اگر چه حکومت امویان در گسترش جبر در میان مسلمانان عامل مؤثّری بشمار مى رود، ولى علت گسترش، منحصر به آن نبوده، بلکه عامل دیگرى در این مورد از تأثیر بیشترى برخوردار مى باشد، و آن احادیث قَدَر است که در میان مسلمانان به صورت احادیث نبوى شایع گردید و قرن دوم اسلامى که عصر تدوین حدیث است، شاهد پخش آن مى باشد.
احادیث قَدَر، کوچک ترین تفاوتى با قول به «جبر» ندارد، و براى آگاهى نمونه هایى را نقل مى کنیم و در بخش قضا و قدر از نظر قرآن و حدیث پیرامون آنها گفتگوى گسترده اى خواهیم داشت.
1. مسلم در صحیح خود نقل مى کند: فرشته اى که مأمور نطفه ها، در رحم مادر است، عرض مى کند خدایا این فرد شقى است یا سعید، آنگاه نوشته مى شود و کردار و اجل و روزى او ثبت مى گردد، و نامه زندگى، پیچیده مى شود، نه بر آن افزوده مى گردد و نه از آن کاسته مى شود.(1)
2. باز مسلم نقل مى کند: آنگاه که خدا انسان را در رحم مادر آفرید، او را شقى و یا سعید مى آفریند و هیچ انسانى نیست مگر آن که جایگاه او در ازل در بهشت و یا دوزخ نوشته شده و سعادت و بدبختى او تعیین گشته است.(2)
3. بخارى نقل مى کند خدا فرشته اى را برمى انگیزد و درباره چهار موضوع به او دستور مى دهد، روزى، اجل، شقاوت و سعادت، به خدا سوگند هر یک از شما مرتکب عملى مى شود که اهل آتش آن را انجام مى دهند، و به اندازه اى پیش مى رود که میان او و آتش بیش از یک ذراع فاصله نمى باشد، در این موقع تقدیر الهى سبقت مى گیرد و این مرد، کار اهل بهشت را انجام مى دهد و وارد بهشت مى شود، بر عکس، گاهى انسان، عمل اهل بهشت را انجام مى دهد به گونه اى که میان او و بهشت بیش از یک یا دو ذارع فاصله نمى باشد، در این لحظه تقدیر، بر عمل پیشى مى گیرد و او کارى از کارهاى دوزخیان انجام مى دهد و وارد دوزخ مى شود.(3)
این سنخ از احادیث در صحاح و مسانید، بیش از آن است که در اینجا نقل شود، شکى نیست که اگر مضامین اینها را تصدیق کنیم جز جبر نتیجه دیگرى عاید ما نمى شود، زیرا مفاد و مضمون آنها این است که قضاء و قدر به قدرى سرنوشت ساز است که هرگاه انسان در یک قدمى دوزخ یا بهشت قرار گرفت و مى رفت که از اهل یکى از آن دو بشود، قَدَر به عنوان یک عامل سرنوشت ساز و تعیین کننده از جایگاه خود حرکت کرده و مسیر او را عوض مى کند، و او را وارد جایگاهى مى سازد که براى آن آفریده شده است، چقدر زیبا و شایسته بود در نقل این احادیث، اصلى رعایت مى شد و آن عرضه احادیث بر قرآن تا محدثان اسلامى پس از نقل و ثبت در کتب حدیثى، در صورت مخالفت، از پذیرفتن مضمون آن معذور باشند.
آیا مى توان گفت این روایات با قرآن مطابق است؟ در حالى که قرآن خود
بشر را مسئول سرنوشت خویش و تعیین کننده آن مى داند، و خدا را هدایتگر و نشان دهنده راه سعادت و شقاوت، معرفى مى کند چنان که مى فرماید:
(إِنّا هَدَیْناهُ السَّبیلَ إِمّا شاکِراً وَإِمّا کَبیراً)(دهر / 3).
«ما طریق حق و باطل را به انسان ارائه دادیم (او با کمال آگاهى و اختیار در مقابل نعمتهاى الهى)شکرگزار و یا در مقابل آن کفران مىورزد».
وباز مى فرماید:
(قُلْ إِنْ ضَلَلْتُ فَإِنَّما أَضِلُّ عَلى نَفْسی وَإِنْ اهْتَدیْتُ فَبِما یُوحى إِلَیَّ رَبِّی إِنَّهُ سَمیعٌ قَریبٌ)(سبأ / 50).
«بگو اگر گمراه شدم بر ضرر خویش گمراه شده ام و اگر هدایت یابم به خاطر چیزى است که خدایم بر من ابلاغ مى کند، او شنوا و نزدیک است».
در این آیه، کاملاً ضلالت، از آن خود بشر، دانسته شده، نه از آنِ تقدیر خدا به طورى که اگر انسانى در یک قدمى بهشت قرار گرفته باشد، فوراً به خاطر تحکیم قَدَر، به وادى ضلالت کشیده شود.
1) صحیح مسلم، ط محمد على صبیح، ج8، ص 46.
2) مدرک پیشین، ص 47.
3) صحیح بخارى، ج8، باب قدر، ص 122.