قرآن در آیات متعددى به کارگیرى عقل را سفارش مىکند و ما از باب نمونه آیاتى را به صورت گذرا یادآور مىشویم:
1. اُدْعُ إِلى سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ اَلْمَوْعِظَةِ اَلْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّکَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِیلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ.(1)
»با دلیل و برهان و اندرز نیکو به راه خدا دعوت کن و با مخالفان به بهترین
شیوه مناظره کن. خداى تو بهتر مىداند که چه کسانى از راه او گمراه شده و چه کسانى راه یافتهاند«.
در این بخش از آیه، سه نوع «به کارگیرى خرد» مطرح شده و هریک از این شیوهها مخاطب خاص خود را مىطلبد:
1. برهان و حکمت، با طبقه ی فرهیخته.
2. پند و اندرز با توده ی مردم.
3. جدال و مناظره با مخالفان از طریق منطق خودشان.
و در آیه ی دیگر مىفرماید:
2. أَ وَ لَمْ یَنْظُرُوا فِی مَلَکُوتِ اَلسَّماواتِ وَ اَلْأَرْضِ وَ ما خَلَقَ اَللّهُ مِنْ شَیْءٍ.(2)
»آیا در واقعیت آسمانها و زمین (که وابستگى آنها به خداست) و آنچه خدا آفریده، نمىاندیشند؟«.
آیاتى که در آنها کلماتى از قبیل فکر، عقل، لبّ، نهى، تدبر، نظر، علم، به کار رفته همگى روشنگر این موضوع است که شرع مستقیما به کارگیرى عقل توصیه مىکند، بنابراین چگونه مىشود در معرفت دینى عقل جایگاهى نداشته باشد؟
در قرآن یک رشته براهینى در مورد توحید، و صفات خدا وارد شده است که بدون به کارگیرى عقل، واقعیت آنها روشن نمىشود. اینک در این مورد، نمونههایى را یادآور مىشویم:
1. لَوْ کانَ فِیهِما آلِهَةٌ إِلاَّ اَللّهُ لَفَسَدَتا فَسُبْحانَ اَللّهِ رَبِّ اَلْعَرْشِ عَمّا یَصِفُونَ.(3)
»هرگاه در آسمانها و زمین، خدایانى (مدبر) غیر از خدا بود، هردو تباه مىشدند، منزّه است پروردگار صاحب عرش از آنچه او را وصف مىکنند«.
این آیه مربوط به «توحید در تدبیر» جهان آفرینش است، و اینکه جهان همان
طور که یک خالق و آفریدگار دارد، یک کارگردان و کردگار بیش ندارد، و تعدد کردگار، مایهی تعدّد تدبیر، و لازمه آن تباهى جهان است.
اینجا میدان خرد است که این برهان را به صورت روشن بیان کند، و اینکه چگونه تعدد مدبّر، تعدّد تدبیر را به دنبال دارد، و تعدّد آن، مایه ی اختلال در دستگاه آفرینش مىشود.
قرآن در اینجا به صورت یک معلّم سخن مىگوید، و مىخواهد انسان از راه به کارگیرى عقل، توحید در ربوبیت را دریابد. در این صورت چگونه مىتوان معرفت دینى را در این قلمروها، از خرد بىنیاز دانست.
در آیه ی دیگر، براى «توحید در خالقیّت» از برهان دیگرى بهره مىگیرد، برهانى که جز با پنجه ی عقل قابل تبیین نیست، آنجا که مىفرماید:
2. وَ ما کانَ مَعَهُ مِنْ إِلهٍ إِذاً لَذَهَبَ کُلُّ إِلهٍ بِما خَلَقَ وَ لَعَلا بَعْضُهُمْ عَلى بَعْضٍ سُبْحانَ اَللّهِ عَمّا یَصِفُونَ.(4)
»خداى دیگرى با او نیست اگر چنین بود، هریک از خدایان مخلوقهاى خود را اداره مىکرد، و برخى بر برخى دیگر برترى مىجستند، منزه است خدا از آنچه او را به آن توصیف مىکنند«.
واژه «اله» در این آیه به معنى «خدا» است و هرگاه به سوى جهان اضافه شود و گفته شود: «اله عالم» مقصود نهائى خالق آن است، در این آیه «تعدد اله» به معنى تعدد خالق جهان، از طریق برهان عقلى محال شمرده شده است و این برهان مقدماتى دارد از قبیل:
الف. تعدد اله مایه ی تعدّد خالق است.
ب. تعدد خالق، ملازم با تعدد مخلوق است.
ج. تعدد خالق ملازم با تعدد تدبیر است.
د. تعدّد تدبیر حالت یکسانى نداشته، و منجر به حاکمیت یک خالق بر خالق دیگرى مىشود.
در اینجا قرآن، از موضع یک معلم و یک حکیم موحد، سخن مىگوید، نه از راه تعبد، زیرا هنوز نبوّت پیامبر ثابت نشده تا سخن او حجت باشد، و این مراحل تعبدا پذیرفته شود.
1) نحل / 125.
2) اعراف / 185.
3) انبیاء/22.
4) مؤمنون / 91.