ویل دورانت، اختلاف کیفیت زندگى بشر در این دورهها را نشانه تغییر اصول اخلاقى مىگیرد و در این مورد داد سخن مىدهد، چیزى که از نظر این مورخ بزرگ مخفى مانده است این است که دگرگونى در شرایط زندگى، و انتقال از دوره شکار،
به کشاورزى و از آن به صنعتى، آداب و رسوم را دگرگون ساخت نه اصول اخلاقى را و تمام مثالهاى مورد نظر او جزو فرهنگ جامعه است نه اصول اخلاقى.
این که مىگوید: «در انتقال به جامعه کشاورزى از حرص و ولع انسان کاسته شد» سخن ناتمام است. حرص و ولع در انسان از مواهب الهى است که دست آفرینش آن را براى حفظ جان، در وجود او قرار داده است. ولى این خوى فطرى آنگاه خود را نشان مىدهد که با فقدان روبهرو گردد و در دوره صیادى چون از غذاى بعدى مطمئن نبود، از این جهت طمع خود را آشکار مىساخت، ولى در دوره کشاورزى این فقدان به وجدان تبدیل گردید، دیگر موضوعى براى آشکار شدن خود، باقى نماند، ولى همان حرص در دوره صنعتى خود را به صورت کمپانیها و کارتلها نشان داد.
در نمونههایى ارایه شده نه مبانى اخلاقى دگرگون گردیده و نه اصول آن، چیزى که هست دگرگونى در وضع اقتصادى، او را به پذیرش یک رشته آداب و رسوم خواه ناخواه وادار ساخته است.
نتیجه آن که: چیزى که از روز نخست فضیلت و یا رذیلت به شمار مىرفت براى ابدیت داراى چنین ویژگى است؛ چیزى که هست ممکن است، بشر وجدان خود را در ترک فضیلت و یا ارتکاب رذیلت فریب داده و اعمال زشت و نازیبای خود را به گونهاى توجیه کند.
قرآن دربارهى این گروه مىفرماید:
»قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمالاً – اَلَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی اَلْحَیاةِ اَلدُّنْیا وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً«(1)
»بگو: آیا به شما خبر دهم که زیانکارترین (مردم) در کارها چه کسانى هستند؟ آنها که تلاشهایشان در زندگى دنیا گم (و نابود) شده با این حال مىپندارند کار نیک انجام مىدهند«.
سخن دربارهى فریب وجدان، بحث جداگانهاى است که از موضوع بحث بیرون مىباشد.
1) کهف / 103 – 104.