مقصود از تجربهى دینى تجربهى عرفانى و یا کشف و شهود عرفا نسبت به وجود خداوند است. عرفا ادعا مىکنند که در طول عمر یک یا چند بار خدا را شهود کردهاند از آنجا که این نوع ادعا در زمانهاى مختلف و محلهاى گوناگون انجام گرفته و مدعیان نیز از صداقت اخلاقى برخوردارند مىتوان این نوع شهودها را گواه بر وجود خدا گرفت.
ویلیم آلستون (- 1921) معرفت شناسى و فیلسوف دینى معاصر مؤلف کتاب «ادراک خدا» تجربه ی دینى به این معنى بر سه نحو تفسیر مىکند:
1 – تجربه ی دینى احساس اتّکاى مطلق به موجود متعال است مستقل از تصوّرات و باورها و افعال صاحب تجربه است. و این تفسیر از آن «فردریک شلایرماخر (1768 – 1834) مىباشد.
2 – تجربه ی دینى نحوه ی ادراک و ساختن مشابه ادراک حسى دارد، همانگونه ادراک حسى از سه رکن تشکیل مىیابد! 1 – مدرک؛ 2 – مدرک؛ 3 – پدیدار. (جلوه ی کتاب
در ذهن) همچنین تجربه ی دینى و به تعبیر خاصّتر تجربه خداوند نیز از سه رکن تشکیل مىشود: 1 – صاحب تجربه؛ 2 – خداوند؛ 3 – نحوه ی تجلّى خداوند بر شخص صاحب تجربه.
همانگونه که ما در تجربههاى حسّى جلوه و ظاهر اشیا را درک مىکنیم، صاحب تجربه دین نیز با تجلّى خداوند بر او، اوصاف و افعالش ادراک مىکند. و این نظریه را خود ویلیم آلستون برگزیده است.
3 – تجربه ی دینى تجربهاى است که صاحب آن را دینى تلقى مىکند چرا که این تجربه براساس امور طبیعى براى او تبیین پذیر نیست، و این تفسیر را «وین پراود فوت» (- 1939) چنین رویکردى به تجربه ی دینى دارد، به نظر او تجربه ی دینى را باید بر مبناى نظام اعتقادى صاحب تجربه توصیف کرد، لذا نمىتوان از تجربه ی دینى توصیف واحدى به دست داد(1)
در میان متفکران غربى، کسى که طرفدار تجربه دینى و معتقد به آن است، روانشناس بزرگ امریکایى «ویلیام جیمز» است؛ وى در کتاب «انواع حالات» در فصلى به نام عرفان مىگوید: تجربه دینى چهار ویژگى دارد ]و بیشتر روى ویژگى اول و دوم اصرار مىورزد، نه سوم و چهارم[:
1. وصف ناپذیرى؛ عارف وقتى به حال عادى بر مىگردد از این که چیزى را دیده که نمىتواند بیان کند، مىنالد همچنان یک موسیقى شناس نمىتواند زیبایى موسیقى را به دیگران انتقال دهد و به تعبیر ما، بسان ملاحت و نمکین بودن انسان که درک مىشود ولى قابل وصف نیست.
2. واقع نمایى؛ تجربه دینى هر چند بسان حالات نفسانى مانند خشم و خشنودى و گرسنگى و تشنگى است ولى، با این تفاوت، که حالات نفسانى، معرفتى از خارج به ما نمىدهند و هرچه هست در درون انسان است در صورتى که در مورد معرفت دینى، معرفتى از خارج به ما مىدهد.
3. زودگذر بودن؛ ما مىتوانیم به یک شیئ چند ساعت نگاه کنیم امّا دیدن عارف زودگذر است و نمىتواند، مدت طولانى داشته باشد.
4. انفعالى بودن؛ عرفا یک سلسله اعمال و اذکارى را سفارش مىکنند.
سپس او از تجربه دینى سه چیز را نتیجه مىگیرد:
الف: وجود و هستى مساوى با ماده نیست و ماوراى طبیعت، عالم دیگرى است.
ب: هر عارفى به یک نوع وحدت وجود مىرسد، و جهان را با کثرتى که دارد نوعى با خدا، متحد مىانگارد.
ج: مجموعهى جهان را خیر و نیک مىاندیشد.
تجارب عرفانى بر عارف، دلیل و براى غیر او در حد مؤیّد است، عارف با یک چنین شهود، که از توانایى علم حصولى بیرون است در وجود خدا شک نمىکند، ولى نسبت به غیر عارف، در مورد اثبات خدا مؤید، و در مورد شکستن انحصار وجود به ماده دلیل و گواه است.(2)
1) مجله ی کیان: شماره ی، ص 14.
2) خلاصهى نظریهى ویلیام جیمز از جزوه ی درسى آقاى ملکیان در مؤسّسه ی امام صادق علیه السّلام اخذ شده است هر چند کتاب ویلیام جیمز به نام دین و روان ترجمه و منتشر شده است ولى به نظر آقاى ملکیان ناقص و مغلوط است.