد که آن را میل اعظم شمالى‏

مى‏نامند، سپس، حرکت خود را رو به سوى جنوب آغاز مى‏کند و در اوّل فصل پائیز محاذى خط استواء مى‏رسد، و از آن پس به سوى جنوب کره زمین مایل مى‏شود، و این حرکت تا آغاز فصل زمستان ادامه دارد که محاذى مدار رأس الجدى (مدار 23 درجه جنوبى) مى‏رسد، که آن را میل اعظم جنوبى مى‏دانند، و باز حرکت آن به سوى شمال آغاز مى‏گردد، و فصل بهار محاذى خط استواء است.

بنابراین منظور از جریان خورشید، همین میل شمالى و جنوبى است؛ و منظور از «مستقر»، آخرین نقطه میل اعظم شمال و جنوب است. (مدار رأس السرطان و رأس الجدى).

البته معلوم است که این حرکت نیز ناشى از حرکت انتقالى زمین به دور آفتاب، با توجّه به انحراف 23 درجه‏اى محور زمین مى‏باشد؛ ولى به نظر ما چنین مى‏رسد که خورشید داراى حرکت است.

سوّم، منظور حرکت وضعى خورشید به دور خود است؛ زیرا امروز ثابت شده که خورشید نیز برگرد محور خود مى‏چرخد- مدّت این حرکت را در یک دوره کامل معادل 25 روز و نیم ذکر کرده‏اند- در این صورت «لام» در «لمستقرلها» به معنى «فى» خواهد بود؛ یعنى خورشید در قرارگاهش حرکت دارد. (البتّه بعضى از مفسّران به این تفسیر اشکال کرده‏اند که با مفهوم کلمه «تجرى» سازگار نیست.

چهارم، منظور حرکت خورشید در برج‏هاى آسمانى است که در دوازده ماه سال، هر زمان در مقابل یکى از این برج‏هاى دوازده گانه قرار دارد و محاذى یکى از این صورت‏هاى فلکى ستارگان است؛ و از همین‏جا است که برج‏هاى دوازده‏گانه سال پدید مى‏آید. (7) بنابراین منظور از «مستقر» و قرارگاه، انتهاى این دوره است.

پنجم و ششم حرکت‏هایى است که در این اواخر دانشمندان براى خورشید کشف کرده‏اند: در یک حرکت خورشید با مجموعه منظومه شمسى در دوران کهکشان ما به سوى یکى از صورت‏هاى معروف فلکى به نام: صورت الجاثى، که نسبت به خورشید در سمت شمال واقع شده است حرکت مى‏کند؛ و ما در این حرکت هر سال بیش از ششصد میلیون کیلومتر پیش مى‏رویم. این درست به آن مى‏ماند که عدّه‏اى در سالن یک هواپیما دور یک مرکز مشغول حرکت دورانى باشند و هواپیما همه را به یک سمت با سرعت پیش مى‏برد و گاه به قدرى حرکت هواپیما نرم و ملایم است که این حرکت سریع براى انسان به هیچ‏وجه معلوم نیست.

حرکت دیگر حرکتى است که منظومه شمسى همراه بقیّه کهکشان به دور مرکز اصلى این کهکشانى که ما متعلّق به آن هستیم مى‏چرخد؛ و اگر تعجّب نکنید سرعت سیر این حرکت را سرعت سرسام آورى معادل نهصد هزار کیلو متر در ساعت (البته کمى بیشتر) محاسبه کرده‏اند. (8)

طبق این تفسیر منظور از «مستقر» همان قرارگاهى است که در پایان جهان و آستانه قیامت خورشید بدان مى‏رسد و در آنجا خورشید بى‏فروغ مى‏گردد و نظام‏اش متلاشى مى‏شود.

البته تفسیرهایى که ذکر شد با هم منافاتى ندارد و مى‏تواند تمام این تفاسیر شش‏گانه در مفهوم آیه جمع باشد؛ چرا که نه زمین یک نوع حرکت دارد و نه خورشید.

تعبیر به «یَسْبَحُونَ» «شنا مى‏کنند» تعبیر لطیفى است که از حرکت سریع و در عین حال نرم و موزون و معتدل خورشید و ماه حکایت مى‏کند.

در مورد ماه نیز قرآن در آیات فوق منزلگاه‏هاى معیّنى براى آن ذکر کرده و مى‏گوید: «ما براى ماه منزلگاه‏هایى مقدر ساختیم» وَالْقَمَرَ قَدَّرْناهُ مَنازِلَ‏

و منظور همان منزل‏هاى بیست و هشت‏گانه‏اى است که ماه از آغاز هلال تا موقع محاق (تاریکى مطلق) طى مى‏کند و در شب بیست و هشتم باز به صورت هلال بسیار باریکى درمى‏آید که زرد و کم فروغ و کم نور است و در دو شب باقیمانده که آن را محاق مى‏گویند قابل رؤیت نیست.

قرآن هلال باریک آخر ماه را تشبیه به عُرْجُونِ قَدِیْم (شاخه کهنه (قوسى شکل و زرد رنگ) خرما» کرده است (9) و این تعبیرى است بسیار لطیف و جالب از جهات مختلف.

این بحث را که شاید کمى هم طولانى شد با ذکر دو نکته پایان مى‏دهیم:

نخست اینکه منظور از «فَلَکْ» در آیات فوق همان معنى لغوى آن است نه آن معنایى که علماى هیئت در قدیم قائل بودند. زیرا «فلک» در لغت به معنى مدار ستارگان است و گاه به هر موجود دایره مانندى که از اطرافش بلندتر باشد، اطلاق مى‏شود؛ و به عقیده راغب در اصل از مادّه «فُلک» (بر وزن قفل) که به معنى کشتى است گرفته شده؛ زیرا کشتى‏ها حرکت‏هاى دورانى در مسیر خود در دریاها دارند. (10)

ولى منجّمان قدیم به پیروى از بطلمیوس معتقد بودند که آسمان از طبقات نه گانه‏اى که مانند پوست پیاز روى هم قرار گرفته است تشکیل شده؛ ولى چون این طبقات از مادّه شفّاف بلور مانندى است که ستارگان و کواکب، در وسط آنها میخکوب شده است، و با گردش افلاک گردش مى‏کند، تنها گردش ستارگان به چشم مى‏خورد، و از گردش افلاک چیزى نمایان نیست.

البته این اعتقاد، امروز به طور کامل ابطال شده، و مسلّم گشته است که ستارگان در فضاى بى‏کران معلق‏اند و تحت قانون جاذبه و دافعه در مسیرهاى معیّنى در حرکت‏اند؛ و قابل توجّه اینکه قرآن در زمانى نازل شد که همان هیئت‏

قدیم بطلمیوسى با تمام قدرت برجوامع علمى حکومت مى‏کرد، ولى تعبیرات قرآن- مانند تعبیر به «جریان» و «سباحت» (شناورى) که در آیات فوق آمده- به هیچ‏وجه با هیئت قدیم، سازگار نیست و با آخرین اکتشافات مسلّم علمى، امروز هماهنگ است. (دقت کنید.)

در هشتمین و نهمین آیه، سوگندهایى اندیشه برانگیز، یاد شده است. در یک جا مى‏فرماید: «به پروردگار مشرق‏ها و مغرب‏ها سوگند»: فَلا أُقْسِمُ بِرَبِّ الْمَشارِقِ وَ الْمَغارِبِ این تعبیر ممکن است به مشرق‏ها و مغرب‏هاى مختلف مکانى اشاره باشد، چرا که کرویّت زمین سبب مى‏شود که به تعداد مناطق روى این کره، مشرق و مغرب وجود داشته باشد، و یا اشاره به مشرق‏ها و مغرب‏هاى زمانى باشد؛ زیرا مى‏دانیم حرکت زمین به دور آفتاب سبب مى‏شود که هرگز دو روز پشت سرهم خورشید از یک نقطه طلوع و غروب نکند.

این تفاوت مشرق‏ها و مغرب‏ها که با نظم بسیار دقیق و حساب شده انجام مى‏گیرد از یکسو سبب پیدایش فصول چهارگانه سال با آن همه برکات است، و از سوى دیگر باعث تعدیل حرارت و برودت و رطوبت در سطح زمین مى‏شود، و زندگى انسان‏ها و حیوانات و گیاهان را سر و سامان مى‏بخشد که هریک از اینها آیتى از آیات خدا و نشانه‏اى از نشانه‏هاى او است.

در جاى دیگر، قسم به ماه مى‏خورد، و به شب هنگامى که پشت کند و به صبح هنگامى که چهره بگشاید؛ سپس مى‏افزاید: این سوگندها براى این است که هشدارى در زمینه معاد دهد و بگوید: «حوادث هولناک قیامت و دوزخ از مسائل مهم است» انَّها لِا حْدَى الْکُبَرِ (11)

در آغاز سوره شمس نیز به خورشید، و اشعّه جان پرورش، و ماه و هنگامى که در پى غروب خورشید در آید سوگند یاد شده است. (12)

این را نیز مى‏دانیم که همیشه سوگند به چیزى یاد مى‏شود که داراى اهمیّت خاصّى باشد؛ و اگر این سوگند از شخص بزرگى صادر شود اهمّیّت بیشترى خواهد داشت، و اگر براى موضوع مهمّى سوگند یاد شود باز اهمّیّت بیشترى پیدا مى‏کند. حال فکر کنید وقتى خداوند بزرگ براى مسأله مهم معاد به خورشید و ماه سوگند یاد مى‏کند، دلیل بر عظمت فوق‏العاده این دو اختر تابناک است، و گویاى این واقعیّت مى‏باشد که این دو اختر از نظر قرآن اهمّیّت فوق‏العاده‏اى دارند.

وانگهى چرا خداوند براى اثبات مسأله قیامت و حساب به کواکب آسمانى و شب و روز سوگند یاد مى‏کند؟ براى اینکه نظام حاکم بر این امور نشان مى‏دهد که تمام ذرّات عالم داراى حساب است؛ بنابراین چگونه ممکن است اعمال انسان‏ها که گل سر سبد عالم هستى هستند بدون حساب و کتاب باشد، و معاد و محکمه عدالتى وجود نداشته باشد.

دهمین و آخرین آیه مورد بحث سخن از نعمت وجود ستارگان و نظم دقیقى که بر آنها حاکم است به میان آورده؛ مى‏گوید: «خداوند همان کسى است که ستارگان را براى شما قرارداد تا در تاریک‏هاى صحرا و دریا به وسیله آن هدایت شوید» وَ هُوَ الَّذِىْ جَعَلَ لَکُمْ النُّجُومَ لِتَهْتَدوا بِها فِى ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ

سپس مى‏افزاید: «ما نشان‏هاى خود را براى کسانى که عالمند بیان داشتیم» قَدْ فَصَّلْنَا اْلآیاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُوْنَ‏

همیشه و در تمام طول تاریخ یکى از مهمترین وسائل راه‏یابى انسان در شب‏هاى تاریک، ستارگان آسمان بوده‏اند که با کمک آنها در سفرهاى دریا و بیابان از گمراهى نجات مى‏یافته‏اند. حتى جمعى از دانشمندان معتقدند که پرندگان مهاجر، همان پرندگانى که گاه در طول سال هزاران کیلومتر راه را طى‏

مى‏کنند، و جمعى از آنها شب و روز بدون وقفه به پرواز خود ادامه مى‏دهند، مسیر دقیق خود را روزها از آفتاب، و شب‏ها از ستارگان آسمان پیدا مى‏کنند؛ به همین دلیل اگر هوا کاملًا ابرى باشد موقّتاً توقّف مى‏کنند تا آسمان باز و ستارگان پیدا شوند! و عجب اینکه فصول سال را نیز مى‏توان از روى ستارگان تشخیص داد.

به هر حال این آیه همه انسان‏هاى اندیشمند را متوجّه این نکته مى‏کند که حرکت ستارگان در آسمان و قرارگاه آنها در این صحنه عظیم از نظم و حساب مخصوصى برخوردار است؛ وگرنه هیچ‏کس به وسیله آنها نمى‏توانست راه خود را در ظلمت شب پیدا کند.

این نظام نشان مى‏دهد که خالق مدبّر آگاهى براى آن برنامه ریزى کرده، و به این ترتیب نظام حاکم بر ستارگان آسمان ما را از ظلمت شرک و کفر نیز رهائى مى‏بخشد!

با پیشرفت علم و دانش فلکى، دانشمندان موفّق شده‏اند سرعت سیر بسیارى از کواکب آسمان، و حجم و فاصله و سایر خصوصیات آنها را اندازه‏گیرى کنند؛ و از این طریق به حقایق تازه‏اى از این نظام بزرگ راه یابند.

درست است که امروز ابزار و وسائل دقیقى اختراع شده که انسان به کمک آنها مى‏تواند راه خود را در دیا و صحرا پیدا کند؛ ولى نباید فراموش کنیم که همه مسافران دریا و صحرا از این وسائل مختلف علمى برخوردار نیستند.

بعلاوه گاهى در این ابزار و آلات دقیق اختلالاتى رخ مى‏دهد که مایه گمراهى است، و اگر انسان از مواقع و مواضع نجوم و ستارگان آگاه باشد مى‏تواند حتى خطاهاى این ابزار را به وسیله آن اصطلاح کند.

در بعضى از روایات اهل بیت علیهم السلام تفسیر دیگرى براى آیه فوق ذکر شده که مى‏تواند جزء بطون و معانى ثانویه آیه محسوب شود؛ و آن اینکه منظور از «نجوم» همان رهبران الهى و پیشوایان معصوم‏اند که مردم به وسیله آنها در بیابان‏هاى تاریک حیات از گمراهى نجات مى‏یابند. چنانکه در تفسیر على بن‏

ابراهیم در توضیح معنى آیه وَ هُوَ الَّذِىْ جَعَلَ لَکُمُ النُّجُوْمَ لِتَهْتَدُوابِها فى ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ آمده است که فرمود: «النُّجُومُ، آلُ مُحَمَّدٍ»: «ستارگان آل محمد هستند» (13) البته جمع میان این دو معنى، (ستارگان مادى و معنوى و نجات ظاهرى و باطنى) امکان‏پذیر است.


1) سوره فرقان، آیه 61، سوره نبأ، آیه 13.

2) تفسیر کشّاف، جلد 2، صفحه 329- و روح البیان، جلد 4، صفحه 12.

3) توجّه داشته باشید که «ضیاء» هم به صورت مفرد به کار مى‏رود هم به صورت جمع. بعضى معتقدند در آیه فوق معنى جمعى دارد و اشاره لطیفى به ترکیب نور آفتاب از هفت رنگ است!.

4) «دائبین» از مادّه «دئوب» به معنى ادامه کار طبق یک عادت و سنّت مستمرّ است؛ و تعبیرى‏براى حرکت منظم و حساب شده خورشید و ماه، از این تعبیر بهتر تصوّر نمى‏شود.

5) «قطمیر» به گفته جمعى از مفسّران پوسته نازک سفید رنگى است که هسته خرما را مى‏پوشاند و به گفته بعضى دیگر، فرو رفتگى کوچکى است که در پشت هسته خرما وجود دارد؛ و در هر حال کنایه از موجودات بسیار کوچک و بى‏ارزش است.

6) «یسبحون» از ماده «سباحت» به معنى حرکت سریع در آب یا هوا است. (مفردات راغب).

7) منظور از برج در اینجا مجموعه‏اى از ستارگان است که روى هم‏رفته صورت خاصّى راتشکیل مى‏دهند؛ و برج‏هاى دوازده گانه به ترتیب زیر است: حمل، ثور، جوزا، سرطان، اسد، سنبله، میزان، عقرب، قوس، جدى، دلو و حوت.

8) به کتاب: از جهان‏هاى دور، صفحه 293، و تسخیر ستارگان، صفحه 392 مراجعه فرمائید.

9) «عرجون» از مادّه «انعراج» به معنى اعوجاج و کجى است؛ و بعضى آن را به معنى آن‏قسمت از شاخه قوسى شکل مى‏دانند که بر درخت خرما بعد از چیدن میوه باقى مى‏ماند و «قدیم» به معنى کهنه است.

10) لسان العرب و مفردات، راغب مادّه «فلک».

11) فخررازى مى‏گوید: دوزخ، مقامات و درکات هفت‏گانه‏اى دارد؛ به این ترتیب: جهنم، لَظى‏، حطمه، سعیر، سقر، جحیم و هاویه (جلد 30، صفحه 209).

12) جمعى آن را اشاره به بدر کامل (ماه شب چهارده) مى‏دانند که بلافاصله بعد از غروب خورشید طلوع مى‏کند و این کامل‏ترین و زیباترین چهره ماه است.

13) تفسیر نورالثقلین، جلد 1، صفحه 750، حدیث 203.