کمتر موضوعى مانند «آزادى» مورد توجّه و تحلیل محققان و پژوهشگران قرار گرفته است تا آنجا که براى آزادى تعریفات زیادى انجام داده که از نظر شمارش شاید از دویست تجاوز مىکند(1) تا آنجا که «یاسپرس» از متفکران معاصر بر این باور است که تعریف قانعکنندهاى براى آزادى امکان ندارد، و تأکید مىکند که معنى آزادى براى همیشه دور از تصور و فهم باقى خواهد ماند.(2)
حتّى شهید بزرگوار علاّمه مطهرى آزادى را از مسایل پیچیدهاى معرّفى مىکند که فلاسفه و روانشناسان و علماى اخلاق از حلّوفصل آن درماندهاند.(3)
»فرانس روزنتال» مىگوید: «هرجا که سنّت بردهدارى وجود داشت، تعریف آزادى مشکلى به بار نمىآورد. در این شرایط، آزادى عبارت از «شأن حقوقى انسانهاى آزاد در مقابل بردگان» بود. در حقیقت چنین تعریفى از آزادى، آنقدر روشن و صریح و مورد قبول عامه بود که کنار نهادن آن و ارایهى مفهومى نو و گسترده، به تلاش فکرى قابلملاحظهاى نیاز داشت. تا جایى که ما مىدانیم یونانیان نخستین کسانى بودند که در انجام چنین تلاشى موفق شدند و در نتیجه مفهوم آزادى را در مسیرى انداختند که سرانجام «آزادى» به یکى از اندیشههاى تعیین کنندهى روند تاریخ جهان تبدیل شد. با نگاهى به گذشته احتمالا مىتوان گفت که: مفهوم آزادى مهمترین عامل ]حرکت[تاریخ در سراسر جهان بوده است«.
»بدینسان آزادى در طى جریان خود در تاریخ، خود را از قیدوبند تعریف رهانیده است و به یکى از مفاهیم انتزاعى مهمّ و پرتوانى تبدیل شده که هیچ مابهازاى خارجى و مصداق قابل تعریفى جز. آنچه ذهن انسان بدان بخشیده، نداشته است.
در عین حالى که ارایهى تعریفى عینى از آزادى امکان نداشت، امّا تعاریف متعددى از آن عرضه مىشد. بىشک مفهوم آزادى همچنین موضوع آثار ادبى برجسته و گستردهاى قرار گرفته است. کوششها براى تعریف آزادى انسانى، از لحاظ فنّى ناموفق بوده است و همیشه ناموفق خواهد بود«(4)
از نظر ما اشکال عدم دستیابى بر تعریف واحد، اختلاف جهانبینىها است که در میان فلاسفه مشاهده مىشود که هماکنون (پس از نکات هفتگانهى مذکور) به تشریح آن مىپردازیم:
1) چهار مقاله درباره آزادى، ص 236.
2) اندیشه هستى، ص 93؛ پدیدارشناسى، ص 173.
3) اصول فلسفه و روش رئالیسم:3 / 464.
4) مفهوم آزادى، ص 18.