از بخشهاى گذشته نا استوارى اندیشه مارکسیسم در تحلیل و تفسیر حوادث و تحولات تاریخ روشن گردید و دانستیم که انسان و غرایز و افکار او در حرکت تاریخ، نقش فوق العاده اى دارند و به عبارت دیگر: انسان تنها تماشاگر رخدادهاى اجتماعى نبوده و دست بسته تسلیم جبر حرکت تاریخ نمى باشد بنابراین در تأثیر «آزادى» انسان در سرنوشت خود و جامعه جاى هیچ گونه شک و تردیدى نیست حتّى اگر فرض کنیم که نوابغ در دگرگون ساختن ورق تاریخ، از خود مایه اى نمى گذارند و فقط ضروریات اجتماعى جدید را که در حال تکوین است زودتر از معاصران خود درک مى کنند، ولى این کار را با کمال «حریت و آزادى» انجام مى دهند آنان به عنوان آرمان خواهى زیر بار مسئولیت رهبرى مى روند. به گونه اى که مى توانند مسئولیت را نپذیرند.
«جبر تاریخ» که با اصل «حریت و آزادى» انسان در تعیین و تغییر سرنوشت خود در تضاد است، از «جهان بینى مادى» و منطق جدلى «ماتریالیسم دیالک تیک» مایه مى گیرد و گذشته بر این که با واقعیت عینى تاریخ بشر سازگار نیست زیربناى فلسفى سست و موهونى دارد که از دیدگاه منطق و برهان عقلى مردود است و تفصیل ناآزمودگى و نااستوارى مبناى فلسفى این مکتب را در آثار تحقیقى و انتقادى صاحب نظران مطالعه نمایید.(1)
1) از جمله به «فلسفه اسلامی و اصول دیالک تیک» تألیف جعفر سبحانی و «نقدی بر مارکسیسم» شهید مطهری رجوع نمایید.