تقریر دوّم برهان حرکت در گرو یک رشته مقدمات است که هم اکنون بیان می گردد:
1. نفس انسانی از بدو پیدایش تا مرحله ی نهایی رو به استکمال است و مسلّماً کمالات انسان در ابتدای زندگی با کمالات او در مراحل بعدی یکسان نیست. این مقدمه آن چنان واضح است که نیاز به اقامه برهان ندارد.
2. براهین فلسفی ثابت می کند که نفس مجرد از ماده است، و ویژگی های نفس مانع از آن است که آن را مادی بدانیم، و دلایل تجرّد نفس در جای خود بیان شده است.
3. نفس در خروج خود از مرحله ی قوه به فعلیت، نیاز به علت فاعل دارد و هرگز شییء خود به خود نمی تواند از مرحله ای به مرحله ی برتر برسد. و این همان اصل علیت است که مورد پذیرش همه حکماست.
4. اکنون باید دید فاعل و معطی کمالات به نفس چیست؟ در این جا دو احتمال است: یکی این که بدن یا صورت جسمیه یا قوای جسمانی، فاعل کمالات نفس باشد. این احتمال با توجه به اصول فلسفی صحیح نیست؛ زیرا تأثیر موجود مادی مشروط به پیدایش وضع و نسبت خاص میان علت و معلول است، مثلاً آتش موقعی در پنبه اثر می گذارد که میان آنها وضع و نسبت خاصی برقرار باشد و در هر شرایط مؤثر نیست. و از آنجا که موجود اثرپذیر در این جا نفس مجرّد از ماده است طبعاً خارج از قلمرو وضع و نسبت مکانی می باشد. در این صورت، تأثیر ماده در نفس مجرّد، امکان پذیر نخواهد بود. گذشته از این علت فاعل باید اقوی و کامل تر از اثرپذیر باشد، در حالی که در این جا جریان بر عکس است؛ زیرا نفس به خاطر
ویژگی تجرّد از ماده کامل تر از جسم و قوای جسمانی است.
فرض دیگر این که: موجود مجرّد و برتری عامل این استکمال است و کمالات نفس را به او اعطا می کند با ابطال فرض نخست این فرض متعین است، و نتیجه برهان این می شود که از این طریق به یک موجود مجرّد و برتر پی برده که در انسان و طبیعت اثر می گذارد.
این تقریر، بیش از این رسالت ندارد که ما را به جهان تجرد برتری رهنمون گردد، نفس هر چند خود مجرّد از ماده است. ولی عامل تکامل او از او اقوی و اشرف خواهد بود، و امّا این که این عامل اقوی، واجب الوجود بالذات است یا ممکن الوجود، متناهی است یا غیر متناهی از قلمرو رسالت این برهان بیرون است.
به عبارت دیگر: کار برد این برهان بیشتر در شکستن انحصار تساوی وجود با ماده و گسترش بخشیدن به مجرّدات است.
ولی ممکن است در این جا گفته شود هرگاه هدف این برهان اثبات جهان تجرد است خود موضوع یعنی نفس، مجرد فرض شده و نیازی به اثبات مجردی دیگر نداریم مگر این که گفته شود، تجرد نفس در این جهان به گونه ای با مادیت ارتباط دارد؛ زیرا نفس، در برخی از مراتب تجرد برزخی داشته و به واسطه ی ابزار مادی عمل می کند، هر چند در مرحله ی تعقل، دارای تجرد عقلانی و برتر است، از این جهت در شکستن حصر مادیگری یا گسترش نشان دادن مجرّدات این برهان کارسازتر است.
گاهی این برهان از طریق علت غایی تقریر می شود، و آن این که حرکت بدون غایت نبوده و طبعاً نفس در حرکت استکمالی خود غایت و هدفی دارد، طبعاً غایت او ماده نبوده و نیز غیر خود نفس، و برتر از آن خواهد بود؛ زیرا غایت باید اکمل از صاحب غایت باشد، و ماده پایین تر از نفس است، چنان که خود نفس نیز نمی تواند غایت خویش باشد، زیرا لازمه ی آن اتحاد غایت و ذی الغایه است، قهراً باید غایت نفس را موجودی برتر دانست.
از آنجا که هیچ غایت و کمالی، نفس را از حرکت باز نمی دارد و به هر کمالی می رسد باز خواهان کمال برتر است، می تواند حاکی از آن باشد که مطلوب او کمال
نامتناهی و رسیدن به آستان یک چنین موجود اکمل و اشرف است.
ولی ممکن است گفته شود: غایت نفس باید موجودی برتر از آن باشد، مانند عالم عقل، یعنی نفس می کوشد تا تجرد کامل پیدا کرده و ذاتاً و فعلاً مجرد گردد، و امّا این که، غایت آن باید موجود نامتناهی باشد، این بیان وافی به اثبات آن نیست.
این که گفته شد نفس به هر کمالی برسد آرامش نیافته و به دنبال کمال برتر است، در حقیت همان برتر فطرت است که در تقریر حکیم سبزواری در این مورد آمده است (1) و ربطی به برهان حرکت ندارد.
1) سبزواری، شرح منظومه، ص 143.