در بخش اول توضیح داده شد که شناخت خدا از طریق حس ممکن نیست. بنابراین، مقصود از دیدار خدا در بالاترین مرتبه ی تکامل دیدار حسی نمی تواند باشد.
دیدن روی تو را دیده ی جان بین باید
این کجا مرتبت چشم جهان بین من است
دیدار قلبی را هم به دو گونه می توان معنا کرد:
معنای اول این که قلب به آن ذات مقدس احاطه یابد و انسان بتواند با دیده ی
دل خدا را تصور کند. این قسم دیدار قلبی در مورد خداوند متعال دیدار حسی غیر ممکن است. به گفته ی امام علی علیه السلام:
عظم عن أن تثبت ربوبیته باحاطة قلب اوبصر.(1)
خداوند والاتر از آن است که ربوبیتش با احاطه ی دل یا دیده ی سر ثابت شود.
معنای دوم دیدار خدا با دیده ی دل، نوعی تجربه ی باطنی است که با کشف حجاب های ظلمانی و نورانی و تجلی انوار جلال و جمال برای انسان حاصل می شود. ابزار این تجربه صفای باطن است و بیان از تفسیر آن برای آنان که از این ابزار بی بهره اند ناتوان است و هر گونه توضیح در این زمینه برای چنین افرادی مانند تعریف زیبایی برای اشخاص نابیناست.
آنان که دیدار خدا را دیده ی دل تجربه کرده اند با عباراتی چون تجلی خدا بر دل، دیدن انوار عظمت الهی و اتصال به معدن عظمت، دورنمایی از احساس درونی خود را برای دیگران تصویر کرده اند ولی واقع مطلب آن است که مفهوم حقیقی این جملات برای ما قابل درک نیست.
عارف بزرگوار حاج میرزا جواد آقا تبریزی در رساله ی لقائیه می نویسد:
در قرآن مجید زیاده از بیست جا عبارت «لقاء الله» و نظر بر خداوند وارد شده و هکذا در تعبیرات انبیاء و ائمه علیهم السلام. و از این طرف هم در اخبار، در تنزیه حق جل جلاله کلماتی وارد شده است که ظاهرش تنزیه صرف است از همه ی مراتب معرفت، علمای شیعه (رضوان الله علیهم) را هم در این باب مذاق های مختلف است. عمده ی آن دو مذاق است: تنزیه صرف حتی آنکه منتهای معرفت همان فهمیدن این است که باید خداوند را تنزیه صرف نمود و آیات و اخباری که در معرفت و در لقاء الله وارد شده است آنها را تأویل نمود. مثلا تمام آیات و اخبار«لقاء الله» را معنی می کنند بر مرگ و لقاء ثواب و عقاب. و فرقه ی دیگر را مذاق این است که اخباری که در تنزیه وارد شده است باید جمع میان آنها و اخبار تشبیه و اخباری که ظاهر در امکان معرفت و وصول است به این طور جمع نمود که اخبار تنزیه صرف را
حمل کرد به معرفت به طریق رؤیت به این چشم ظاهر و به معرفت کنه ذات اقدس الهی و اخبار تشبیه و لقاء و وصول و معرفت را حمل کرد به معرفت اجمالی و معرفت اسماء و صفات حق تعالی به آن میزان که برای ممکن، ممکن است.
و به عبارت اخری کشف حجب ظلمانیه و نورانیه که برای «عبد» شد آن وقت معرفت بر ذات حق تعالی و اسماء و صفات او پیدا می کند که آن معرفت قبل از کشف نیست. و بعبارة اخری انوار جمال و جلال الهی در قلب و عقل و سر خواص او تجلی می کند، بدرجه او را از خود فانی و بخود باقی می دارد آن وقت محو جمال خود نموده و عقل او را مستغرق در معرفت خود کرده و به جای عقل او خود تدبیر امور او را می نماید. اگر چه بعد از این همه مراتب کشف سبحات جلال و تجلی انوار جمال و فنای فی الله و بقای بالله، باز حاصل این معرفت این خواهد شد که از روی حقیقت از وصول به کنه معرفت ذات عجز خود را بالعیان و الکشف خواهد دید.
بلی این هم عجز از معرفت است و عجز سایر ناس هم عجز از معرفت است لیکن این کجا و آن کجا؟(2)
مؤلف رساله ی لقائیه نظریه ی دوم را در تفسیر لقاء الله انتخاب می کند و در ادامه ی سخن در معنای دیدار خدا می نویسد:
… بنابر آنکه الفاظ برای ارواح معانی موضوع باشد و معنی روح ملاقات را تصور نمائیم خواهیم دید که ملاقات اجسام هم حقیقت است، و ملاقات ارواح هم حقیقت است، و ملاقات معانی هم حقیقت است، و ملاقات هر کدام بنحوی است که روح معنی ملاقات در آن هست و لکن در هر یک به نحوه ی لایق حال ملاقی و ملاقا است.
… معنی ملاقات ممکن با خداوند هم، روح ملاقات در او حقیقتا هست و لکن نحوه ی آن هم لایق این ملاقی و ملاقا است، و آن عبارت از همان معنا است که در ادعیه و اخبار از آن تعبیرات مختلفه به لفظ وصول، و زیارت و نظر بر وجه، و تجلی، و دیدن قلب و تعلق روح تعبیر شده است، و از ضد آن به فراق، و بعد، و حرمان تعبیر می شود.(3)
1) نهج البلاغه ی فیض، نامه ی 31.
2) رساله ی لقائیه، صفحه ی 5، 6.
3) رساله ی لقائیه، صفحه ی 7.