قرآن به زبان عربى واضح نازل شده و مفسر باید با رعایت کلیه قواعد و رموز زبان به تفسیر قرآن بپردازد، و چیزى از خود بر آیه تحمیل نکند.
ولى برخى از مفسران در تفسیر آیات قرآن از حدود فهم عرفى گام فراتر نهاده و به تأویل آیات پرداختهاند مسلما یک چنین تفسیر تا آنجا که از خود آیه گواهى بر آن نباشد تفسیر به رأى بوده و زبان دینى اجازه نمىدهد که به چنین تفسیرهایى اعتماد کنیم از باب نمونه:
تفسیر گروه باطنیه از تفسیرهاى نارواست آنجا که نماز را به رسول ناطق تفسیر کرده و مىگویند که مقصود خدا از صلاة در آیه: «إِنَّ اَلصَّلاةَ تَنْهى عَنِ اَلْفَحْشاءِ وَ اَلْمُنْکَرِ» همان رسول ناطق است همچنان که غسل در قرآن به معنى تجدید عهد کسانى است که راز آیین را آشکار ساختهاند و همچنین است دیگر تأویلهاى باطنیه که در رأس آنها برخى از فرق اسماعیلیه قرار دارند.(1)
از اینها که بگذریم تأویلات متصوفه است که تفسیر ابن عربى بر آن استوار است:
او مىگوید: مقصود از جبرئیل همان عقل، و مقصود از میکائیل روح فلک ششم، و مقصود از اسرافیل روح فلک چهارم و مقصود از عزرائیل روح فلک هفتم است.(2)
چنان که آیه مبارکه: «مَرَجَ اَلْبَحْرَیْنِ یَلْتَقِیانِ – بَیْنَهُما بَرْزَخٌ لا یَبْغِیانِ» (الرحمن / 19 – 20) را چنین تأویل مىکنند که مراد، به هم آمیختن دریاى هیولاى جسمانى که شور و تلخ است با دریاى روح مجرد که شیرین و گوارا است در وجود انسان.
یک چنین تفسیرها از نظر زبان دینى باطل، و ارزش علمى ندارد.
البته در تفسیر قرآن راههاى دیگرى هست مانند تفسیر قرآن با علوم امروزه یا تفسیر اشارهاى که درباره آنها در جاى مستقل سخن گفتهایم.(3)
نتیجه این که قرآن به زبان عربى نازل شده و باید با توجه به قواعد زبان عربى و قراین موجود در خود آیه و آیات دیگر به تفسیر قرآن پرداخت و از آنجا که سنت پیامبر، بیانگر مقاصد قرآنى است اگر در سخنان پیامبر نسبت به آیه، به مخصص و مقیدى برخوردیم، طبعا از آن باید پیروى کنیم.
در پایان نکتهى لازم به تذکر این که اگر زبان عرفى بیانگر و آیینه تمام نماى موقعیت صفات خدا نیست، این نقص مربوط به وسیله است. انسان آلتى در اختیار دارد که توان نشان دادن واقعیت صفات خدا را ندارند؛ چگونه مىتواند داراى چنین مقام و منزلتى باشد در صورتى که زبان عرفى انسان از بیست و نه حرف تشکیل یافته، و یک چنین جامه مرقع با بیست و نه وصله شایسته مقام ربوبى نیست چه زیبا گفته شد:
ألا إنّ ثوبا خیط من نسج تسعة
و عشرین حرفا من معانیه قاصر
و به قول شاعر:
هر چه هست از قامت کوتاه بىاندام ماست
ورنه تشریف تو بر اندام کس کوتاه نیست
1) مواقف: 8 / 309.
2) ابن عربى، تفسیر: 1 / 150.
3) رسالة المناهج التفسیریة، ص 200 – 209، این رساله از نگارنده در ضمن کتاب الایمان و الکفر چاپ شده است.