با کوچکترین ملاحظه ی آیات قرآن کریم درباره عیسى مسیح، به خوبى روشن مىشود، که تعالیم و معارف اسلامى در مورد مسیح، کاملا با مفاهیم و محتواى
گزارشهاى عهد جدید، تطابق دارد. هر دوى کتابهاى مقدس (به زعم مسیحیان) به انسان بودن، پیامبر بودن و مؤید بودن مسیح از طرف خداوند تأکید دارند و این که او، در سلسله انبیاى بنى اسرائیل، متمم پیام و رسالت آنان بوده است. او و مادرش هرگز ادعاى خدایى یا جزء ذات الوهیت نداشته و به جز بندگان مقرب درگاه الهى، چیزى نبودهاند.
نظارت و اصلاحگرى و مهیمن بودن قرآن کریم نسبت به عهدین به ویژه عهد جدید، کاملا روشن مىکند که چگونه قرآن عقاید مسیحیان را در مورد عیسى مسیح و پیام او، اصلاح مىکند و او را به راستى یکى از پیامبران اولو العزم الهى و مبشران رحمت خداوندى مىداند.
لذا اگر ما، درباره او ادعا کنیم، عیسى، پیامبر اسلام است، چندان ادعاى گزافى نبوده و او مبشر اسلام و پیامآور او بوده است.
از این جهت سرگذشت پدیدهى وحى در جهان مسیحیت و معانى و مفاهیم گونهگونى که درباره این پدیده اظهار مىشود و سرگذشت تفسیر وحى به عنوان «وحى تجسم یافته» که خداوند از طریق عیسى مسیح خودش را به انسانها نشان مىدهد و باعث نجات آنها مىشود، انگیزهاى بوده است که دانشمندان مسیحى در طول تاریخ آن، برداشتها و تفسیرهاى مختلفى از آن ارایه بدهند و احیانا سبب انحراف و انکار دین مسیحى شده و به ظهور و پدید آمدن عصر روشنگرایى و انکار معنویات در اروپاى غربى منجر شود. مطالعه کتاب ارزشمند «راهنماى الهیات پروتستان» نوشته ویلیام هوردرن و ترجمه ط میکائیلیان را به خوانندگان گرامى توصیه مىکنیم.