جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

حقیقت و هستى انسان

زمان مطالعه: < 1 دقیقه

مقصود از هستى انسان تنها بودن در فلان جا یا در جهان و یا تنها زندگى نیست، بسیارند کسانى که وجود دارند ولى در همان حال وجود ندارند بدین

معنى که آنها با مردم روان مى شوند و از عادت و پیمان پیروى مى کنند، و در هیچ مورد حتّى نمى کوشند که براى خود فردى باشند، و جز از لحاظ «هستى شناسى» وجود ندارند.

معنى وجود داشت این است که هر کس خود راستین خود را برگزیند، وجود چیزى است که باید آن را ربود یا بدست آورد.

وى تأکید مىورزد که وجود به سختى قابل تعریف است معنى وجود به وسیله فرد مشغول، یا گرفتار، یا خود متعهد، دریافت مى شود.

حقیقتى که مطرح مى شود حقیقت خود «من» است یعنى حقیقتى که من برگزیده ام و خودم را نسبت به آن متعهد ساخته ام و همواره براى اکتساب آن جرأت به خرج مى دهم و از طریق آن زندگى خود را انتخاب مى کنم نه آن حقیقت ویژه توده که از راه بحث منطقى نتیجه شده است.

از دیگر چهره هاى معروف وجودى هاى الهى «کارل یاسپرس» آلمانى (متولد سال 1883) و «گابریل مارسل» فرانسوى(متولد سال 1889) را مى توان نام برد که ما جهت رعایت اختصار از ذکر شرح حال و دیدگاه هاى خاص هر یک درباره هستى و جایگاه ویژه انسان در جهان آفرینش خوددارى مىورزیم.(1)


1) به فلسفه معاصر9 رجوع نمایید.