عقل و خرد می گوید هر پدیده ای، پدید آورنده ای لازم دارد، و قانون علیت تخصیص ناپذیر است معجزه با این اصل عقلی کاملاً هماهنگ است و حتماً این کار
خارق العاده علت و فاعلی دارد، حالا علت آن چیست، مطلب دیگری است.
قوانین علمی نارساتر از آن است که واقعیت معجزه را بیان کند، ولی معنی این نارسایی و ناهماهنگی، به معنی تعارض علم و اعجاز نیست. نکته مهم بحث معجزه همین جاست؛ زیرا تمام قضایا و گزاره های علمی، بیان گر این مطلب اند که پدیده های طبیعی در چارچوب شرایط و اسباب خاصی تحقق می یابند؛ مثلاً بیماری صعب العلاج در اثر مراقبتها و داروهای ویژه ای بهبودی می پذیرد، ولی هرگز دانش های بشری و قوانین علمی، بهبودی چنین بیماری را در سایه دیگر عوامل که علم آن را نشناخته است، نفی نمی کند.
و به دیگر سخن: رسالت علم اثبات است نه نفی؛ زیرا علم به تجربه و آزمون تکیه می کند و آزمون فقط می تواند نتیجه ای را اثبات کند، ولی حق ندارد و نمی تواند قضیه ای را نفی کند. مثلاً می گوید: در سایه داروهای ضد میکروب سل می توان بیماری یاد شده را معالجه کرد؛ امّا عامل معالجه منحصر به این داروهاست و یا با عامل دیگر بالأخص اگر آن عامل معنوی و خارج از قلمرو تجربه باشد، نمی توان این بیماری راریشه کن کرد، یک چنین نفی، از رسالت علم بیرون است.
علم به ما می گوید: مادامی که دیواره های یک ظرف، بسته و دست نخورده است؛ یک جسم نمی تواند به درون آن ظرف وارد شود یا از آن بیرون آید، به دیگر سخن: هر ظرفی از هر جنسی که ملاحظه شود، چیزی به آن وارد یا از آن خارج نمی شود، مگر این که با دیواره آن ظرف بسته تمامس پیدا کند.
این گزاره صحیح است ولی مفاد آن این است که با استفاده از روشهای عادی و طبیعی، نمی توان بدون تماس با دیواره های ظرف بسته به آن وارد شد یا از آن خارج گشت، امّا این که این کار در سایه عامل برتر که بتواند چیزی را وارد آن کند یا از آن خارج سازد، بدون آن که با سطح آن جسم تماس بگیرد، نیز امکان پذیر نیست و هرگز از گزاره فوق به دست نمی آید، بلکه باید در این مورد به داوری خرد گوش فرا داد.
بنابراین، هر گاه پیامبری چیزی را بدون این که با جداره جسمی تماس پیدا
کند،از آن خارج و یا به آن وارد سازد، نباید آن را معارض این گزاره دانست؛ زیرا این قانون علمی در حدّ توان بشر و با استفاده از قوانین شناخته شده طبیعی، سخن می گوید و خارج از قلمرو علم، آگاهی ندارد که آن را نفی کند و یا اثبات نماید. امکان وارد کردن چیزی به داخل جسم و یا بیرون آوردن آن از طریق عادی در گرو شرط مزبور است، یعنی این عمل بدون این شرایط، محال عادی است نه عقلی. بنابراین، عامل قدرتمند می تواند با حذف این شرط، ورود و خروج را انجام دهد، یا از خلل و فرج جسم وارد شود و یا در یک فاصله کمتر از زمان، اتصال اجزای جسم را به هم زده و پیوند دهد و بدون تماس با ظاهر آن، چیزی را وارد کند یا خارج سازد.
علم به ما می گوید: روح انسان نمی تواند مستقیماً در یک شیئی مادی اثری پدید آورد یا حرکت آن چیز مادی را تغییر دهد، مگر در پاره ای از اعضای بدنی که روح به آن تعلّق دارد، از قبیل دست ها و پاها؛ یا مثلاً روح انسان نمی تواند بدون واسطه، یک صندلی را جا به جا کند یا جهت حرکت شیئی را تغییر دهد. ولی روح هر شخص می تواند مستقیماً در بدن آن شخص، آن هم در بعضی از اعضای بدن تأثیر بگذارد.
باز معنی این گزاره این است که بشر در اثر تجربه و آزمون تا این حد کشف کرده است که بدون استفاده از وسایط طبیعی و شناخته شده، نمی تواند در شیئی دیگر اثر بگذارد، و امّا این که غیر این صورت امکان پذیر نیست و عقلاً محال می باشد، به هیچ وجه از گزاره مزبور به دست نمی آید.
به دیگر سخن: معنی «نمی تواند» این است که در غیر این شرایط انسان با قدرت محدودی که دارد، قادر بر این کار نیست و امّا اصلاً این کار شدنی نیست، آن را ثابت نمی کند. بنابراین، اگر دلایل نقلی معتبر ثابت کرد که درختی به فرمان پیامبر از جای خود کنده شد و در حضور مشرکان در برابر پیامبر ایستاد و بر راستگویی او شهادت داد (1) نباید آن را معارض این گزاره علمی تلقی کرد.
این گزاره ها و امثال آن همگی از امکان وقوعی در شرایط مخصوصی حکایت
می کنند، نه از نفی امکان ذاتی در به هم خوردن آن شرایط.
اصولاً باید قلمرو علم، و رسالت آن را تحدید کرد و ما این گزاره ها را به عنوان مثال یاد آور شدیم و امثال این گزاره ها با توجه به تنوّع علوم طبیعی و تجربی، بیش از آن است که شماره آن را بیان کنیم، تا چه رسد به بررسی تفصیلی آنها و در همه جا منطق علم این است که من امکان وقوع پدیده را در این شرایط کشف کرده ام، ولی از امکان آن در غیر آن و یا امتناعش آگاهی ندارم. این بخش از داوری، از رسالت من بیرون است و باید به عقل و خرد مراجعه کرد و یا در انتظار آینده نشست.
1) نهج البلاغه، خطبه قاصعه.