فزونتر از دو قرن است که در غرب در میان مسائل مربوط به شناخت، سه مسئله بیش از دیگر مسائل مورد بحث و بررسی قرار گرفته است:
1- ارزش علم و به اصطلاح امروز ارزش معلومات و این که علم تا چه اندازه واقع نما است و ما را در جریان واقعیات خارج از ذهن قرار می دهد.
2- ابزار شناخت و این که وسیله ارتباط انسان با خارج چیست؟ آیا تنها حس است یا تنها عقل است، یا هر دو و همچنین…
3- حدود شناخت و این که، شناخت انسان به چه چیز تعلّق می گیرد و چه چیزهایی در قلمرو شناخت واقع می شود، آیا انسان ظواهر و اعراض پدیده ها را می شناسد. یا نور علم می تواند عمقی نیز پیش برود و از حقایق اشیاء نیز اطلاعاتی به دست آورد؟ آیا تنها جهان ماده متعلق علم قرار می گیرد، یا جهان فراتر از طبیعت نیز در قلمرو آن واقع می شود و علم به ماورای طبیعت بسان علم بر پدیده های مادی، نیز امکان پذیر است.
فلاسفه غرب- به خاطر طرز تفکر خاص و دوری از بحث های استوار فلسفه اسلامی- درباره این مسائل سه گانه، نظرهای خاصی دارند که سرانجام آنان را به شک و تردید فرا خوانده است و اگر درباره دو موضوع نخست، سخن نگوییم، درباره حدود معرفت یادآور می شویم که گروهی از فلاسفه غرب مسائل غیر حسی را غیر قابل اثبات تلقی می کنند و می گویند این قسمت امور در قلمرو علم و دانش قرار نمی گیرد و آنچه مرغ اندیشه انسانی می تواند بر فراز آن پرواز کند، ماده و آثار ماده و به اصطلاح فنومن های طبیعی است، و اگر خیلی عمیق شود فقط در جهان طبیعت پیش می رود و امّا آنچه که در قلمرو حس و بالأخص تجربه قرار نگیرد، نفی و اثبات آن، امر مشکل و یا غیر ممکن است.
کسانی که هم اکنون مسائل عقیدتی را غیر قابل اثبات تلقی می کنند، متأثر از این مکتب بوده و پس از یک قرن، موج این اندیشه به این سوی از جهان رسیده
است. فیلسوفان اسلامی در پرتو یک سلسله قضایای بدیهی، یک رشته نظریاتی را در جهان طبیعت و فراسوی آن به روشنی اثبات می کنند و مفاهیم دینی را نیز دور از این قاعده نمی دانند و معتقدند: همین گونه که دانش بشر به صورت عمقی در جهان طبیعت می تواند نفوذ کند، در ماورای طبیعت نیز می تواند نفوذ کند و معرفت انسان در تمام قرن ها چهار چوب حس را درهم کوبیده و در فراسوی طبیعت نیز به پرواز در آمده است؛ چیزی که هست باید به ادله این گونه از افراد که قلمرو معرفت را فراتر از محسوسات می دانند، گوش داد و اندیشید و در این جا مجال آن نیست که درباره معرفت های عمقی و شناخت عوالم غیبی سخن بگوییم.
هر چند ما بنای سخن گفتن در دو مسئله نخست را نداریم و فقط به تعقیب مسئله سوم می پردازیم. ولی به عنوان جمله معترضه دربارة مسئله دوّم می گوییم:
تخصیص ابزار معرفت به تجربه و مشابه آن اندیشه ای است که از دوران فیلسوف انگلیسی، فرانسیس بیکن (1561- 1626 م) آغاز شده و گروهی نیز نسنجیده به تأیید آن پرداخته اند، در حالی که بشر در همین جهان مسائلی را معتقد است و در صحت آن دو دل نیست که از قلمرو حس و تجربه فراتر است.
حتی تجربه که تصور می شود یک ابزار شناخت حسی است، از این مقوله نیست، درست است که حس یکی از پایه های معرفت تجربی است، ولی آنچه به تجربه، جزم و یقین و ثبات می بخشد و حکم یک آزمون را بر همه مصادیق آن گسترش می دهد، حکم عقل و خرد است که در فلسفه اسلامی از آن به «حکم الأمثال فیما یجوز و مالا یجوز واحد» تعبیر می کنند و اگر این حکم خرد را از دست آزمایشگر بگیریم، هیچ آزمایشی نمی تواند کوچکترین حکم را در موردی ثابت کند. در این مورد به کتاب های شناخت اسلامی مراجعه بفرمایید.