در تحول اخیر علمى غرب، بسیارى از قضایاى مسلم، قطعیت خود را از دست داد، و چه بسا خلاف آن قطعى گردید در حالى که برخى از قضایاى دگرگون شده جزء مسلم آیین کلیسا، و محتواى کتاب مقدس بود.
مثلا داروینیسم ثبات انواع را انکار کرد و انسان را تحول یافته از موجود پستتر دانست و بدین وسیله خلقت انسان از آدم و حوا دستخوش ناباورى گردید. و یا سکون زمین که مدتها به عنوان محور جهان معرفى شده بود باطل اعلام گردید، و ثابت شد که زمین بسان دیگر سیارهها به گرد خورشید مىگردد.
متکلمان مسیحى در برخورد با این تعارضها، راهى جز این ندیدند که زبان دین را مطرح کنند، و آیات وارد در کتاب مقدس را ناظر به بیان واقع ندانند و از حالت خبرى بیرون آورند و براى آنها، یک رشته معانى انشایى، تخیلى و تمثیلى بیندیشند.
ایان باربور در این زمینه مىنویسد: «از نظر نص گرایان یعنى، کسانى که به ظاهر آیات کتاب مقدس تمسک مىکردند هیچ نوع سازش با تکامل امکان نداشت.
سفر تکوین، آفرینش انواع را به همین هیأت کنونى که دفعة واحده انجام گرفته، شرح مىدهد… نظر فیلیپ گوس این بود که خداوند به همهى آن سنگوارهها، نقشى دو پهلو و غلط انداز داده تا ایمان انسان را بیازماید. دو قرن پیش اسقف اعظم اوشر، از روى سن اعقاب آدم محاسبه کرده بود که آفرینش مىبایست در 4004
سال پیش از میلاد مسیح رخ داده باشد دیگران خاطر نشان مىکردند که تکامل «صرفا یک نظریه است نه یک امر واقعى» و در هر حال، به اثبات نرسیده است، ولى بسیارى هم بودند که برداشتشان از کتاب مقدس اجازه قبول تکامل را مىداد بسیارى بین آرا و عقاید دینى سفر تکوین و هیأت قدیم که محمل آن عقاید واقع مىشد فرق مىنهادند. ایشان روایت کتاب مقدس را «شاعرانه و کتابى» به معناى اذعان به اتکاى جهان به خداوند مىگرفتند. نو اندیشان از این نیز فراتر رفته و کتاب مقدس را سراسر یک سند و ساخته بشرى مىدانستند…«.(1))1)
براى رهایى از تنگناى تعارض و آشتى با جهان علم، کتاب مقدس که قرآن در حق آن مىگوید: «إِنّا أَنْزَلْنَا اَلتَّوْراةَ فِیها هُدىً وَ نُورٌ…» (مائده / 44) ارزش واقعى خود را از دست داد و مفاهیم آن در فرضیههاى کودکانه خلاصه گردید که در آینده دربارهى آنها گفتگو خواهیم کرد.
این افراد در سنگر مبارزه کاملا عقب نشینى کرده، و کلیه سرگذشتهاى وارد در کتاب را به یکى از این چهار صورت یا بیشتر تفسیر کردهاند و یکى از آن توجیه چهارگانه، تئورى تمثیلى و سمبلیکى داستانهاى قرآن است. بنابراین در زندگى بشر، هابیل و قابیل وجود نداشته، و این دو رمز نبرد قواى شیطانى، با قواى رحمانى است و هریک از دو نام، بیانگر خصوصیات این دو نوع قوا مىباشند، و همچنین سجده فرشتگان بر آدم، و سرپیچى ابلیس از سجده بر او واقعیت خارجى نداشته و جنبه نمادین و سمبلیک دارد.
آنان به جاى این که بنشینند تعارض علم و دین را از راه دیگر رفع کنند، وحى را از ارزش انداختند و ما در فصل تعارض علم و دین در اینباره به طور گسترده سخن گفتهایم، و یادآور شدهایم که تعارض میان آن دو امکانپذیر نیست و در صورت تعارض یا علم، علم قطعى و حقیقى نیست، و یا دین، دین دست نخورده نیست.
1) ایان باربور، علم و دین، فصل چهارم، بحث معارضه با کتاب مقدس، صص 120 – 121.