اگر تغییر محدود به برخی از عوارض جسم باشد، نیاز به محدث نیز در همان محدوده خواهد بود و به همین دلیل، استدلال متکلمان به این که عالم متغیر است و هر متغیر حادث است، پس عالم حادث است، با دقت عقلی به این صورت بیان می شود که «عالم در عوارض و اوصاف خود متغر است و هر چه در اوصاف و عوارض خود متغیر باشد، در اوصاف و عوارض حادث، خواهد بود» و بر این اساس، قیاس دوم اهل کلام نیز که «عالم حادث است و هر حادث نیازمند به محدث است، پس عالم محتاج به محدث است، به این صورت خواهد بود که: «عالم در عوارض و اوصاف نیازمند به محدث است، پس عالم درعوارض و اوصاف خود محتاج به محدث می باشد» و با این بیان گوهر و ذات عالم طبیعی و جسمانی، همان گونه که از حرکت و تغییر و حدوث مصون می ماند، از محرک و محدث نیز بی نیاز می شود. (1).
اساس برهان حدوث اجسام این است که اکوان چهارگانه، حادث بوده و چون پیوسته با اجسام لازم و ملزومند، از حدوث احد المتلازمین، به حدوث ملازم دیگر پی می بریم و همانطور که متن عبارات آنان در آغاز بحث گذشت.
در این صورت سخن گفتن از این که «عالم در عوارض و اوصاف خود حادث است و هر چه در عوارض و اوصاف خود حادث باشد، در عوارض و اوصاف خود نیازمند به محدث است- نه بیرون از آن-» ارتباطی به برهان ندارد.
متکلم نمی خواهد از دگرگونی عرض به دگرگونی در جوهر پی ببرد و حدوث جوهر را ثابت کند، تا گفته نشود حدوث در محدوده اعراض است و نیاز به محدث در همین محدوده خواهد بود؛ بلکه از طریق ملازمه میان حدوث اکوان و حدوث اجسام وارد می شود و حدوث یکی از متلازمان را گواه بر حدوث اجسام می داند.
و اگر به مصادر برهان بازگشت می شد، چنین انتقادی صادر نمی گردید.
1) تبیین براهین اثبات خدا، ص 172.