در تحلیل این نظریه، دو مطلب را یادآور می شویم:
1- نیاز هر پدیده به پدیده دیگر و این که تا شرایط پیشین نباشد، پدیده پسین پدید نمی آید، گواه بر امکان خود آن پدیده است نه مجموع جهان طبیعت، بلکه امکان مجموع جهان طبیعت از طرق دیگر اثبات می شود که در محل مخصوص خود بیان گردید.
2- تفسیر جهان طبیعت و حرکت عمومی و پیدایش صور نوعیه و تبیین رستاخیز، جلوه های وجود با درجات مختلفی که دارد، از طریق فرضیه ی مکانیسم بسان این است که بزرگترین زلزله های جهان را با فرو ریختن یک طاق چوبی در گوشه ای از جهان توجیه کنیم، یا عظیم ترین آتش فشانی ها را نتیجه انفجار کمیت کوچکی از گاز در دل زمین بدانیم.
این فرضیه از همان روزهای نخست پیدایش، مورد مخالفت شدید برخی از دانشمندان چون «لایب نیتس«، «امیل بوترو» و «برگسون» قرار گرفت و حتی دکارت که خود از پایه گذاران این فرضیه بود، نفس انسانی را از این قانون استثنا کرد. اینک قسمتی از سخنان امیل بوترو (1921- 1845) را در نقد نظریه مکانیسم می آوریم:
»موجودات جهان، همه یکسان نیستند و آنها را نمی توان یک رشته پیوسته به یکدیگر فرض نمود، جمادات حکمی دارند و نباتات حکم دیگر و حیوانات با آن هر دو متفاوتند و انسان هم برای خود خصایصی دارد، چنان که از قدیم به این نکته برخورده بودند که در گیاه حقیقتی زاید بر آنچه در جماد است، هست و آن را نفس نباتی نام نهاده بودند و آن مایه ی حیات است، و هر قدر بخواهیم احکام خواص
مادی، یعنی قوانین فیزیکی و شیمیایی بر آن جاری کنیم، سرانجام چیزی می ماند که احکام جمادی بر آن احاطه ندارد؛ انسان هم یقیناً در مدارک و مشاعرش چیزی هست که خواص حیوانیت بر آن مترتب نیست و قوانین هر یک از این مراحل وجود، با مراحل دیگر فرق دارد و بر آنها احاطه دارد، چنان که اصول جان شناسی را نمی توان از قواعد فیزیکی و شیمیایی در آورد و قوانین روانشناسی هم با اصول جان شناسی مباینت دارد«. (1).
1) سیر حکمت در اروپا، ج 3، ص 251- 249.