جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

رستاخیز در ترازوى عدالت‏ (2)

زمان مطالعه: 4 دقیقه

با کمى دقّت در نظام جهان هستى و قوانین آفرینش مى‏بینیم همه جا قانونى بر آن حکومت مى‏کند و هر چیزى در جاى خود قرار دارد.

در بدن انسان این نظام عادلانه به قدرى ظریف پیاده شده که کوچک‏ترین تغییر و ناموزونى در آن سبب بیمارى یا مرگ مى‏گردد.

فى المثل در ساختمان چشم، قلب، و مغز دقیقاً هر چیز به جاى خویش است، و به اندازه لازم، این عدالت و نظم نه تنها در سازمان بدن انسان که در کل عالم خلقت حکم‏فرماست، که:

«بالعدل قامت السموات و الارض؛ به وسیله عدل آسمان‏ها و زمین برپاست (1)».

یک اتم به قدرى کوچک است که میلیون‏ها از آن را مى‏توان‏

بر نوک سوزن جاى داد، فکر کنید ساختمان آن چقدر باید دقیق و منظم باشد که میلیون‏ها سال به حیات خود ادامه دهد.

این به خاطر همان عدالت و محاسبه فوق‏العاده دقیق نظام الکترون‏ها و پروتون‏ها است و هیچ دستگاه کوچک و بزرگ از این نظام شگرف بیرون نیست.

آیا راستى انسان یک موجود استثنایى است؟ یک وصله ناهمرنگ براى این جهان بزرگ است که باید آزاد باشد هر بى‏نظمى و ظلم و بى‏عدالتى مى‏خواهد مرتکب شود؟ یا در این‏جا نکته‏اى نهفته است؟

اختیار و آزادى اراده‏

حقیقت این است که انسان یک تفاوت اساسى با تمام موجودات جهان دارد و آن داشتن «آزادى اراده و اختیار» است.

چرا خدا او را آزاد آفریده، و تصمیم‏گیرى را به او واگذار کرده تا هر چه مى‏خواهد انجام دهد؟

دلیلش این است که اگر او آزاد نمى‏بود تکامل نمى‏یافت، و این امتیاز بزرگ ضامن تکامل معنوى و اخلاقى اوست، مثلًا اگر کسى را با فشار سرنیزه وادار به کمک کردن به مستضعفان و کارهایى که به سود جامعه است کنند البته این کارهاى خیر راه مى‏افتد، ولى هیچ گونه تکامل اخلاقى و انسانى براى کسى که این کمک را کرده ایجاد نمى‏کند، در حالى که اگر با میل و اراده خود یک صدم آن را بدهد به همان اندازه در مسیر تکامل اخلاقى معنوى گام‏

برداشته است.

بنابراین نخستین شرط تکامل معنوى و اخلاقى داشتن اختیار و آزادى اراده است که بشر با پاى خود این راه بپیماید نه به اضطرار، همچون عوامل اضطرارى جهان طبیعت، و اگر خداوند این موهبت بزرگ را به انسان بخشیده به خاطر همین هدف عالى است.

ولى این نعمت بزرگ همچون گلى است که خارهایى نیز در کنار آن مى‏روید، و آن سوء استفاده افراد از این آزادى و آلوده شدن به ظلم و فساد و گناه است.

البته براى خدا هیچ مانعى نداشت که اگر انسانى دست به ظلم و ستم بیالاید فوراً او را به چنان بلایى مبتلا سازد که دیگر فکر این کار به مغز او نیاید، دستش فلج شود، چشمش بى‏نور، و زبانش از کار بیفتد.

درست است که در این صورت هیچ کس از آزادى سوء استفاده نمى‏کرد و به سراغ گناه نمى‏رفت ولى این پرهیزگارى و تقوى در حقیقت جنبه اجبارى داشت، و هیچ گونه افتخارى براى انسان محسوب نمى‏شد، بلکه از ترس مجازات شدید و سریع، فورى و بدون وقفه بود.

پس به هر حال انسان باید آزاده باشد، و در برابر امتحانات گوناگون پروردگار قرار گیرد، و از مجازات‏هاى فورى- جز در موارد استثنایى- مصون باشد تا ارزش وجودى خود را نشان دهد.

ولى در این جا یک مطلب باقى مى‏ماند. و آن این‏که: اگر وضع به همین منوال بماند و هر کس راهى را انتخاب کند قانون‏

عدالت پروردگار که بر جهان هستى حاکم است نقض خواهد شد.

این‏جاست که یقین مى‏کنیم براى انسان دادگاه و محکمه‏اى تعیین شده که همگان بدون استثنا باید در آن حضور یابند و به جزاى اعمال خود برسند و سهم خود را از عدالت عمومى جهان آفرینش دریافت دارند.

آیا ممکن است نمرودها و فرعون‏ها و چنگیزها و قارون‏ها یک عمر به ظلم و ستم ادامه دهند و حساب و کتابى براى آنها در کار نباشد؟

آیا ممکن است مجرمان و پرهیزگاران در کفه عدالت پروردگار یکسان باشند؟

و به گفته قرآن: «افنجعل المسلمین کالمجرمین مالکم کیف تحکمون»؛ (2)

«آیا کسانى را که تسلیم در برابر قانون خدا و حق و عدالتند همچون مجرمان قرار دهیم؟ چگونه حکم مى‏کنید؟».

و در جاى دیگر مى‏گوید: «ام نجعل المتقین کالفجار»؛ (3)

«آیا ممکن است پرهیزگاران را همچون فاجران قرار دهیم؟».

درست است که گروهى از بدکاران در این جهان به مکافات اعمال خویش مى‏رسند و یا سهمى از آن را دریافت مى‏دارند.

و درست است که محکمه وجدان مسئله مهمّى است.

و نیز درست است که عکس‏العمل‏هاى گناه و ظلم و ستم و عواقب شوم بى‏عدالتى‏ها گاه دامان خود انسان را مى‏گیرد.

امّا اگر درست دقّت کنیم مى‏بینیم هیچ یک از این امور سه‏گانه آنچنان عمومى و همگانى نیست که هر ظالم و گنهکارى را درست به اندازه ظلم و گناهش کیفر بدهد، و بسیارند کسانى که از چنگال مکافات عمل، مجازات وجدان، و بازتاب‏هاى اعمال شوم خود فرار مى‏کنند، یا به قدر کافى کیفر نمى‏شوند.

باید براى این گونه افراد، و براى همگان محکمه و دادگاه عدلى باشد که سر سوزن کار نیک و بد در آنجا محاسبه شود، وگرنه اصل عدالت تأمین نخواهد شد.

بنابراین قبول «وجود پروردگار» و «عدالت او» مساوى است با قبول وجود رستاخیز و سراى دیگر، و این دو هرگز از یکدیگر تفکیک نخواهند شد.

فکر کنید و پاسخ دهید

1- چگونه آسمان‏ها و زمین به وسیله عدل برپاست؟

2- چرا به انسان موهبت «آزادى اراده و اختیار» داده شده است؟

3- چه مى‏شد اگر افراد بدکار فوراً در این جهان به مجازات سریع و شدید اعمال خویش مى‏رسیدند؟

4- چرا مکافات عمل، و محکمه وجدان، و بازتاب‏هاى اعمال، ما را از دادگاه قیامت بى‏نیاز نمى‏سازد؟

5- چه رابطه‏اى میان «عدالت پروردگار» و مسئله «معاد» است؟


1) کافى، ج 5، ص 266- عوالى اللئالى، ج 4، ص 103.

2) سوره قلم، آیات 35 و 36.

3) سوره ص، آیه 28.