در نخستین آیه مورد بحث سوگند به روح آدمى و خالق روح خورده شده است.
همان خداوندى که روح را آفرید و قواى روحى انسان را تنظیم کرد، از
حواس ظاهر گرفته که مقدمه ادراکات روحاند تا نیروى تفکّر، حافظه، تخیّل، ادراک، ابتکار، اراده و تصمیم وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها
پس از تنظیم این قوى طرق هدایت را به او آموخت «و راه فجور و تقوا را به او نشان دارد» فَأَلْهَمَها فُجُوْرَها وَ تَقْواها
با اینکه قواى روحى انسان بسیار متنوّع و فراوان است ولى از میان تمام آنها قرآن در اینجا روى مسأله الهام، فجور، و تقوا (درک حسن و قبح) انگشت گذارده؛ چرا که این مسأله در سرنوشت انسان و خوشبختى و بدبختى او فوقالعاده مؤثّر است.
کراراً گفتهایم همیشه سوگند دلیل بر اهمیّت و عظمت است؛ هم اهمیّت موضوع قسم و هم مقسم له و مخصوصاً سوگندهاى قرآن براى وادار کردن انسانها به اندیشه بیشتر در آیات عظمت الهى است.
به علاوه در این آیه «نفس» به صورت نکره ذکر شده؛ که در اینگونه موارد براى تأکید و اهمیّت موضوع یا کثرت آن است. (1)
—
دومین آیه اشاره به سؤالى مىکند که از سوى جمعى از مشرکان یا اهل کتاب مطرح شده بود. آنها خدمت پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم رسیدند و سؤالاتى از جمله درباره روح کردند؛ همان گونه که قرآن مىفرماید: «از تو درباره روح سؤال مىکنند» وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الرُّوْحِ
سپس قرآن به پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم دستور مىدهد. «به آنها بگو روح از فرمان پروردگار من است» قُلِ الرُّوْحُ مِنْ أمْرِ رَبِّى.
این پاسخ سربسته، اشارهاى پر معنى به اسرارآمیز بودن این پدیده بزرگ عالم هستى است؛ و براى اینکه کسى نگوید چرا تمام اسرار روح بازگو نشده است؟ در پایان آیه مىافزاید: «جز اندکى از علم و دانش به شما داده نشده است»! وَ ما اوْتیْتُمْ مِنَ الْعِلْمِ الّا قَلِیْلًا.
و با این علم قلیل و دانش اندک جاى تعجّب نیست که از اسرار روح آگاه نشوید. (مخصوصاً در آن زمان و در آن محیط)
در بعضى از روایات از ابن عباس نقل شده است که قریش بعضى از سران خود را به سراغ دانشمندان یهود در مدینه فرستادند، و گفتند: از آنها درباره محمد سؤال کنید، چرا که آنها اهل کتاباند و اطلاعاتى دارند که نزد ما نیست.
آنها به مدینه آمدند و از دانشمندان یهود سؤال کردند؛ آنها یهود در پاسخ گفتند:
سه مطلب را از او سؤال کنید: داستان اصحاب کهف، ذى القرنین، و مسأله روح.
اگر پاسخ همه آنها را داد، و یا از پاسخ همه ساکت شد، پیامبر نیست؛ ولى اگر بعضى را پاسخ گفت و در برابر بعضى سکوت کرد او پیامبر است.
سران قریش به مکه برگشتند و سؤالات را مطرح کردند؛ پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم شرح مبسوطى درباره ذىالقرنین و اصحاب کهف بیان فرمود ولى درباره سؤال از روح تنها به همین پاسخ سربسته، به فرمان خدا، قناعت کرد. (2) اگر چه درباره معنى روح در آیه فوق، هم در روایات معصومین علیهم السلام و هم کلمات مفسّران، تفسیرهاى مختلفى وارد شده؛ ولى غالب این تفسیرها با هم منافاتى ندارد و قابل جمع است، و روح انسانى از جمله مفاهیمى است که در مدلول آیه فوق داخل است. (3)
—
در سومین آیه سخن از گفتگوى خداوند با فرشتگان است که درباره آفرینش بشر گفتگو مىکند. در آن هنگام که به آنها خطاب کرد و فرمود: «من انسانى را از خاک خشکیدهاى که از گل تیره رنگ بدبوئى گرفته شده مىآفرینم، و بعد از آنکه جسم او را نظام بخشیدم و از روح خودم در او دمیدم در برابر او
سجده کنید.»
در این آیه دو نکته جلب توجّه مىکند: نخست اضافه روح انسان به خداوند است مىفرماید: از روح خودم، که این دلیل بر نهایت عظمت و اهمیّت روح انسانى است، و به اصطلاح از قبیل اضافه تشریفیه است، مانند: «بیت الله» (خانه خدا) و «شهر الله» (ماه خدا) که اشاره به اهمیّت خانه کعبه و عظمت ماه مبارک رمضان است؛ وگرنه همهجا خانه او و همه ماهها ماه او است.
دیگر امر به سجده تمام فرشتگان در برابر آدم علیه السلام بعد از نفخ روح است؛ و این دلیل دیگرى است بر عظمت مقام انسان. چرا که سجده یعنى نهایت خضوع، آن هم از ناحیه همه فرشتگان، بهترین نشانه مقام والاى آدم علیه السلام محسوب مىشود.
—
در چهارمین آیه بعد از اشاره به آفرینش نطفه و تطوّرات جنین و لباسهاى گوناگونى که بر اندام این ذرّه بىمقدار در مراحل مختلف مىپوشاند لحن سخن را تغییر داده مىفرماید: «سپس ما آفرینش جدید به انسان دادیم»: ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَر.
تعبیر به «إِنْشاء» «ایجاد» در این مرحله برخلاف مراحل قبل که تعبیر به خلقت شده است، به اضافه تعبیر به «ثُمّ» که معمولًا براى فاصله به کار مىرود؛ دلیل بر این است که آفرینش در این مرحله کاملًا با مراحل قبل تفاوت داشت، و این نشان مىدهد که منظور همان آفرینش روح است که بعد از تکامل جسم به آن تعلّق مىگیرد.
جالب اینکه تعبیر به خَلْقاً آخَرَ: «آفرینش دیگرى» مىکند که تعبیرى است اسرارآمیز و سربسته، برخلاف تعبیرات قبل که سخن از «نطفه» و «علقه» و «مضغة» و «عظام» و «لحم» به میان آورده که همه مفاهیمى است شناخته شده، و این نیز دلیل دیگرى است بر تفاوت مرحله اخیر با مراحل قبل.
عجب اینکه بعضى از مفسّران تفسیرهایى براى این آفرینش جدید ذکر
کردهاند که ابداً با روح آیه سازگار نیست. از جمله اینکه منظور از انْشاء خَلق آخر روئیدن دندانها و موهاى بدن است! (4) در حالى که هیچگونه تناسبى با تعبیرات آیه ندارد و مسلّماً روئیدن دندانها و موها هرگز از نظر اهمیّت در ردیف سایر تطوّرات مختلف جنین نخواهد بود.
در پایان آیه جمله عجیب دیگرى آمده است که نشانه دیگرى بر اهمیّت فوقالعاده خلقت انسان در مرحله اخیر یا مجموع این مراحل است؛ مىفرماید: فَتَبارَکَ اللهُ أحْسَنُ الْخالِقِینَ آفرین بر آن علم و حکمتى که این همه استعداد و شایستگى را در چنان موجود ناچیزى آفریده و آفرین بر او و بر خلقت بىنظیرش.
«تبارک» از مادّه «برک» (بر وزن برگ) به معنى سینه شتر است؛ و از آنجا که وقتى شتر سینه بر زمین مىنهد داراى نوعى ثبات مىشود این واژه به معنى ثبات و دوام آمده است؛ و از آنجا که هر نعمتى مداوم باشد داراى اهمیّت بیشترى است چنین نعمتهایى را با برکت مىنامند.
به کار رفتن این واژه در مورد خداوند اشاره به عظمت و ثبات و جاودانگى ذات پاک او است.
—
در پنجمین و آخرین آیه مورد بحث، اشاره به مسأله بقاء روح مىکند؛ با این تعبیر که مىگوید: «خداوند ارواح را به هنگام مرگ مىگیرد و قبض مىکند» اللهُ یَتَوَفَّى اْلأَنْفُسَ حِیْنَ مَوْتِها
با توجّه به اینکه «توفى» به معنى قبض کردن و دریافت کامل است و «انفس» به معنى ارواح مىباشد؛ روشن مىشود که در حال مرگ روح به طور کامل به فرمان خدا از بدن جدا مىشود، ولى به هنگام خواب این جدایى به طور ناقص صورت مىگیرد وَ الَّتِى لَمْ تَمُتْ فى مَنامِها
سپس به عدم بازگشت بعضى از ارواح در حال خواب و بازگشت بعضى دیگر تا سرآمد و اجل معیّنى، اشاره کرده؛ و مىافزاید: «در اینها نشانههایى است کاز عظمت و قدرت خداوند براى کسانى که تفکر و اندیشه مىکنند»:
انَّ فِى ذلِکَ لَایاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُوْنَ (5)
از این آیه به خوبى استفاده مىشود که انسان ترکیبى از روح و جسم است؛ و روح گوهر غیر مادّى است، و خواب مرحله ضعیفى از مرگ و ضعیف شدن رابطه روح و جسم است.
همچنین استفاده مىشود که مرگ به معنى فنا و نابودى نیست؛ بلکه نوعى بقا و ادامه حیات است.
نتیجه اینکه: روح انسانى با تمام قوا و نیروهایش که از پیچیدهترین و شگفتانگیزترین پدیدههاى جهان هستى است از نشانههاى بزرگ خدا است.
حال چگونه ممکن است خالق این همه علم و قدرت و فکر و اندیشه و ذوق و ابتکار و اراده و تصمیم، طبیعت بى شعورى باشد که فاقد هرگونه علم و فکر و اندیشه و ابتکار است.
بلکه به عکس این قطرهها و جویبارهاى کوچک نشانه وجود اقیانوس بزرگى است که اینها همگى از آن سرچشمه گرفته، و این شعاعهاى کمرنگ پرتوى از آن آفتاب بزرگ است.
1) تفسیر روح البیان، جلد 10، صفحه 442 و روح المعانى، جلد 30، صفحه 142- بعضى از مفسّران نیز احتمال دادهاند که «نفس» در آیه بالا اشاره به روح و جسم هر دو مىباشد، هر چند جمله (فالهمها فجورها و تقواها) تناسب بیشترى با روح دارد؛ و همچنین آیه (قد افلح من زکاها) ….
2) روح المعانى، جلد 15، صفحه 241.
3) در تفسیر المیزان اقوال متعدّدى در این زمینه نقل شده؛ از جمله اینکه منظور از «روح» همان روحى است که در آیه شریفه (یوم یقوم الروح و الملائکة صفاً) آمده دیگر اینکه منظور جبرئیل است و بعضى گفتهاند منظور قرآن است، و آخرین تفسیر این است که منظور روح انسانى است سپس مىافزاید متبادر از اطلاق روح، همین است.
4) این احتمال در تفسیر روح المعانى، جلد 18، صفحه 14 و تفسیر قرطبى، جلد 7، صفحه 4502 از بعضى از مفسّران نقل شده است.
5) فخررازى در تفسیرش در ذیل این آیه مىگوید: خداوند حکیم پیوند روح آدمى را با جسم او به سه گونه تنظیم کرده است: گاهى پرتو روح به جمیع اجزاى ظاهر و باطن بدن مىافتد و این حالت بیدارى است، و گاه از ظاهر گرفته مىشود و در باطن باقى است و این حالت خواب است، و گاه پرتوش از ظاهر و باطن برچیده مىشود و این حالت مرگ است.