انسان بالطبع خداخواه، خداجو است، بنابراین او در إعمال هر نوع آزادى باید، حقوق خدا، و جامعه، و سعادت فرد، مصلحت محیط زیست را در نظر بگیرد و بهرهگیرى از آزادى، باید با رعایت حقوق این محورها صورت پذیرد.
مثلا عبادت و پرستش از آن کسى است که انسان را آفرید و اسباب زندگى را در اختیار او نهاده، و او جز خدا کسى نیست. بنابراین هر نوع نظام و یا گروه خاصى که بخواهد، غیر او را بپرستند به حقوق خدا نوعى تجاوز و ظلم صورت گرفته است.
و به تعبیر کلام حق إِنَّ اَلشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ(1)، بنابراین آزادى تا آنجا محترم است که در آن به حقوق خدا، تجاوزى صورت نپذیرد.
حق طاعت از آن کسى است که بر جهان و انسان سلطه تکوینى دارد، و هرگاه پیامآوران از جانب او انسان را بر انجام امورى، و ترک امور دیگرى الزام کنند، نباید به بهانه آزادى از آنها شانه خالى کرد، زیرا، بىاعتنایى به قوانین الهى خود تجاوز به حقوق الهى است.
محور دوم که حق بر گرد او مىچرخد، جامعه است که فرد جزئى از آن مىباشد، و طبعا براى خود حقوقى دارد که باید رعایت شود، و انسان نمىتواند به بهانه آزادى، به حقوق جامعه تجاوز کند، و سعادت جامعه را به خطر بیفکند.
مثلا:
دعوت به «نهلیسم» و پوچگرایى، و تشکیل عشرتکده و کانونهاى فساد و فحشاء که با سعادت جامعه در تضاد است، نمىتوان براى این نوع اعمال، تحت عنوان آزادى مجوز صادر کرد، زیرا این نوع گرایشها تجاوز به حقوق جامعه، و نتیجهى آن مایه فروپاشى خانوادهها و گسترش انواع بیمارى جسمى و روحى
مىباشد.
محور دیگر، حق فرد و سعادت او است، آیا او حق دارد که خودکشى کند، و یا به هر عملى که مایه بدبختى است دست یازد، تصور نمىکنم هیچ لیبرالى، براى این کار مجوز صادر کند.
محیط زیست چهارمین محور حق است، جنگلها و معادن و دریاها و نظایر آنها ثروت ملى است که به نسل انسانى متعلق است، نسل حاضر حتى به اتفاق آراء نمىتواند جنگل را آتش بزند، آبها و نهرها را آلوده سازند، و به تاراج محیط زیست بپردازد.
از این تحلیل مىتوان نتیجه گرفت که آزادى به معنى یله و رهایى از هر نوع قید وبند تحت عنوان «خودمختارى«، مورد پذیرش هیچ فیلسوفى نیست.
آزادى که امروز مورد گفتگوى فیلسوفان است، آزادى است که در خدمت سعادت فرد و جامعه باشد، نه اینکه انسانیت و اخلاق را، در مسلخ آزادى، قربانى کند، و سرانجام باید در اعمال «خودمختارى» به مرزهاى چهارگانه تجاوز نشود.
1) لقمان / 13.