جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

بیان مطلب در قالب مثال

زمان مطالعه: 2 دقیقه

از امام صادق (علیه السلام) درباره امر بین امرین سؤال شد در پاسخ فرمود:

مانند این است که کسى را در حال انجام گناه مشاهده نمایى و او را از این عمل نهى نمایى ولى او اعتنایى ننماید و تو نیز او را به حال خود واگذارى تا آن گناه را انجام دهد در این صورت تو او را به گناه دستور نداده اى.(1)

صدرالمتألهین در شرح این حدیث بیان جالبى دارد مى گوید: اندیشه و عقل بسیارى از حکماء و دانشمندان از فهم و درک معنى امر بین امرین عاجز مانده است چه رسد به انسانهاى معمولى و افکار ناتوان، و مثالى که امام (علیه السلام)انتخاب نموده است براى راهنمایى افکار معمولى و حفظ اعتقاد آنان از انحراف به سوى جبر یا تفویض مناسب و گویا است، زیرا در این مثال دو مطلب مورد توجه واقع شده است:

1. نهى گنهکار.

2. منع نکردن او در عمل.

نهى او از گناه دلیل بر این است که او به کلى به خود واگذار نشده است و اندیشه تفویض را باطل مى نماید و منع نکردن او در عمل، دلیل بر این است که او در کارهایى که انجام مى دهد مجبور نیست و بدین طریق نظریه «جبر» را مردود مى سازد.(2)

در این مثال نیز آنچه مورد توجه واقع شده است، نادرستى دو نظریه جبر و تفویض مى باشد و به اصطلاح تنها جنبه سلبى قضیه بیان گردیده است ولى جنبه اثباتى آن که چگونه کارهاى انسان که وابسته به قدرت و اراده خدا است (پس تفویض نیست) مورد خواست واراده خود او نیز مى باشد(بر خلاف نظریه جبر) بیان نگردیده است و دلیل آن هم همان است که در روایات گذشته یادآورى شد. یعنى عدم زمینه فکرى مناسب و مساعد براى دریافت این مطلب دقیق و عمیق، در روایت دیگرى وقتى از امام صادق (علیه السلام) درباره «جبر» و «تفویض» سؤال مى شود; امام در پاسخ مى فرماید: «نه جبر» صحیح است و نه «قدر» میان آن دو، منزلى دیگر است که حق در آن مى باشد و آن را غیر از آگاهان از رازهاى خلقت و کسانى که دانایان آنان را آگاه نموده اند نمى دانند.(3)

اینها نمونه هایى از تعبیرات و توضیحاتى است که در روایات اسلامى پیرامون نظریه «امر بین امرین» مطرح گردیده است اینک ببینیم متکلمان وحکیمان الهى در این باره چگونه اندیشیده اند و از آنجا که نقل و بررسى همه آنها از حوصله بحث ما بیرون است به ذکر نمونه هایى از آن بسنده مى کنیم:


1) توحید صدوق، باب59، حدیث8; اصول کافى، باب الجبر والقدر، حدیث13.

2) شرح اصول کافى، ص 416.

3) اصول کافى، ج1، باب الجبر والقدر، حدیث10.