ما در یکی از بحث های کلامی خود نظم را چنین تعریف کرده ایم و چون به زبان عربی نگارش یافته، ترجمه ی آن را در متن و عین عبارت را در پاورقی می آوریم:
نظم یک نوع رابطه ی هماهنگ میان اجزای یک مجموعه، برای تحقق یافتن هدف مشخصی است. به گونه ای که هر جزیی از اجزای مجموعه، مکمّل دیگری بوده و فقدان هر یک سبب می شود که مجموعه، هدف خاص و اثر مطلوب را از دست بدهد. (1).
در یکی از آثار فارسی ما، تعریف نظم چنین آمده است:
»واقعیت نظم در یک پدیده ی طبیعی، جز این نیست که اجزای مختلفی از نظر کیفیّت و کمیّت دور هم گرد آیند، تا در پرتو همکاری اجزای آن، هدف مشخص تحقّق یابد. (2).
از بررسی این تعریف می توان استفاده کرد که نظم مورد نظر در گرو چند مطلب است:
1- تحقق نظم، امور متعددی را لازم دارد و از امر واحد نظم پدید نمی آید.
2- باید در میان این امور، یک نوع الفت و آمیزش تحقّق پذیرد و هرگز از امور بیگانه نظم فراهم نمی شود.
3- هر یک از اجزاء، در تحقّق هدف خاص تأثیر نسبی دارد و تحقّق هدف در گرو اجتماع و هماهنگی آنهاست، به گونه ای که آسیب پذیری هر یک، خللی در هدف ایجاد می کند.
4- به حکم این که اجزاء در خدمت هدفی معیّن می باشد، طبعاً هدف واقعیتی جدای از اجزاء دارد.
1) »النظم عبارة عن الترابط و التعاون بین أجزاء مجموعة واحده لتحقیق هدف معیّن، و حیث تکون کل جزء من هذه المجموعة مکمّلاً لها، یکون فقدان کل جزء موجباً لأن تفقد المجموعة الأثر المترتب علیها و الهدف المتوخی منها» کتاب «الله خالق الکون«، ص 157.
2) پرسش ها و پاسخ ها: 43. اخیراً در برخی از بولتن ها، برهان نظم مورد بحث و بررسی قرار گرفته و پیرامون آن گفتگوهایی انجام شده است که تحلیل همگی، در این فصل و فصل آینده خواهد آمد و ما از این نوع کاوش های علمی استقبال می کنیم. یکی از خرده هایی که بر تقریر کنندگان این برهان گرفته شده، این است: آنان بدون این که از برهان نظم تعریف کنند، به تقریر آن پرداخته اند. در حالی که شایسته بود که آنان، این دو اثر ما را ببینند، آن گاه این اشکال را مطرح نمایند و اگر در پاره ای آثار، از برهان نظم تعریفی به عمل نیامده، به خاطر رعایت قشر خاص بود که کتاب برای آنان نگارش یافته است.