مسأله ی ارتداد یک مسأله ی مربوط به محیط کتاب و درس و اندیشه و فکر تنها نیست، بلکه مرحله ی تظاهر بر عقیدهاى است که، امنیّت و استقلال جامعه و حفظ جانها و اموال مردمى به آن بستگى دارد.
کسانى که حکم اسلام را درباره ی مرتدّ به دور از آزادى مىدانند، به مرتد از دیدگاه یک فرد مىنگرند، که فرد باید آزاد باشد، ولى هرگاه محل این فرد را در ضمن حقوق جامعه بنگریم، مسلّما ارتداد با آن شرایطى که یادآور شدیم نوعى خیانت به جامعه و سبب سلب حقوق جامعه مىگردد، و در چنین جایى باید فرد، فداى مصالح عمومى گردد.
و در اینجا مسأله ی تعارض حقوق فرد با مصالح جامعه پیش مىآید که در همه ی مکاتب حقوقى، دومى بر اوّلى مقدم مىشمارند.
بازگشت یک فرد از دین بهسان تغییر عقیده در یک فرضیه ی علمى نیست.
فرض کنید گالیله روزگارى زمین را ساکن مىدانست، ولى بعدا به دلایلى به حرکت زمین معتقد شد. این نوع بازگشت از عقیده ی دیرین، ضرر به جایى نمىزند، و اگر جلو این نوع دگراندیشیها را بگیریم، علم از پویایى مىایستد، و نظیر این مطلب، بازگشت یک فرد است از عقیده ی دینى ولى در محیط کتابخانه. و این نوع ارتداد، محکوم به حکمى نیست، ولى سخن در جایى است که فرد مرتد پس از جدایى از گروه دینداران، کمکم به سمت مخالفان دین و اپوزیسیون مىرود و از این طریق، گروهى را تضعیف و گروه دیگر را تقویت مىکند. چیزى نمىگذرد که مخالفان دین از این فرد بهعنوان ابزار بهره مىگیرند. ستون پنجم از همین افراد تشکیل مىشود، و جنگ میان دو ملّت آغاز مىگردد.
نویسندهاى براى انتقاد از حکم ارتداد، پیشفرضهایى را تصور کرده و همه را به باد انتقاد گرفته، ولى غافل از آنکه هیچیک از آن پیشفرضها موردنظر اسلام
نبوده، و نظام اسلامى مانند نظامهاى مادّى نیست که در آن، دگرگونىهایى ایجاد شود، و ایجاد حساسیت نکند، بلکه نظام مقدّسى است که آفریننده ی جهان، اساس آن را پىریزى نموده و فرد مرتد در درون این نظام، پایهها را متزلزل مىکند و گرایشهاى ضد دینى و ضد نظام را اشاعه مىدهد، تا نظام را فرو ریزد. و به حقوق عمومى تجاوز مىنماید.