گاهى در باب آزادى، در جامعه دینى و پایبند به قوانین الهى، سخن گفته مىشود، و گاهى در جامعه لیبرال و سکولار که پاىبند به قوانین الهى نبوده و به دین و مذهب یا اعتقاد ندارد، و یا آن را یک امر فردى و درونى تلقى مىکند.
در مورد نخست چون انسان با کمال آزادى، دین را پذیرا مىباشد، طبعا هر نوع محدودیت دینى، براى او خلاف انتظار نیست و طبعا هر نوع قید و بند در زندگى، از مجراى «خودمختارى» او عبور مىکند، در این صورت مخالفت با این نوع محدودیتها، نوعى مخالفت با آزادى و خودمختارى انسان است.
مورد دوم هرچند، محدودیت دینى را پذیرا نمىباشد، ولى از محدودیتهاى اجتماعى که زاییده حکومت اکثریت است، گریزى ندارد و باید پذیراى آن باشد، و این محدودیت نیز به نوعى از مجراى «خودمختارى» عبور کرده و به دست و پاى او بسته مىشود، زیرا با کمال آزادى به دموکراسى رأى داده و آن را پذیرفته است.
بنابراین هیچ جامعهاى اعم از دینى و الحادى نمىتواند از «آزادى مطلق» بهره بگیرد، بلکه باید با «خودمختارى خویش» آن را محدود سازد.