رسوم و آداب، قومى ملاک داورى بوده و از این طریق داور مىتواند راستگو را
از دروغگو بازشناسد، مثلا زوجین در پیش پرداختن مهریه دچار اختلاف شوند مرد مدعى گردد که مهریه، پیشپرداخت کرده و زن منکر اخذ آن مىشود، قاضى در این مورد، از آداب و رسوم جارى کمک مىگیرد، هرگاه در آن نقطه پیشپرداخت مهریه یک سنت قومى و محلى باشد، حق را به جانب شوهر داده، و در غیر این صورت حق را به جانب همسر مىدهد، و در اصطلاح فقهاء این قسمت را، «اعراف قومى» مىنامند.
اینها مواردى است که در فقه اسلامى به عرف مراجعه شده و از فهم و درک او در حل مشکلات فقهى کمک گرفته مىشود.
ما در این مورد، به تفصیل سخن نمىگوییم، کسانى که بخواهند از تفصیل آن آشنا شوند به کتاب ارشاد العقول، ص 285 به بعد و رساله «دور العرف فى الاستنباط» که رساله مستقلى در موضوع است، مراجعه نمایند.
ولى عرفى شدن فقه یا دین که اکنون در میان دینپژوهان مطرح است غیر از آن است که در فقه اسلامى مطرح بوده و به نمونههایى از آن اشاره نمودیم. و به قول برخى «اهتمام اسلام به عرف» از رویکردهاى عرفگرایانه امروزى که با نوعى شیفتگى و مطلقسازى همراه است، نمىباشد بلکه مبتنى بر اصول و قواعد عقلایى و تجویزات دینى است.(1)
طراحان نظریه عرفى شدن دین، براى آن دو تفسیر ذکر نمودهاند که هردو را مورد تجزیه و تحلیل قرار مىدهیم.
1) عرفى شدن در تجربه مسیحى یا اسلامى / 410.