پاسخ پنجم متکلّمان مسیحی به مسئله شرور این است که آن چه ما شرّ می نامیم، واقعاً خیر است. آن چه که برای ما شر به نظر می رسد، هنگامی که از دید قادر مطلق لحاظ شود، در واقع خیر است.
مقصود از این جواب همان است که ما در خلال بحثهای قبل توضیح دادیم و آن این که: جهان را نباید از زاویه ی تنگ بشری نگریست، بلکه باید با نگرش وسیع آن را مطالعه کرد و یاد آور شدیم که اگر مقیاس، انسان شخصی باشد، چه بسا ممکن
است حوادث رنگ شرّ به خود بگیرد؛ ولی اگر مجموع جهان را در نظر بگیریم، چه بسا شرور نسبی بوده و خیر کثیر را در بر خواهد داشت.
و به دیگر سخن، مقصود این است که داوری بشر را در مورد جهان و شرور کنار بگذاریم و فقط منتظر داوری خدا باشیم، بلکه مقصوداین است که بشر، شرور را از افق بالا و برتر بنگرد، نه از یک زاویه ی تنگ و جزئی. و به اصطلاح، بشر در داوری «خود محوری» و «جزئی نگری» را کنار بگذارد و «نوع محوری» و «کلی نگری» را در نظر گرفته؛ آن گاه مجموع حوادث جهان را نسبت به مجموع بشر، در نظر آورد.
از این بیان روشن می شود که اعتراض جان هاسپرز به این پاسخ وارد نیست، وی می گوید: «لازمه ی این نظر که آن چه برای ما شر به نظر می رسد، از دیدگاه خدا کاملاً خیر است، این است که یک نظریه ی عجیب و غریبی در مورد خدا داشته باشیم این جهان پر است از مرگها، جنگها، طاعونها، سیلها، خشکسالی ها، ناله ها و ضجّه های انسانهایی که به چنگال این بی رحمی دچار می شوند، اگر موجود قدرتمندی هست که همه اینها را خیر می داند، چه حکم اخلاقی را باید در مورد او جاری کنیم، آیا چنین موجودی شایسته عبادت است، آیا او شبیه یک دیکتاتوری نیست که به خاطر قدرتش او را در ظاهر عبادت می کنیم و در باطن حتی برای لحظه ای هم او را خوب نمی دانیم…«؟! (1).
این بیان حاکی از آن است که او تصور کرده که مفاد جواب این است که انسان کور و کر باشد و هر گونه حسن و قبح را منکر شود و فقط حسن و قبح را از دستور الهی به دست آورد، در حالی که واقعیت پاسخ این نیست. واقعیت پاسخ، بالا بردن پایه قضاوت انسان است و این که او از یک چشم انداز وسیع به جهان می نگرد، نه چشم انداز محدود و جزئی. در این جا، قضاوت انسان به خاطر دید وسیعش عوض می شود، نه این که کورکورانه بدی ها را به زور، خیر تلقّی کند.
1) همان مدرک، ص 124.