جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

حاکمیت دین بر اخلاق

زمان مطالعه: 2 دقیقه

در میان متکلمان اسلامى گروه اشاعره بر خلاف عدلیه منکر حسن و قبح عقلى شده و خرد را ناتوان‌تر از آن مى‌دانند که بتواند زیبایى و زشتى افعال فاعل مختار را درک کند، از این جهت مى‌گویند: زیبا و زشت آن است که شرع به انجام آن فرمان

داده و یا ما را از آن باز داشته است.

بنابراین نظریه، دین حاکم بر اخلاق بوده و رابطه آن دو با هم، رابطه حاکمیت و تقدّم دین بر اخلاق است.

هر چه خدا فرمان دهد همان خوب و از آنچه که باز دارد، بد و نادرست است، و در حقیقت اخلاق یک اصل بیش ندارد و آن اطاعت خدا است و بد اخلاقى نافرمانى او است.

نتیجه این که: زیبا و زشت را باید از دین گرفت و خرد و فطرت را یاراى درک حسن عقل و قبح آن نیست.

این نظریه از طرف گروه «عدلیه» مورد نقد قرار گرفته تا آنجا که پیروان مکتب اشعرى را به تعدیل نظریه وادار ساخته که در کتابهاى کلامى مذکور است.

و در میان فلاسفه معاصر «رابرت آدامز«(1) (1937) نیز آن را با کمى تغییر برگزیده و مى‌گوید:

در این نظریه، منبع اصول و ارزشهاى اخلاقى فرمان خدا اندیشیده شده، و به نظریه «فرمان و یا امر الهى» معروف مى‌باشد، او مى‌گوید: «چیزى از نظر اخلاقى خوب و صحیح است که خداوند آن را فرمان دهد یا امر کند، و هر چیزى را که نهى کند بد و نادرست است، به عبارت دیگر خوب و درست اخلاقى یعنى اطاعت کردن خدا، و بد اخلاقى یعنى نافرمانى کردن او است«.(2)

این نظریه همان نظریه اشاعره است که از طریق ترجمه کتب کلامى اشاعره به غرب منتقل گردیده و یا از قبیل «توارد خاطرین» است، که ما در اینجا اشکالات این

نظریه را بررسى مى‌کنیم.


1) Robert. Adams.

2) محمد محمد رضایى، جزوه اخلاق و دین؛ به نقل از:Robert. Adams, ”Ethics and Commands of God” in Philosophy of Religion Newyork,Orford university Press, 1996,P. 527.