الف: مطابق قانون علیت و معلولیت در حرکت نامتناهی ذرات صغار، باید یکی از این صور تحقّق پذیرد و تعیّن یکی از آن صور، بستگی به تحقّق علت تامه آن دارد، یعنی علت تامه هر یک از این صور مختلف، تحقّق پذیرفت، معلول تحقّق خواهد یافت و قانون محاسبه احتمالات با این نقطه سر و کاری ندارد.
ب: مقصود از نظم در این مورد، نظم غایی است یعنی نظم هماهنگ اجزاء و ذرات بی شمار که به نتیجه خاصی منتهی می گردد، مانند هماهنگی اجزای دستگاه بینایی به نحوی که به دیدن می انجامد، در حالی که ترکیب اجزای آن مثلاً به یک میلیون صورت امکان پذیر است، امّا هیچ کدام از آن صور هماهنگ نبوده و به
این نتیجه نمی رسد.
ج: تحقّق هر یک از این صورتها اعم از ناهماهنگ و هماهنگ، جز یک احتمال آن را تأیید نمی کند و همه صور از نظر احتمال، یکسان می باشند.
با توجه به این سه اصل، به توضیح برهان می پردازیم: فرض می کنیم شماره صورتهای غیر منظم از پدیده حیات قریب به یک میلیون صورت است، و در حالی که صورت منظم که در آن هماهنگی و آینده نگری صورت گیرد، یک صورت بیش نیست، در این هنگام تحقّق پدیده به صورت غیر منظم (اگر طرح و تدبیر در کار نباشد(، مورد تأیید نهصد و نود و نه هزار، نهصد و نود و نه احتمال است در حالی که صورت منظم از پدیده را فقط یک احتمال تأیید می کند.
شما می توانید، این اختلاف بارز در احتمال را با یک مثال توضیح دهید، فرض کنید مکانیکی تمام اجزای یک خودرو را پیاده کرده و همه را در بشکه ای می ریزد و با وسیله ای روزها و یا ماهها آن را تکان می دهد، صور نامنظم اجزای آن، با صورت منظم که غایت و غرض بر آن مترتب شود، قابل قیاس نیست، ترکیب نامنظم آن می تواند به هزاران صورت درآید، در حالی که ترکیب منظم و هماهنگ آن یک صورت بیش ندارد.
این جا است که می گوییم (اگر طرح و تدبیر نباشد(، احتمال پیدایش یک خودرو منظم بر اثر حرکت کور و کر، یک احتمال بسیار ضعیف و نادری است که مورد توجه قرار نمی گیرد، در حالی که احتمال پیدایش یک مرکب کج و معوج و خالی از هدف، مورد تأیید هزاران احتمال می باشد، به گونه ای اگر احتمال منظم (احتمال بسیار ضعیف) به هر دلیلی از بین برود، یقیقن فلسفی دست می دهد که محصول این حرکت یک موجود ناهماهنگ است.
عقل وخرد در پرتو محاسبه احتمالات می گوید: اگر طرح تدبیر در کار نباشد، احتمال پیدایش موجود هماهنگ در آستانه صفر است، در حالی که احتمال پیدایش یک مرکب ناهماهنگ و ناهنجار در آستانه یقین فلسفی و از نظر علمی و عقلانی، مورد یقین است.
هر گاه ما در مقابل پدیده نامنظم قرار بگیریم، توجیه پدیده ناهماهنگ از طریق تصادف و شانس، یک توجیه عقلانی خواهد بود و در حقیقت پدیده را با عاملی تفسیر کردیم که قبل از روشن شدن وضع، تقریباً یک میلیلون احتمال آن را تأیید می کرد و در چنین صورت حق نداریم آن را با عامل دوم به نام طرح و تدبیر توجیه کنیم.
ولی اگر در مقابل یک پدیده منظم وهماهنگ قرار گرفتیم، در این صورت جریان بر عکس خواهد بود؛ توجیه آن از طریق تصادف و شانس، تفسیر پدیده با یک احتمال بسیار ناچیز خواهد بود که در نظر عقلا و خردمندان بی ارزش بوده و در هیچ علم و دانشی به چنین احتمالی ارزش قائل نمی شوند.
بلکه عقلا می گویند: اگر عامل تصادف و شانس تعیین کننده بود، بایستی وضعی بر خلاف وضع موجود پدید آمده باشد که نتیجه آن هر چه باشد، پیدایش پدیده منظم به مفهوم غایی آن نخواهد بود، در حالی که اکنون پدیده منظم تحقّق یافته است، پس در این صورت باید آن را با عامل دیگری نام طرح و تدبیر تفسیر کرد که صد در صد با هدفداری متلازم است، نه عامل تصادف که فقط در یک میلیونم احتمال می تواند با هدفداری همگام باشد.
اساس اشکال را این تشکیل می دهد که تصوّر شده جایگاه داوری، محاسبه احتمالات، فرد فرد صور ناهماهنگ است و مسلّماً در این وقت همه صورتها از نظر شانس وقوع، احتمال و شانس مساوری دارند؛ در حالی که مورد داوری، عصاره و قدر مشترک صورتهای ناهماهنگ و احتمال صورت هماهنگ است؛ احتمال صور ناهماهنگ را نهصد و نود و نه هزار و اندی تأیید می کند. در حالی که صورت هماهنگ را یک احتمال از یک میلیون احتمال پشیبانی می نماید.
هر گاه یکی از صور ناهماهنگ تحقّق می پذیرفت، طبعاً بر خلاف انتظار نبوده، زیرا احتمال بسیار بالایی آن را قبلاً تأیید می کرد.
ولی هر گاه نتیجه برعکس شد، یعنی 999 هزار احتمال تحقّق نیافت، ولی یک احتمال، جامه عمل پوشیده، این نشان می دهد که عامل تصادف تعیین کننده
نبوده است، بلکه عامل طرح و تدبیر نظم کنونی را رقم زده است.
فرض کنید یک میلیون نفر از نژاد سفید در نقطه ای گرد آمده اند و در میان آنان فقط یک سیاه پوست است و بناست به وسیله هواپیما سکه ای پرتاب شود که نصیب یکی از آنها گردد، هر یک از این افراد در برخورداری از این سکه شانس مساوی دارند، ولی شانس برخورداری، عنصر سفید (نه فرد فرد سفید) بسیار بالا است، در حالی که احتمال این که سکه به دست فرد سیاه پوست برسد، بسیار ضعیف است.
اکنون اگر احتمال قوی تحقّق پذیرفت و سکه به دست عنصر سفید افتاد، تفسیر پدیده از طریق «تصادف» صحیح خواهد بود، ولی اگر احتمال ضعیف تحقّق یافت و سکّه به دست فرد منحصر به فرد سیاه پوست افتاد، عقل متعارف (نه عقل دقیق فلسفی) می گوید حتماً در پرتاب سکه طرح و نقشه ای در کار بوده که سبب شده است سکه به دست فرد سیاه پوست برسد.
سوم: «حساب احتمالها به شرحی که گذشت در هیچ حالت، حتی در موردی که نسبت به یک پدیده خاص- و نه جامع ذهنی- در نظر گرفته می شود، ناظر به اوصاف حقیقی و واقعی آن پدیده نیست؛ بلکه از اعتبارهای ذهنی و عملی انسان است و اگر حکایتی برای آن باشد، تنها در قیاس با مقدار امید و انتظار انسان بوده و کشفی حقیقی نسبت به جهان خارج ندارد«.
»حساب احتمالها برای عقل عملی و برای تنظیم رفتار فردی و اجتماعی مفید بوده، به همین جهت در علومی که کشف حقیقت و واقع در آن کمتر مورد نظر بوده و کار برد عملی آنها تعیین کننده و مفید است، استفاده از حساب احتمالها پر رونق، بلکه ضروری و لازم است ولیکن در مسائل فلسفی و الهی که متفکر در جستجوی حقیقت به تفکر و تأمّل می پردازد و به کمتر از یقین دل نمی بندد، استفاده از آن بی فایده و خطا است«. (1).
در آغاز بحث یاد آور شدیم که هر برهانی برای خود جایگاه و پیام و مخاطبان خاصی دارد و با توجه به این سه مطلب، باید به نقد آن پرداخت؛ مخاطبان این برهان دانشمندان علوم طبیعی هستند که پیوسته با فرضیه سازی مشکلات پدیده ها را حل می کنند. و برای چنین افراد یقین عقلایی و اطمینان قلبی کافی است و هرگز لازم نیست که از یقین فلسفی که حتی یک میلیاردم احتمال را باید نفی کند، برخوردار باشند. بنابراین این که می گویند «در مسائل فلسفی و الهی که متفکر در جستجوی حقیقت به تفکر و تأمّل می پردازد، استفاده از آن خطاست» در این مورد صحیح نیست.
این که می گویند «این نوع محاسبه از اعتبارهای ذهنی و عملی انسان است و اگر حکایتی برای آن باشد در حد امید است«، بازگشت به همان اشکال اوّل است.
در پایان یاد آور می شویم که محاسبه احتمالات جنبه کشف از واقع دارد و تنها اعتبار ذهنی نیست، البته کشف در حدّ توان خود.
مثلاً علم هوا شناسی با گرد آوری اطلاعات خاص از وضع هوا در 24 ساعت، در حدّ توان خبر می دهد و اگر اطلاع جامعی داشت به طور قاطع گزارش می داد.
فرض کنید یک آتش سوزی در کارگاه بزرگی رخ می دهد، کار شناسان برای تعیین عامل آن به تکاپو افتاده، فرضیه ها را یکی پس از دیگری، به محک می زنند و گاهی به صورت قاطعانه (البته علمی نه فلسفی) عاملی را نفی می کنند. مثلاً احتمال این که از طریق پرواز هواپیما در سطح بالا جرقه ای از آن در آمده و به کارگاه افتاده و آتش سوزی رخ داده است- این احتمال- از نظر فلسفی مردود نیست، چون به حدّ امتناع نرسیده است، امّا از نظر علمی کاملاّ مردود است و هیچ کارشناسی برای آن ارزش قائل نمی شود.
اصولاً یقین، ظن و احتمالات یک رشته پدیده های نفسانی اند که با کشف از واقعیت ملازمه ندارند، ولی هر گاه بر اساس محاسبه های معقول و استوار صورت گیرند، ناظر به عالم واقع خواهند بود و اگر محاسبات عقلانی مبتنی بر بدیهیات عقلی و منتهی به آنها باشد، کاشف واقعیت نیز خواهد بود.
1) هر سه اشکال از کتاب «تبیین براهین اثبات خدا«، ص 234- 235 برگرفته شده است.