مفاهیم کلى که در قرآن وارد شده بر دو نوعند، گاهى مصادیق واضح و روشن و گاهى مخفى و پنهان دارند. تطبیق آیه بر مصادیق روشن «تنزیل» آن و تطبیق آن بر مصادیق مخفى و بالأخص مصادیقى که در طول زمان پدید مىآیند و در زمان نزول وجود نداشتهاند، «تأویل» آن است.
و به دیگر سخن: تطبیق مفهوم کلى آیه بر مصادیق موجود در زمان نزول آن، «تنزیل» و تطبیق آن بر مصادیقى که به مرور زمان پدید مىآیند «تأویل» آن مىباشد.
استفاده از مباحث اجتماعى قرآن و بهرهبردارى مستمر از آن بر این اساس
استوار است و هرگز صحیح نیست که در بهرهگیرى از قرآن بر مصادیق موجود در عصر نزول آیه و یا بر مصادیق واضح اکتفا ورزید.
امام صادق علیه السّلام در حدیثى قرآن را چنین توصیف مىکند:
»ظهره تنزیله، و بطنه تأویله، منه ما مضى، و منه ما لم یجئ بعد، یجری کما تجری الشمس و القمر«.(1)
برون قرآن «تنزیل» آن و درون آن «تأویل» آن مىباشد قسمتى از تأویل قرآن گذشته و برخى دیگر هنوز نیامده است. قرآن مانند خورشید و ماه در حال جریان مىباشد (همانطور که خورشید و ماه در انحصار منطقهاى نیست) همچنین قرآن نیز در انحصار افراد خاصى نمىباشد.
در این حدیث «تأویل» در مقابل «تنزیل» وارد شده و تأویل به معنى تطبیق مفاهیم کلى بر افرادى گرفته شده که بخشى از آنها در گذشته بوده و بخشى دیگر در آینده تحقق مىپذیرند.
امام صادق علیه السّلام در حدیثى مىفرماید:
»إذا نزلت آیة على رجل ثمّ مات ذلک الرجل ماتت الآیة من الکتاب؟! و لکنّه حیّ یجری فی من یأتی کما یجری فی من مضى«.(2)
»اگر آیهاى دربارهى کسى نازل گردید آنگاه آن شخص بمیرد (مفاد آیه به صورت قانون کلى باقى مىماند) و اگر با از بین رفتن آن شخص آیه نیز از بین برود قرآن نیز به تدریج از بین مىرود بلکه قرآن زنده است درباره آینده همان را حکم مىکند که درباره گذشته آن را حکم مىکرد«.
تنها این دو حدیث نیست که قرآن در آنها به آفتاب و ماه تشبیه شده باشد
بلکه در این مورد احادیثى وارد شده که همگى حاکى از آن است که قرآن پیوسته زنده و در هر زمان تروتازه است و ابدا مندرس و کهنه نمىگردد.(3)
حیات و تحرک قرآن در سایه همین تأویل در مقابل تنزیل است و هرگز نباید مفاهیم کلى قرآن را در انحصار گروهى دانست بلکه باید آن را بر آیندگان به نحوى تطبیق کرد که بر گذشتگان تطبیق مىگشت.
قرآن مجید در سوره «رعد» آیه هفتم چنین مىفرماید:
إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ…
»تو اى پیامبر بیمدهندهاى و براى هر گروهى هدایتکنندهاى است«.
خود پیامبر گرامى صلى اللّه علیه و آله و سلّم طبق روایات متواتر جمله وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ را بر امیر مؤمنان تطبیق کرد و فرمود:
»أنا المنذر و علیّ الهادی إلى أمری«.(4)
»من بیمدهنده و على هدایتکننده به دستورهاى من است«.
بهطور مسلم پس از امیر مؤمنان، آیه مصادیقى نیز دارد که به مرور زمان بر آن منطبق مىباشد. بخشى از تحرک و روشنگرى قرآن در این است که به مرور زمان بر مصادیق آن تطبیق گردد از این جهت امام باقر علیه السّلام فرمود:
»رسول اللّه المنذر، و علی الهادی، و کلّ إمام هاد للقرن الذی هو فیه«.(4)
»پیامبر خدا بیمدهنده و على هدایتکننده و هر امام، هادى مردم آن عصرى است که در آن زندگى مىکنند«.
یادآور شدیم که مقصود از تأویل در مقابل «تنزیل» آن رشته از مصادیق آیه و یا آیات است که هنگام نزول قرآن نبوده و بعدها تحقق پذیرفته است و اگر هم در
زمان نزول وجود داشته، مصداق مخفى بود و نیاز به تذکر داشت اکنون براى هردو مورد، مثالى را یادآور مىشویم:
1. در جنگ جمل سپاه امام در برابر سپاه پیمانشکن «طلحه» و «زبیر» که بیعت خود را با امام شکستند، قرار گرفت پیش از آغاز جنگ، امام به مردم بصره چنین خطاب کرد: مردم بصره آیا از من در داورى ستم دیدهاید؟ آیا در تقسیم مال مرتکب ظلم شدهام؟ آیا مالى را بر خود و اهل بیت خود اختصاص دادهام و شما را از آن محروم ساختهام؟ آیا حدود الهى را در حق شما اجرا کردهام و درباره دیگران تعطیل کردهام تا به خاطر این امور و یا یکى از آنها پیمان خود را با من مىشکنید؟ آنان در پاسخ گفتند: نه، هیچ کدام از این کارها انجام نگرفته است، در این موقع که امام حجت را بر آنان تمام نمود، به تنظیم صفوف سربازان خود پرداخت و این آیه را تلاوت کرد:
وَ إِنْ نَکَثُوا أَیْمانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَ طَعَنُوا فِی دِینِکُمْ فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ اَلْکُفْرِ إِنَّهُمْ لا أَیْمانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ یَنْتَهُونَ.(5)
»اگر آنان سوگندهاى خود را شکستند و به آیین شما طعنه زدند با سران کفر نبرد کنید براى آنان پیمانى نیست شاید آنان بازداشته شوند.
آنگاه امام افزود: به خدایى که دانه را شکافت و انسان را آفرید و محمد را براى نبوت برگزید آنان مورد این آیه هستند و از روز نزول این آیه با پیمانشکنان نبرد نشده است.(6)
تطبیق این آیه بر این گروه تأویل آن و بیان مصداقى است که در روز نزول آیه وجود نداشته است.
2. در روز «صفین» سپاه على علیه السّلام که در میان آنان «عمار یاسر» نیز بود، در برابر سپاه معاویه قرار گرفت. سپاه اسلام با حزب اموى که در رأس آنان ابو سفیان و بعد معاویه قرار داشت دوبار نبرد کرده است:
الف) در زمان رسول گرامى صلى اللّه علیه و آله و سلّم آنگاه که ابو سفیان نبرد «احزاب» را رهبرى مىکرد.
ب) در زمان على بن ابى طالب علیه السّلام که فرزند ابو سفیان زمام امور را به دست گرفت و حزب اموى را به صورت یک حزب زیرزمینى هدایت مىکرد. عمار در این جنگ به سپاه معاویه حمله کرد و رجزى خواند که نخستین بیت آن این است:
نحن ضربناکم على تنزیله فالیوم نضربکم على تأویله(7)
»در گذشته با شما براساس تنزیل قرآن نبرد مىکردیم و امروز با شما بر اساس تأویل آن نبرد مىکنیم«.
در این شعر «تأویل» در مقابل «تنزیل» قرار گرفته است و تطبیق آیه جاهِدِ اَلْکُفّارَ بر حزب اموى که در زمان پیامبر آشکارا کافر بودند، تنزیل قرآن، و تطبیق آن بر آن حزب در زمان على علیه السّلام که در باطن کافر بودند و تظاهر به اسلام مىکردند «تأویل» قرآن معرفى شده است.
این بیان مىرساند که تأویل در مقابل تنزیل جز تطبیق آیه بر مصادیق مخفى و یا مصادیقى که پس از نزول آیه تحقق مىپذیرند، چیز دیگرى نیست.
پیامبر گرامى صلى اللّه علیه و آله و سلّم به خود امیر مؤمنان خطاب مىکند و مىفرماید:
»فتقاتل على تأویل القرآن کما قاتلت على تنزیله ثمّ تقتل شهیدا تخضب لحیتک من دم رأسک«.(8)
»تو بر تأویل قرآن (با ناکثین، قاسطین، مارقین) نبرد مىکنى، همچنانکه در کنار من با تنزیل آن نبرد کردى، آنگاه محاسن تو با خون سرت خضاب مىگردد.
ملاحظه این روایات این مطلب را به ثبوت مىرساند که «تأویل» در برابر «تنزیل» همان تطبیق مفاهیم و احکام کلى بر مصادیق مخفى و پنهان، و غیر موجود در روز نزول قرآن است. و اگر آن را «تأویل در مقابل تفسیر» بنامیم، برخلاف ظهور این روایات، نامگذارى کردهایم، بلکه این نوع تأویل، تأویل در مقابل «تنزیل» است.
1) مرآة الأنوار:8 / 5.
2) مرآة الأنوار، ص 5.
3) به کتاب شریف «القرآن الکریم فی أحادیث الرسول و أهل بیته«:162-163 مراجعه شود.
4) نور الثقلین:2 / 482-483.
5) توبه / 12.
6) نور الثقلین 2 / 188-189.
7) الاستیعاب:1 / 472 فی هامش الاصابة.
8) بحار الأنوار:40 / 1.