جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

خاتمیت پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و سلم‏ (2)

زمان مطالعه: 6 دقیقه

مفهوم دقیق خاتمیّت‏

پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و سلم آخرین پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم خداست و سلسله نبوت با او پایان مى‏پذیرد و این از «ضروریات آیین اسلام» است.

معنى «ضرورى» این است که هر کس وارد صفوف مسلمین شود، به زودى مى‏فهمد که همه مسلمانان به این مطلب عقیده دارند و از واضحات و مسلمات نزد آنان است؛ یعنى همان گونه که هر کس با مسلمانان سر و کار داشته باشد مى‏داند آنها از نظر مذهبى تأکید روى اصل «توحید» دارند، همچنین مى‏داند روى «خاتمیّت پیامبر» نیز همگى توافق دارند، و هیچ گروهى از مسلمانان در انتظار آمدن پیامبر جدیدى نیستند.

در حقیقت قافله بشریّت در مسیر تکاملى خود با بعثت پیامبران مراحل مختلف را یکى پس از دیگرى طى کرده است و به مرحله‏اى از رشد و تکامل رسیده که دیگر مى‏تواند روى پاى خود بایستد، یعنى با «استفاده از تعلیمات جامع اسلام مشکلات خود را حل کند».

به تعبیر دیگر: اسلام قانون نهایى و جامع دوران بلوغ بشریّت است، از نظر اعتقادات کامل‏ترین محتواى بینش دینى و از نظر عمل نیز چنان تنظیم یافته که بر نیازمندى‏هاى انسان‏ها در هر عصر و زمانى منطبق است.

دلیل بر خاتمیّت پیامبر

براى اثبات این مدّعا دلایل متعدّدى داریم که از همه روشن‏تر سه دلیل زیر است:

1- ضرورى بودن این مسئله- گفتیم هر کس با مسلمانان جهان در هر نقطه تماس گیرد درمى‏یابد که آنها معتقد به خاتمیّت پیامبر اسلامند، بنابراین اگر کسى اسلام را از طریق دلیل و منطق کافى پذیرفت، راهى جز پذیرش اصل خاتمیّت ندارد، و چون در درس‏هاى گذشته حقّانیّت این آیین را با دلیل کافى ثابت کردیم باید خاتمیّت را نیز که از ضروریات این دین است بپذیریم.

2- آیات قرآن نیز دلیل روشنى بر خاتمیّت پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و سلم است از جمله:

«ما کان محمّد أبا احد من رجالکم ولکن‏

رسول اللَّه و خاتم النبیّین»؛ (1)

«پیامبر اسلام پدر هیچ یک از مردان شما نبود او تنها رسول خدا و خاتم انبیا است».

این تعبیر هنگامى گفته شد که مسئله پسرخواندگى در میان اعراب رواج داشت، آنها فردى را که از پدر و مادر دیگرى بود به عنوان فرزند خود برمى‏گزیدند و همچون یک فرزند حقیقى داخل خانواده آنها مى‏شد، محرم بود، ارث مى‏برد و مانند آن.

امّا اسلام آمد و این رسم جاهلیّت را از بین برد و گفت: پسر خوانده‏ها هرگز مشمول قوانین حقوقى و شرعى فرزند حقیقى نیستند از جمله «زید» که پسر خوانده پیامبر اسلام بود و نیز فرزند پیامبر محسوب نمى‏شد، لذا مى‏گوید شما به جاى این‏که پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و سلم را پدر یکى از این افراد معرّفى کنید او را به دو وصف حقیقیش توصیف کنید، یکى وصف «رسالت» و دیگرى «خاتمیّت».

این تعبیر نشان مى‏دهد که خاتمیّت پیامبر اسلام همچون رسالتش براى همگان روشن و ثابت و مسلّم بود.

تنها سؤالى که در این جا باقى مى‏ماند این است که مفهوم حقیقى «خاتم» چیست؟

«خاتم» از ماده «ختم» به معنى پایان دهنده و چیزى را که به وسیله آن کارى را پایان مى‏دهند مثلًا مهرى که در پایان نامه مى‏زنند «خاتم» مى‏گویند، و اگر مى‏بینیم به انگشتر نیز «خاتم» گفته شده به خاطر این است که نگین انگشتر در آن عصر و زمان به جاى مهر اسم به کار مى‏رفته، و هر کس پاى نامه خود را با نگین انگشترش که روى آن اسم یا نقشى کنده بود مهر مى‏کرد، و اصولًا نقش نگین‏

انگشتر هر کس مخصوص به خود او بوده است.

در روایات اسلامى مى‏خوانیم: هنگامى که پیامبر صلى الله علیه و آله مى‏خواست نامه‏اى براى پادشاهان و زمامداران آن زمان بنویسد و آنها را به اسلام دعوت کند، خدمتش عرض کردند معمول سلاطین عجم این است که بدون مهر، نامه‏اى را نمى‏پذیرند، پیامبر صلى الله علیه و آله که تا آن زمان نامه‏هایش کاملًا ساده و بدون مهر بود، دستور فرمود انگشترى براى او تهیّه کردند و بر نگین آن جمله «لا اله الا اللَّه، محمّد رسول اللَّه» را نقش کردند، پیامبر بعد از آن دستور مى‏داد نامه‏ها را به وسیله آن مهر کنند.

بنابراین معنى اصلى خاتم همان پایان‏دهنده و ختم کننده است.

3- روایات فراوانى نیز داریم که به روشنى خاتمیّت پیامبر را ثابت مى‏کند از جمله روایات زیر است:

الف- در حدیث معتبرى از جابر بن عبداللَّه انصارى از پیامبر چنین نقل شده است که فرمود:

«مثل من در میان پیامبران همانند کسى است که خانه‏اى را بنا کرده و کامل و زیبا شده تنها محل یک خشت آن خالى است، هر کس در آن وارد شود و نگاه به آن بیفکند مى‏گوید چه زیباست ولى این جاى خالى را دارد، من همان خشت آخرم و پیامبران همگى به من ختم شده‏اند (2)». امام صادق علیه السلام مى‏فرماید:

«حلال محمّد حلال ابداً الى یوم القیامة و حرامه حرام أبداً الى‏

یوم القیامة (3)

؛ حلال محمّد حلال است تا روز رستاخیز و حرام او حرام است تا روز رستاخیز».

در حدیث معروفى که شیعه و اهل تسنّن از پیامبر نقل کرده‏اند مى‏خوانیم که او به على علیه السلام فرمود:

«أنت منى بمنزلة هارون من موسى الا انه لا نبى بعدى؛ تو نسبت به من همچون هارون نسبت به موسى هستى جز این‏که بعد از من پیامبرى نخواهد بود (4) و ده‏ها حدیث دیگر.

در زمینه خاتمیّت پیامبر اسلام سؤالاتى است که توجّه به آنها لازم است:

1- بعضى مى‏گویند اگر فرستادن پیامبران یک فیض بزرگ الهى است چرا مردم زمان ما از این فیض بزرگ محروم باشند؟ چرا راهنماى جدیدى براى هدایت و رهبرى مردم این عصر نیاید؟!

امّا آنها که چنین مى‏گویند در حقیقت از یک نکته غافلند و آن این‏که محرومیّت عصر ما نه به خاطر عدم لیاقت آنهاست؛ بلکه به خاطر آن است که قافله بشریّت در مسیر فکرى و آگاهى به پایه‏اى رسیده است که مى‏تواند با در دست داشتن تعلیمات پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و سلم به راه خود ادامه دهد.

بد نیست در این جا مثالى بزنیم:

پیامبر اولوالعزم یعنى آنها که داراى دین و آیین جدید و کتاب آسمانى بودند. 5 نفر بودند «نوح، ابراهیم، موسى، عیسى و پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله» اینها هر کدام در یک مقطع خاصّ تاریخى براى‏

هدایت و تکامل بشر تلاش کردند، و این قافله را از یک مرحله گذرانده در مرحله دوم به پیامبر الوالعزم دیگرى تحویل دادند، تا به مرحله‏اى رسید که این قافله راه نهایى را یافت و همچنین توانایى بر ادامه راه را، درست همانند یک محصل که پنج مرحله تحصیلى را طى مى‏کند تا دوران فراغت از تحصیل برسد. (البته فراغت از تحصیل معنى ندارد و منظور ادامه راه با پاى خویش است):

دوره دبستان، دوره راهنمایى، دوره دبیرستان، دوره لیسانس، دوره دکترا.

اگر یک دکتر به مدرسه و دانشگاه نمى‏رود مفهومش این نیست که لیاقت ندارد؛ بلکه به خاطر این است که این مقدار معلومات در اختیار دارد که به کمک آن مى‏تواند مشکلات علمى خود را به کمک آن حل کند و به مطالعاتش ادامه دهد و پیشرفت کند.

2- با این‏که جامعه بشرى دائماً در حال دگرگونى است، چگونه مى‏توان با قوانین ثابت و یکنواخت اسلام، پاسخگوى نیازهاى آن بود؟!

در جواب مى‏گوییم: اسلام داراى دو گونه قوانین است؛ یک سلسله از قوانین که مانند صفات ویژه انسان ثابت و برقرار است، همچون لزوم اعتقاد به توحید، اجراى اصول عدالت، مبارزه با هر گونه ظلم و تعدّى و اجحاف و …

امّا قسمتى دیگر یک سلسله اصول کلّى و جامع است که با دگرگون شدن موضوعات آن صورت تازه‏اى به خود مى‏گیرد و پاسخگوى نیازهاى متغیّر هر زمان مى‏باشد.

مثلًا یک اصل کلّى در اسلام داریم تحت عنوان «اوفوا بالعقود». (به قراردادهاى خود احترام بگزارید و وفادار باشید)

مسلماً با گذشت زمان انواع تازه‏اى از قراردادهاى مفید اجتماعى و تجارى و سیاسى مطرح مى‏شود که انسان مى‏تواند با در نظر گرفتن اصل کلّى بالا به آن پاسخ دهد.

و نیز یک اصل کلّى دیگرى داریم به عنوان «قاعده لا ضرر» که مطابق آن هر حکم و قانونى سبب زیان فرد یا جامعه شود باید محدود گردد.

ملاحظه مى‏کنید که تا چه حد این قاعده کلّى اسلامى کارساز و حل‏کننده مشکلات است، و از این گونه قواعد در اسلام فراوان داریم، و با استفاده از همین اصول کلّى است که مى‏توانیم مشکلات پیچیده دوران بعد از انقلاب شکوهمند اسلامى را حل کنیم.

3- شک نیست که ما در مسائل اسلامى نیاز به رهبر داریم، و با عدم وجود پیامبر و غیبت جانشین او، مسئله رهبرى متوقف مى‏شود و با توجّه به اصل خاتمیّت، انتظار ظهور پیامبر دیگرى را نیز نمى‏توان داشت، آیا این امر ضایعه‏اى براى جامعه اسلامى نیست؟

در پاسخ مى‏گوییم براى این دوران نیز پیش‏بینى لازم در اسلام شده است و از طریق «ولایت فقیه» است که رهبرى را براى فقیهى که جامع‏الشرایط و داراى علم و تقوى و بینش سیاسى در سطح عالى باشد تثبیت کرده است و طریق شناخت چنین رهبرى نیز به‏

روشنى در قوانین اسلام ذکر شده، بنابراین از این ناحیه نگرانى وجود نخواهد داشت.

بنابراین ولایت فقیه همان تداوم خط انبیا و اوصیاى آنها است، رهبرى فقیه جامع‏الشرایط دلیل بر این است که جوامع اسلامى بدون سرپرست رها نشده‏اند. (5)

فکر کنید و پاسخ دهید

1- مفهوم خاتمیّت دقیقاً چیست؟

2- چگونه مى‏توان از آیات قرآن، خاتمیّت را استفاده کرد؟

3- چرا مردم زمان ما محروم از اعزام پیامبران الهى باشند؟

4- قوانین اسلام چند گونه است و چگونه پاسخگوى نیازهاى زمان ماست؟

5- آیا یک جامعه اسلامى بدن رهبر مى‏تواند باشد؟ مسئله رهبرى در زمان ما چگونه حل مى‏شود؟


1) سوره احزاب، آیه 40.

2) (تفسیر مجمع البیان).

3) اصول کافى، ج 1، ص 58.

4) کافى، ج 8، ص 107.

5) براى توضیح بیشتر به کتاب «طرح حکومت اسلامى» از همین مؤلّف مراجعه نمایید.