جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

تفسیر شعایرى و آیینى

زمان مطالعه: 2 دقیقه

سومین تفسیر براى گزاره‌هاى دینى پس از قبول این اصل: «گزاره‌هاى دینى ناظر به واقع و حاکى از خارج نیست» تفسیر آیینى و شعایرى است. اگر موحدى مى‌گوید: خدا آسمانها و زمین را آفرید، در واقع خطاب به دوم شخص مى‌کند مثل این که مى‌گوید: «تو اى که زمین و آسمانها را آفریده‌اى» بنابراین هر نوع وصفى درباره‌ى خدا، به منظور توضیح چیزى نیست، بلکه براى انجام کارى کاملا متفاوت مى‌باشد.

این گزاره‌ها از بستر پرستش برخاسته‌اند، و در همان فضا و بستر قابل فهم مى‌باشند کسى تا این گزاره‌ها را در بستر مناسب خودشان قرار ندهد، نمى‌تواند معناى آنها را و نقشى را که باید داشته باشد به درستى درک نماید، براى درک عبارت دینى باید آنها را در فضا و بستر خودشان بگذاریم و سپس ببینیم چه نقشى دارند، در آن جایگاه این کلمات براى توضیح چیزى به کار نرفته‌اند، بلکه براى انجام «کارى متفاوت» مورد استفاده قرار مى‌گیرند.

مقصود هواداران این دیدگاه، از «کار متفاوت» نیایش و پرستش است، که با مفهوم واقع نمایى گزاره کاملا متفاوت مى‌باشد و این مطلب در سخنان آنان آمده است «سخن درباره خداوند به فراهم آوردن یک چارچوب تخیلى براى عمل پرستش کمک مى‌کند«.(1)

این نظریه بسان دو نظریه نخست از یک نوع روح مسیحى‌گرى برخاسته است (دین در نیایش خلاصه مى‌شود و جز یک مشت اوراد خشک چیزى نیست)

زیرا:

الف. تمام گزاره‌هاى دینى در بستر عبادت و نیایش قابل پیاده شدن نیست، خدا در مواردى از امتناع ابلیس از سجده کردن سخن مى‌گوید آیا این مضمون با بستر نیایش مناسب است؟ در کتاب مقدس یک رشته احکامى به عنوان حلال و حرام آمده است، آیا ترنّم بر آنها در مقام نیایش صحیح است، مثلا بگوییم: اى خدایى که خواهر و خاله و عمه را براى ازدواج حرام کرده و بیگانه را حلال کرده‌اى!!

ب. فرض کنیم، همه‌ى توصیف از ذات و یا فعل خدا، شایستگى پیاده شدن در بستر نیایش دارد، ولى یک چنین تفسیر مانع از واقع نمایى وصف‌ها نیست یعنى در عین این که خدا را جدا آفریننده زمین و آسمانها معرفى کنیم، او را نیز با این توصیف ستایش کنیم.

ج. اگر گزاره‌هاى یاد شده ناظر به واقع نبود، و فاقد خصیصه صدق و کذب باشند، مفاد آن این است که او را با یک رشته جمله‌هاى فاقد معنى که شبیه «لقلقة اللسان» است پرستش کنیم.


1) همان، ص 56.