عمیق ترین و زیباترین تفسیرى که براى نظریه واقع بینانه «امر بین امرین» بیان گردیده است، همان تفسیرى است که «صدرالمتألهینرحمه الله» آن را به راسخان در علم و خواص اولیاء الهى نسبت داده و به شیوه اى بدیع و گویا شرح نموده است و پس از او پیروان حکمت متعالیه آن را برگزیده و به بیانات مختلف تقریر کرده اند(1) ما نخست آنچه را صدرالمتألهینرحمه الله در این باره بیان کرده یادآور مى شویم آنگاه با ذکر مطالبى آن را شرح و تکمیل مى کنیم:
نامبرده مى گوید: پدیده هاى هستى با همه تفاوتهایى که از نظر ذات و صفات وافعال با یکدیگر دارند و نیز با همه اختلافاتى که از نظر قرب و بُعد به مبدأ آفرینش دارند در یک چیز شریکند و آن این که یک حقیقت الهى همه آنها را برگرفته است، این حقیقت الهى(هستى مطلق) در عین بساطت و وحدت، همه ابعاد عالم وجود را شامل است و هیچ ذره اى در گستره حیات از سیطره و احاطه این حقیقت الهى و نورالانوار بیرون نمى باشد او با هر پدیده اى همراه است اگر چه مقارن و در ردیف او نیست. غیر از هر موجودى است، هر چند جداى از آن نمى باشد(2) او است که آفریدگار آسمان و زمین است.(3)
بنابراین همان گونه که در نظام آفرینش، شأن و هستى هر پدیده اى،
شأن و هستى خدا است; فعل هر پدیده اى نیز فعل خدا مى باشد. البته مقصود این نیست که مثلاً فعل زید از او صادر نشده است، بلکه مقصود این است که فعل او در عین این که حقیقتاً فعل او است، حقیقتاً فعل خدا نیز هست پس «لا حکم إلاّ لله» و «لاحول ولا قوّة إلاّ بالله العلى العظیم» یعنى هر حول و قوه اى، حول و قوه الهى است پس همان گونه که خدا با این که در نهایت تجرد (از ماده) و تقدس (از نقص) است آسمان و زمین از او خالى نیست (هُوَ الّذى فِى السَّماء إِله وَفى الأَرض إِله)به همین جهت او با این که در غایت عظمت و بلندى مقام است، همواره با هر پدیده اى است و فعل او را انجام مى دهد.(وَهُوَ مَعَکُمْ أَیْنَما کُنْتُمْ).(4)
در نتیجه همان گونه که هستى زید و حواس و ویژگى هاى آنها به او نسبت داده مى شود و این هر دو نسبت حقیقى مى باشد(پس اندیشه جبر نادرست است) و همان گونه که هستى زید در عین این که هستى او است و حقیقتاً به او نسبت داده مى شود به خدا نیز نسبت داده مى شود چون فیض وجود از خدا اعطاء مى گردد; علم و اراده و حرکت و سکون و همه آنچه از او صادر مى گردد در عین این که حقیقتاً به او نسبت داده مى شود، به خدا نیز نسبت حقیقى دارد پس انسان حقیقتاً فاعل و پدید آرنده کارهاى خویش است.
و در عین حال، فعل او یکى از افعال الهى به شمار مى رود البته به گونه اى که مناسب با مقام الهى است و بدون این که نقص و انفعال و تشبیه و سایر لوازم فاعل جسمانى لازم آید.
زیرا آنچه از خدا صادر مى گردد وجود است ووجود خیر محض
مى باشد.
بنابراین آفریدگار هستى در عین «دنوّ» و نزدیکى عالى و بالا است و در عین «علوّ» و بلندى، دانى و نزدیک است(5)رحمت او همه چیز را فرا گرفته و هیچ ذاتى از ذات الهى جدا و بى نیاز نیست و هیچ فعلى از افعال از فعل او جدا و مستقل نیست، هیچ شأن و اراده و مشیتى بیرون وجداى از اراده و شأن و مشیت او نمى باشد قرآن مى فرماید:
1.(کُلّ یَوم هُوَ فِى شَأْن).(6)
«هر روز خدا در شأن و آفرینش تازه است».
2.(ما یَکُونُ مِنْ نَجْوى ثَلاثَة إِلاّ وَهُوَ رابِعُهُمْ وَلا خَمْسَة إِلاّ وَهُوَ سادِسُهُمْ).(7)
«هرگز سه یا پنج نفر (عده اى) نجوى(گفتگوى مخفیانه و در گوشى) نمى کنند مگر آن که خدا در جمع آنان است».
3.(وَما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلکِنَّ الله رَمى).(8)
«آنگاه که تیر انداختى تو تیر اندازى نکردى ولى خدا تیر انداخت».
در این آیه کریمه سلب و اثبات از یک جهت انجام نگرفته است، از همان جهت که نسبت «رمى» از پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم)نفى شده است براى او اثبات
گردیده و نیز در آیه دیگر مى فرماید:
(وَقاتِلُوهُمْ یُعَذِّبْهُمُ اللهُ بِأَیْدیکُمْ).
«آنان را بکشید، خداوند آنها را با دستهاى شما عذاب مى نماید».
عذاب در این آیه همان قتل و کشتن دشمن اسلام است پس قتل هم به خدا نسبت داده شده است (یعذّبهم الله)و هم به مسلمانان (قاتِلُوهم).
1) رجوع شود به شرح منظومه بخش الهیات، عمومیت قدرت خدا) شرح الاسماء الحسنى، ص 111، اسرار الحکم، ص 110 ، قرة العیون فیض کاشانى، ص 385; نهایة الدرایة، محقق اصفهانى، ج1، ص 120.
2) مَعَ کُلِّ شَىء لا بِمُقارَنَة وَغَیر کُلِّ شَىء لا بِمُزایَلة.(نهج البلاغه، خطبه1).
3) (وَهُوَ الّذى فِى السَّماء إِلهٌ وَفِى الأَرْض إِلهٌ) (زخرف/84).
4) حدید/4.
5) اشاره است به سخن والاى امام على (علیه السلام): سَبَق فی العُلو فلا شىء أعلى منهُ وقرب فى الدُّنو فلا شىء أقربُ منهُ فَلا استعلائه باعده عن شىء، من خلقه، ولا قُربهُ ساواهُم فى المکان به،(نهج البلاغه، خطبه49).
6) الرحمن/29.
7) مجادله/7.
8) انفال/17.