یکى از شبهات و پرسشها دربار آزادى عقیده، مسأله ی مرتدّ است.
مىگویند: مرتدّ کسى است که از عقید اسلامى خود بازگردد یا دین دیگرى را انتخاب کند، چنین فردى اگر از پدر یا مادر مسلمانى متولد شده باشد، محکوم به اعدام است، و اگر پدر و مادر او مسلمان نباشند و خود او مسلمان شد و سپس به آن پشت کرده باشد، محکوم به حبس مىگردد.
در هرحال، امروز بیشتر روى این مسأله سخن مىگویند و یادآور مىشوند که اگر اسلام طرفدار آزادى است و شعار آن لا إِکْراهَ فِی اَلدِّینِ است، چرا با مرتدّ چنین معامل خشنى را انجام مىدهد؟
ما قبل از آنکه به تبیین فلسفه ی حکم مرتد بپردازیم، نکاتى را یادآور مىشویم:
1. شکى نیست که در آیین اسلام، آزادىهاى فردى و اجتماعى بیش از آن است که در این برگ بازگو شود. مطالع یک دوره فقه، نمایانگر آزادىهاى فزون از حدّ انسان در زندگى است، البته مشروط بر آنکه بر سعادت او لطمهاى وارد نکند یا حقوق دیگران را پایمال نسازد.
2. عقیده و مذهب چیزى نیست که با زور و فشار پدید آید، زیرا باید بین تسلیم ظاهرى و تسلیم باطنى فرق نهاد، تسلیم ظاهرى با جبر و زور صورت مىپذیرد و دشمن خونى در مقابل دشمن خود، سر فرود مىآورد، ولى دین، تسلیم قلبى است، و تسلیم قلبى براى خود مبادى و مقدماتى دارد. تا آن مبادى فراهم نشود، تسلیم باطنى تحقق نمىپذیرد. حتى شما با دادن میلیاردها دلار به یک فرد،
نمىتوانید از او بخواهید که در دل شب معتقد شود که روز روشن است و بالعکس.
و آیه ی مبارکه ی لا إِکْراهَ فِی اَلدِّینِ(1) ناظر به همین است. یعنى دین، اکراهپذیر نیست، و باید از طریق تبلیغ و ترویج و روشنگرى، مردم را به آیین حق دعوت کرد تا با آگاهى کامل به آن دل ببندند.
3. تفتیش عقاید در اسلام ممنوع است، و لذا در عصر پیامبر اسلام صلى اللّه علیه و آله و سلّم هر فردى شهادتین را بر زبان جارى مىکرد، جزئى از جامعه ی اسلامى مىشد. دیگر در این فکر نبودند که او حقیقتا نیز به اسلام روى آورده است یا نه؟
باتوجه به اصول، یادآور شدیم خردهگیران به موضوع ارتداد و سنگینى مجازات، از زاویه ی مصلحت فردى نگریستهاند، نه از دیدگاه مصالح عمومى که یکى از آنها حفظ عقاید و مقدّسات مردم است، و در حال تعارض، حفظ مصالح همگانى مقدم بر مصلحت فردى است.
ما این موضوع را با مثالى روشنتر مىسازیم. در تمام کشورها جاسوس را به سختترین مجازات محکوم مىکنند. چرا؟ در این مورد فکر کردهاید؟ علّت آن این است که وى به حقوق عمومى ملّت، تجاوز نموده و مصالح جامعه را به خطر افکنده است.
اگر جاسوس، اسناد طبقهبندى شده را در اختیار دشمن قرار دهد، مصالح ملّى را زیر پا مىگذارد. در حالىکه مرتدّ با تظاهر به ارتداد، خرمن ایمان و معنویت ملّت را آتش مىزند.
گاهى گفته مىشود اگر حفظ عقید مردم یکى از حقوق آنهاست، ولى مردم حقوق دیگرى نیز دارند، و آن حق تحقیق و انتقاد و اتخاذ عقیده یا تغییر عقیده است.
یادآور مىشویم هیچگاه اسلام، حق تحقیق و انتخاب را از کسى سلب نکرده، و پیوسته به تفکر و تعقّل دعوت نموده است، ولى در کنار آن از خرافهگرایى، جلوگیرى کرده و اجازه نمىدهد بشر که گل سرسبد جهان آفرینش است، در برابر سنگ و گل یا گاو و آتش، زبون و خوار گردد. جلوگیرى از خرافهگرایى به معنى منع تفکّر و تعقل نیست، بلکه نوعى گشودن راه بر تفکّر صحیح است.
هرگاه فرد مرتدّ از حق انتخاب بهرهگیرى کند، ولى عملا به عقیده ی عمومى احترام نهاده و باورهاى مردم را ویران نسازد، نظام اسلامى با او کارى ندارد.
سخن در یک جامعه ی اسلامى است که اکثریت آن با کمال آزادى به اسلام و مقدّسات رأى مثبت داده و خواهان حفظ آن هستند، ولى مرتدّ، با تظاهر به بازگشت از اصول، به نوعى به ملت دهنکجى مىکند.
نظام اسلامى، با قاطعیت هرچه تمامتر با انحرافات فکرى مبارزه کرده و اجازه ی تظاهر برخلاف نظام را نمىدهد به دو دلیل:
1. ارتداد، نوعى تجاوز به حقوق عمومى ملّت است، باورها را به تدریج مىسوزاند و زمین براندازى را فراهم مىسازد.
2. بسیارى از ارتدادها نوعى از رویکرد به سوى خرافهپرستى یا عقبگرد از آیین کامل است، و در نتیجه، مرتدّ به بتپرستى و مادهپرستى گرویده و یا لااقل یکى از آیینهایى که از نظر کمال در درجه ی پایینتر است، را جایگزین عقاید اسلامى مىسازد.
و احیانا به خلأ فکرى و عقیدتى دچار شده و براى جهان و آفرینش انسان مبدأ و معادى معتقد نبوده، و هیچ نوع حساب و کتابى براى آفرینش قائل نمىشود.
همه ی اینها نوعى رویکرد به جاهلیّت است، و عقبگردى است از کمال.
باتوجه به این دو اصل، علت شدت یا برخورد با مرتد روشن مىشود. هم اکنون به توضیح بیشترى مىپردازیم:
هر نظامى با عوامل براندازى خود، با شدّت عمل، برخورد مىکند، خواه جامعههاى باز و نظامهاى آزادیخواه باشند، و یا جامعههاى بسته و نظامهاى استبدادى.
هرگاه نظامى روى اصول غیردینى تأسیس شود، و اکثریت مردم، آن را بپذیرند، هر نوع عملى که سبب فروپاشى نظام و براندازى آن بشود، به شدّت با آن مقابله مىشود و این مسألهاى نیست که بر کسى پنهان باشد.
تفاوتى که هست اینکه: نظامهاى غیر الهى براساس اصول مادّى تنظیم مىشوند، و سکولاریسم یکى از اصول مهم عقیدتى نظام است، در حالىکه در نظام دینى، عقیده ی به خدا اساس نظام سیاسى را تشکیل مىدهد. حالا اگر در نظامهاى مادى گروهى با ترویج بنیادگرایى، اساس نظام را متزلزل کنند، هرگز آنها را به حال خود رها نمىکنند و با شدّت با آنها برخورد مىشود، و سکولاریسم براى آنها به قدرى ارزشمند است که کشتن افراد و ویران کردن لانهها و خانهها در مقابل آن چیز مهمى نیست.
در همین کشور همسایه، ترکیه، در حالىکه بدنه ی جامعه، مسلمان متعهد است، امّا نظام آن «سکولار» (لائیک) است، و دین نباید در نظام، دخالت کند.
حال، اگر گروهى بنیادگرا از طریق عقل و منطق، افکارى را پدید آورند که سکولاریسم را به خطر بیفکند، مسلّما دولت نگران مىشود و ارتش با یورش به مراکز آنها، هسته ی مرکزى را از بین مىبرد، زیرا نظام، براى آنان از همهچیز مهمتر است.
1) بقره / 256.