جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

زبان، این عضو همه فن حریف! (1)

زمان مطالعه: 4 دقیقه

از جمله اعضائى که در آیات فوق به آن اشاره شده، مسأله زبان است که به راستى آن هم از عجائب خلقت خدا است؛ و اگر زبان، زبانى داشت که از خود سخن مى‏گفت، و على رغم انسى که ما همیشه با آن داشته و داریم شگفتى‏هاى خود را شرح مى داد، آن وقت بر ما روشن مى‏شد که چرا قرآن مجید، روى آن تکیه کرده است.

نگاه کوتاهى به وظائف و مسئولیت‏هاى زبان، مى‏تواند گوشه‏اى از این واقعیت‏ها را به ما نشان دهد. مجموعاً زبان، شش وظیفه عمده دارد:

1- راندن غذا به زیر چکش دندان‏ها- اگر زبان نبود، بعضى از قسمت‏هاى غذا کاملًا جویده، و بعضى دیگر کاملًا ناجویده مى‏ماند و مجبور بودیم با انگشت غذا را جابجا کنیم. این زبان است که با حرکات سریع و ماهرانه خود، غذا را مرتباً از سه طرف به زیر دندان‏ها مى‏راند بى‏آنکه خودش در لاى آنها بماند! آرى گهگاه که خسته و ناتوان مى‏شود، ممکن است لاى دندان گیر کند و ضربه محکمى ببیند؛ گوئى خداوند مى‏خواهد به ما نشان دهد که اگر آن مهارت عجیب را خدا به زبان نمى‏داد، همه روز این صحنه تکرار مى‏شود و زبان در زیر ضربات دندان مجروح مى‏گشت.

2- مخلوط کردن غذا با بزاق دهان- همان مایع لزجى که از یکسو غذا را نرم و لغزنده و آماده بلع مى‏کند، و از سوى دیگر فعل و انفعالات شیمیائى خاصى روى آن به عمل آورده، و آن را آماده جذب و هضم مى‏کند، این زبان است که وظیفه مخلوط کردن را با این مادّه حیاتى بر عهده دارد.

3- کمک به بلغ غذا و آب- براى فرو رفتن غذا و حتى آب، زبان نقش عمده‏اى بر عهده دارد، و با جمع و جور شدن و چسبیدن به سقف دهان و فشار آوردن روى آب و غذا، آن را به سرعت به سوى گلو مى‏فرستد؛ و اگر یک روز فرضاً فلج شود، فرو بردن یک لقمه غذا مشکل و شاید محال شود.

4- کنترل مواد غذائى- زبان به خاطر حسّ نیرومند چشائى مى‏تواند بسیارى از مواد نامناسب، و مضر و مسموم براى بدن را تشخیص دهد، و بیرون بریزد؛ اگر این مأمور کنترل آگاه در این در ورودى بدن نبود، خیلى زود انسان بر اثر خوردن غذاهاى نامناسب، بیمار مى‏شد، و جان او به خطر مى‏افتاد. یک غذاى تلخ و بسیار شور، یا فوق‏العاده تند، و یا فاسد و خراب، قبل از هر چیز زبان را خبردار مى‏کند، تا مانع ورود آن در کشور تن شود. آرى این پاسبان فداکار، در تمام مدّت شبانه روز وظیفه دار کنترل تمام مأکولات و مشروبات است.

5- تمیز کردن دهان- لابد امتحان کرده‏اید که بعد از تمام شدن غذا باز مدّتى دهان و زبان، مشغول حرکت است؛ این حرکت براى رفت و روب باقیمانده غذا است که در هر گوشه فضاى دهان جمع آورى شده به پائین فرستاده شود، این کار عمدتاً بر عهده زبان است و حتّى دندان‏ها را نیز تا حد زیادى تمیز مى‏کند. خلاصه زبان یک نظافت‏چى تمام عیار براى دهان محسوب مى‏شود.

6- سخن گفتن- و بالاخره مهم‏ترین و حسّاس‏ترین وظیفه زبان، همان بیان است که قرآن مجید در آغاز سوره رحمان مخصوصاً براى معرفى خداوند روى آن تکیه کرده؛ مى‏فرماید: الرَّحْمنُ عَلَّمَ الْقُرانَ خَلَقَ اْلأِنْسانَ عَلَّمَهُ الْبَیانَ: «خداوند قرآن را تعلیم فرمود، و انسان را آفرید، و سخن گفتن را به او آموخت.» گرچه حرف زدن بر اثر ممارست زیاد براى ما مطلبى بسیار ساده و پیش پا افتاده است؛ ولى در حقیقت یکى از پیچیده‏ترین کارهایى است که انسان با زبان و فکرش انجام مى‏دهد.

نخست باید از میان ده هزار، صد هزار، و گاه بیشتر نخستین کلمه مورد نظر را انتخاب کند، و بعد به زبان فرمان دهد که با پیچ و خم‏هاى سریع و ماهرانه خود روى مقاطع حروف بچرخد، و حرف‏هاى مورد نظر را با کمک دستگاه ریه و حنجره و تارهاى صوتى بسازد و آنها را به هم پیوند داده و یک کلمه‏

درست کند، سپس با همان سرعت به انتخاب کلمه دوم، و تولید اصوات معیّن بپردازد، و به همین ترتیب ادامه دهد تا یک جمله کامل شود. اگر فکر در انتخاب کلمات، مختصر اشتباهى کند و یا زبان از چرخش‏هاى سریع خود به اطراف دهان کمترین قصورى ورزد، جمله اشتباه از آب در مى‏آید.

حال فکر کنید یک گوینده هنگامى که یک ساعت سخنان موزون و فصیح و بلیغ مى‏گوید؛ و زبان‏اش هزاران بار به اطراف دهان گردش کرده و درست روى مقاطع حروف تکیه مى‏کند- آن هم در محیط کوچکى که قدرت مانور در آن بسیار کم است- چه کار عجیب و معجزه آسائى انجام مى‏دهد، و این نیست مگر قدرت نمائى عظیم پروردگار.

مسلّماً لب‏ها همانگونه که قبلًا نیز اشاره کردیم کار زبان را تکمیل مى‏کنند، و قسمتى از حروف را مى‏سازند و این هماهنگى میان دو عضو خود موضوع جالب و شگفت‏انگیزى است و از آن مهم‏تر کار فکرى مقارن آن است.

خلاصه هریک از اعضاى ظاهرى یا دستگاه‏هاى داخلى بدن همچون قلب و مغز و عروق و سلسله اعصاب خود داستان مفصّل و شگفت‏انگیزى دارند که اگر بخواهیم به ذکر اسرار یک یک آنها بپردازیم هفتاد من کاغذ که سهل است، هزاران کتاب از اسرار آنها پر مى‏شود. چه بهتر که به قصور خود در این زمینه اعتراف کنیم و سر تعظیم بر آستان آفریدگار فرود آریم، و به گفته آن شاعر درباره آفرینش خود مترنّم شویم و بگوئیم اى انسان:

عجب‏تر از تو ندارد جهان تماشاگاه

چرا به چشم تعجب به خود نظر نکنى!

یا بگوئیم:

عالم همه در تو است و لیکن از جهل

پنداشته‏اى تو خویش را در عالم!