تفسیر رخدادهای طبیعت از طریق قانونمندی طبیعت و جبر علّی حاکم بر آن، یک بحث علمی است و اظهار نظر در باره آن حقّ دانشمندان علوم طبیعی است، و این را هم می پذیریم که تا یک قرن قبل، علما و دانشمندان طبیعت شناس، حرکت جهان طبیعت را در امتداد یک خطّ مشخص علّی و معلولی ترسیم می کردند، به گونه ای که اگر کسی از وجود علل آگاه می شد، می توانست همه حوادث آینده را پیش بینی حتمی کند و حتی پیشگویی منجّمان و ستاره شناسان را بر همین اصل استوار می دانستند که از طریق علم به سبب، مسبب را به صورت حتمی گزارش می کنند.
ما فعلاً در استواری و عدم استواری آن سخن نمی گوییم؛ زیرا در حوزه بحث
ما بیرون است، آنچه مهم است این است که گروهی از این اصل علمی، نتیجه فلسفی گرفته و معتقد شدند که جبر طبیعی منشأ جبر بشری است و از «جبر انگاری طبیعت«، «جبر انگاری رفتارهای بشری» را نتیجه گرفته اند و این گونه افراد با خود می گفتند: اکنون که جهان بی روح تابع قانون علیت است، چرا جهان ذی روح از این قاعده بر کنار باشد، این گروه که از جبر حاکم بر طبیعت، به جبر در حیات انسانی پی برده اند، جبر انسانی را به دو نوع تفسیر کرده اند:
1- جبر انگاری اکید: رایج ترین تفسیر جبر انگاری که گاه «جبر انگاری اکید» نامیده می شود بر سه اصل استوار است:
الف. همه رویدادها تعیین و تعین دارند، یعنی حتمی و تخلّف ناپذیرند.
ب. پذیرش آزادی انسان عبارت است از پذیرش فقدان جبر.
ج. نتیجه مخالفت اصل دوّم با اصل اوّل این است که آزادی، وهمی بیش نیست.
و به تعبیر دیگر: فیزیک کلاسیک، توصیف مستوفایی از واقعیت به دست می دهد، چنان که به نظر «لاپلاس» همه حوادث آینده، با اطلاع از حالت کنونی همه ذرات، قابل پیش بینی است. اگر رویدادهای اتمی از قوانین دقیق و اکید پیروی کنند، و اگر قوانین همه چیزها، بدون هیچ کسر و باقیمانده، بر وفق قوانین تشکیل دهنده آنها، بیان شوند در این صورت هر رویدادی جبری و متعین است.
در رفتارنگری، چنین تصور می شود که افعال انسانی جبری است، انسان را یک مکانیسم پیچیده تلقی می کنند که برآیند رفتاریش، فرآورد نیروهایی است که در او است یا بر او مؤثر است، اعمال او توابع قانونمند نیروهای خارجی است که بر او وارد می شود، ما فقط وقتی علل یک عمل را ندانیم از روی جهل آنها را به یک نفس فعّال و آزاد نسبت می دهیم. ب. ف اسکینر صریحاً می گوید:
»اگر می خواهیم از روشهای علم در حوزه امور انسانی استفاده کنیم، باید رفتار انسان را قانونمند و جبری بیانگاریم. باید انتظار داشته باشیم آنچه را یک فرد
انجام می دهد، نتیجه شرایط قابل تعیینی بدانیم، که اگر این شرایط کشف شدند، بتوانیم بر طبق آنها اعمال او را پیش بینی کنیم و متعین بدانیم… «نفس» را غالباً علت مفروض هر عمل می گیرند. مادام که متغیرهای بیرونی نادیده گرفته شوند، لاجرم وظایف آنها به یک عامل صاحب اراده و حرکت در درون ارگانیسم نسبت داده می شود. اگر نتوانیم بگوییم عامل و علت رفتار یک انسان چیست، می گوییم، خودش عامل یا علت آن است.«. (1).
2- جبر انگاری ملایم و معتدل: در این جا تفسیر دیگری از جبر انگاری بشری بر اساس «جبر انگاری طبیعی» مطرح شده که نسبت به تفسیر نخست ملایم تراست، و آن نیز بر سه اصل استوار است:
الف. همه رویدادها معین اند.
ب. آزادی و اختیار فقدان جبر نیست، بلکه یک نوع خاص از جبر است، یعنی «خود مجبور سازی» است.
ج. اختیار به این معنا با جبر سازگار است.
توضیح این که: مسئولیت در قبال اعمال خویش بی آن که دلالت کند که این اعمال غیر جبری اند مستلزم آن است که آن اعمال با انگیزه های خود، مشخص و تعیین یافته باشند. اگر درباره عملی بگوییم «به اختیارخود انجام دادم» معنایش این است که هیچ اجبار یا فشار خارجی در کار نبوده، نه این که هیچ انگیزه ای برای انجام آن نبوده است. آزادی، فقدان علتمندی نیست بلکه فقدان هیچ گونه دخالت در مقاصد شخصی است.
به عبارت دیگر: من وقتی آزاد یا مختارم که رفتار من در تسلط خودم باشد، و وقتی مقید و مجبورم که رفتارم در سلطه دیگری باشد. وقتی می توان گفت رفتارم در تسلط و قبضه خودم هست که با اشتیاقها و انگیزه ها و نیات من تعیین شود و وقتی در تسلط خودم نیست که با شوق و انگیزه ها و نیات دیگری تعیین شود.
طبق این نظر، اعمال با انگیزه ها تعین می یابند، و انگیزه ها با رویدادهای پیشین، آیا من می توانسته ام جز آنچه در موقعیتی خاص انجام داده ام کار دیگری انجام دهم؟ آری اگر خواسته بودم، یعنی اگر انگیزه های دیگری می داشتم، ولی طبق آن انگیزه هایی که داشتم، آن اعمال بی کم و کاست صدور می یافت. (2).
1) ایان باربور، علم و دین، ترجمه بهاء الدین خرمشاهی، ص 340- 341.
2) ایان باربور، علم و دین، ترجمه بهاء الدین خرمشاهی، ص 342.