جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

روح اعجوبه عالم خلقت‏ (1)

زمان مطالعه: 6 دقیقه

در نخستین آیه مورد بحث سوگند به روح آدمى و خالق روح خورده شده است.

همان خداوندى که روح را آفرید و قواى روحى انسان را تنظیم کرد، از

حواس ظاهر گرفته که مقدمه ادراکات روح‏اند تا نیروى تفکّر، حافظه، تخیّل، ادراک، ابتکار، اراده و تصمیم وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها

پس از تنظیم این قوى طرق هدایت را به او آموخت «و راه فجور و تقوا را به او نشان دارد» فَأَلْهَمَها فُجُوْرَها وَ تَقْواها

با اینکه قواى روحى انسان بسیار متنوّع و فراوان است ولى از میان تمام آنها قرآن در اینجا روى مسأله الهام، فجور، و تقوا (درک حسن و قبح) انگشت گذارده؛ چرا که این مسأله در سرنوشت انسان و خوشبختى و بدبختى او فوق‏العاده مؤثّر است.

کراراً گفته‏ایم همیشه سوگند دلیل بر اهمیّت و عظمت است؛ هم اهمیّت موضوع قسم و هم مقسم له و مخصوصاً سوگندهاى قرآن براى وادار کردن انسان‏ها به اندیشه بیشتر در آیات عظمت الهى است.

به علاوه در این آیه «نفس» به صورت نکره ذکر شده؛ که در اینگونه موارد براى تأکید و اهمیّت موضوع یا کثرت آن است. (1)

دومین آیه اشاره به سؤالى مى‏کند که از سوى جمعى از مشرکان یا اهل کتاب مطرح شده بود. آنها خدمت پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم رسیدند و سؤالاتى از جمله درباره روح کردند؛ همان گونه که قرآن مى‏فرماید: «از تو درباره روح سؤال مى‏کنند» وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الرُّوْحِ‏

سپس قرآن به پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم دستور مى‏دهد. «به آنها بگو روح از فرمان پروردگار من است» قُلِ الرُّوْحُ مِنْ أمْرِ رَبِّى.

این پاسخ سربسته، اشاره‏اى پر معنى به اسرارآمیز بودن این پدیده بزرگ عالم هستى است؛ و براى اینکه کسى نگوید چرا تمام اسرار روح بازگو نشده است؟ در پایان آیه مى‏افزاید: «جز اندکى از علم و دانش به شما داده نشده است»! وَ ما اوْتیْتُمْ مِنَ الْعِلْمِ الّا قَلِیْلًا.

و با این علم قلیل و دانش اندک جاى تعجّب نیست که از اسرار روح آگاه نشوید. (مخصوصاً در آن زمان و در آن محیط)

در بعضى از روایات از ابن عباس نقل شده است که قریش بعضى از سران خود را به سراغ دانشمندان یهود در مدینه فرستادند، و گفتند: از آنها درباره محمد سؤال کنید، چرا که آنها اهل کتاب‏اند و اطلاعاتى دارند که نزد ما نیست.

آنها به مدینه آمدند و از دانشمندان یهود سؤال کردند؛ آنها یهود در پاسخ گفتند:

سه مطلب را از او سؤال کنید: داستان اصحاب کهف، ذى القرنین، و مسأله روح.

اگر پاسخ همه آنها را داد، و یا از پاسخ همه ساکت شد، پیامبر نیست؛ ولى اگر بعضى را پاسخ گفت و در برابر بعضى سکوت کرد او پیامبر است.

سران قریش به مکه برگشتند و سؤالات را مطرح کردند؛ پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم شرح مبسوطى درباره ذى‏القرنین و اصحاب کهف بیان فرمود ولى درباره سؤال از روح تنها به همین پاسخ سربسته، به فرمان خدا، قناعت کرد. (2) اگر چه درباره معنى روح در آیه فوق، هم در روایات معصومین علیهم السلام و هم کلمات مفسّران، تفسیرهاى مختلفى وارد شده؛ ولى غالب این تفسیرها با هم منافاتى ندارد و قابل جمع است، و روح انسانى از جمله مفاهیمى است که در مدلول آیه فوق داخل است. (3)

در سومین آیه سخن از گفتگوى خداوند با فرشتگان است که درباره آفرینش بشر گفتگو مى‏کند. در آن هنگام که به آنها خطاب کرد و فرمود: «من انسانى را از خاک خشکیده‏اى که از گل تیره رنگ بدبوئى گرفته شده مى‏آفرینم، و بعد از آنکه جسم او را نظام بخشیدم و از روح خودم در او دمیدم در برابر او

سجده کنید.»

در این آیه دو نکته جلب توجّه مى‏کند: نخست اضافه روح انسان به خداوند است مى‏فرماید: از روح خودم، که این دلیل بر نهایت عظمت و اهمیّت روح انسانى است، و به اصطلاح از قبیل اضافه تشریفیه است، مانند: «بیت الله» (خانه خدا) و «شهر الله» (ماه خدا) که اشاره به اهمیّت خانه کعبه و عظمت ماه مبارک رمضان است؛ وگرنه همه‏جا خانه او و همه ماه‏ها ماه او است.

دیگر امر به سجده تمام فرشتگان در برابر آدم علیه السلام بعد از نفخ روح است؛ و این دلیل دیگرى است بر عظمت مقام انسان. چرا که سجده یعنى نهایت خضوع، آن هم از ناحیه همه فرشتگان، بهترین نشانه مقام والاى آدم علیه السلام محسوب مى‏شود.

در چهارمین آیه بعد از اشاره به آفرینش نطفه و تطوّرات جنین و لباس‏هاى گوناگونى که بر اندام این ذرّه بى‏مقدار در مراحل مختلف مى‏پوشاند لحن سخن را تغییر داده مى‏فرماید: «سپس ما آفرینش جدید به انسان دادیم»: ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَر.

تعبیر به «إِنْشاء» «ایجاد» در این مرحله برخلاف مراحل قبل که تعبیر به خلقت شده است، به اضافه تعبیر به «ثُمّ» که معمولًا براى فاصله به کار مى‏رود؛ دلیل بر این است که آفرینش در این مرحله کاملًا با مراحل قبل تفاوت داشت، و این نشان مى‏دهد که منظور همان آفرینش روح است که بعد از تکامل جسم به آن تعلّق مى‏گیرد.

جالب اینکه تعبیر به خَلْقاً آخَرَ: «آفرینش دیگرى» مى‏کند که تعبیرى است اسرارآمیز و سربسته، برخلاف تعبیرات قبل که سخن از «نطفه» و «علقه» و «مضغة» و «عظام» و «لحم» به میان آورده که همه مفاهیمى است شناخته شده، و این نیز دلیل دیگرى است بر تفاوت مرحله اخیر با مراحل قبل.

عجب اینکه بعضى از مفسّران تفسیرهایى براى این آفرینش جدید ذکر

کرده‏اند که ابداً با روح آیه سازگار نیست. از جمله اینکه منظور از انْشاء خَلق آخر روئیدن دندان‏ها و موهاى بدن است! (4) در حالى که هیچگونه تناسبى با تعبیرات آیه ندارد و مسلّماً روئیدن دندان‏ها و موها هرگز از نظر اهمیّت در ردیف سایر تطوّرات مختلف جنین نخواهد بود.

در پایان آیه جمله عجیب دیگرى آمده است که نشانه دیگرى بر اهمیّت فوق‏العاده خلقت انسان در مرحله اخیر یا مجموع این مراحل است؛ مى‏فرماید: فَتَبارَکَ اللهُ أحْسَنُ الْخالِقِینَ آفرین بر آن علم و حکمتى که این همه استعداد و شایستگى را در چنان موجود ناچیزى آفریده و آفرین بر او و بر خلقت بى‏نظیرش.

«تبارک» از مادّه «برک» (بر وزن برگ) به معنى سینه شتر است؛ و از آنجا که وقتى شتر سینه بر زمین مى‏نهد داراى نوعى ثبات مى‏شود این واژه به معنى ثبات و دوام آمده است؛ و از آنجا که هر نعمتى مداوم باشد داراى اهمیّت بیشترى است چنین نعمت‏هایى را با برکت مى‏نامند.

به کار رفتن این واژه در مورد خداوند اشاره به عظمت و ثبات و جاودانگى ذات پاک او است.

در پنجمین و آخرین آیه مورد بحث، اشاره به مسأله بقاء روح مى‏کند؛ با این تعبیر که مى‏گوید: «خداوند ارواح را به هنگام مرگ مى‏گیرد و قبض مى‏کند» اللهُ یَتَوَفَّى اْلأَنْفُسَ حِیْنَ مَوْتِها

با توجّه به اینکه «توفى» به معنى قبض کردن و دریافت کامل است و «انفس» به معنى ارواح مى‏باشد؛ روشن مى‏شود که در حال مرگ روح به طور کامل به فرمان خدا از بدن جدا مى‏شود، ولى به هنگام خواب این جدایى به طور ناقص صورت مى‏گیرد وَ الَّتِى لَمْ تَمُتْ فى‏ مَنامِها

سپس به عدم بازگشت بعضى از ارواح در حال خواب و بازگشت بعضى دیگر تا سرآمد و اجل معیّنى، اشاره کرده؛ و مى‏افزاید: «در اینها نشانه‏هایى است کاز عظمت و قدرت خداوند براى کسانى که تفکر و اندیشه مى‏کنند»:

انَّ فِى ذلِکَ لَایاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُوْنَ (5)

از این آیه به خوبى استفاده مى‏شود که انسان ترکیبى از روح و جسم است؛ و روح گوهر غیر مادّى است، و خواب مرحله ضعیفى از مرگ و ضعیف شدن رابطه روح و جسم است.

همچنین استفاده مى‏شود که مرگ به معنى فنا و نابودى نیست؛ بلکه نوعى بقا و ادامه حیات است.

نتیجه اینکه: روح انسانى با تمام قوا و نیروهایش که از پیچیده‏ترین و شگفت‏انگیزترین پدیده‏هاى جهان هستى است از نشانه‏هاى بزرگ خدا است.

حال چگونه ممکن است خالق این همه علم و قدرت و فکر و اندیشه و ذوق و ابتکار و اراده و تصمیم، طبیعت بى شعورى باشد که فاقد هرگونه علم و فکر و اندیشه و ابتکار است.

بلکه به عکس این قطره‏ها و جویبارهاى کوچک نشانه وجود اقیانوس بزرگى است که اینها همگى از آن سرچشمه گرفته، و این شعاع‏هاى کمرنگ پرتوى از آن آفتاب بزرگ است.


1) تفسیر روح البیان، جلد 10، صفحه 442 و روح المعانى، جلد 30، صفحه 142- بعضى از مفسّران نیز احتمال داده‏اند که «نفس» در آیه بالا اشاره به روح و جسم هر دو مى‏باشد، هر چند جمله (فالهمها فجورها و تقواها) تناسب بیشترى با روح دارد؛ و همچنین آیه (قد افلح من زکاها) ….

2) روح المعانى، جلد 15، صفحه 241.

3) در تفسیر المیزان اقوال متعدّدى در این زمینه نقل شده؛ از جمله اینکه منظور از «روح» همان روحى است که در آیه شریفه (یوم یقوم الروح و الملائکة صفاً) آمده دیگر اینکه منظور جبرئیل است و بعضى گفته‏اند منظور قرآن است، و آخرین تفسیر این است که منظور روح انسانى است سپس مى‏افزاید متبادر از اطلاق روح، همین است.

4) این احتمال در تفسیر روح المعانى، جلد 18، صفحه 14 و تفسیر قرطبى، جلد 7، صفحه 4502 از بعضى از مفسّران نقل شده است.

5) فخررازى در تفسیرش در ذیل این آیه مى‏گوید: خداوند حکیم پیوند روح آدمى را با جسم او به سه گونه تنظیم کرده است: گاهى پرتو روح به جمیع اجزاى ظاهر و باطن بدن مى‏افتد و این حالت بیدارى است، و گاه از ظاهر گرفته مى‏شود و در باطن باقى است و این حالت خواب است، و گاه پرتوش از ظاهر و باطن برچیده مى‏شود و این حالت مرگ است.