حضرت موسى علیه السلام بنىاسرائیل را از زیر شکنجههاى فرعون نجات داد و در این راه هرگونه سختى را به خود هموار نمود، ولى هنگامى که براى مدتى کوتاه رهبرى امت را به برادرش هارون سپرد و به کوه طور رفت مردم به ارتجاع گرائیده، گوساله پرست شدند و هر چه حضرت هارون فریاد زد گوش نکردند. همین که موسى علیه السلام برگشت و امت را گوساله پرست دید به شدّت ناراحت شد و برادرش را مورد عتاب قرار داد.
هارون علیه السلام در پاسخ گفت: «ان القوم استضعفونى و کادوا یقتلوننى»(1) این بردگان آزاد شده به جاى قدردانى، مرا تضعیف کردند و (همین که خواستم جلو انحراف و گوساله پرستى آنها را بگیرم) چنان بر من یورش آوردند که نزدیک بود مرا بکشند!
آرى، در هر زمانى برخى از رهبران آسمانى با تلاش و مبارزه ی بىامان، آزادى و عزت را به دست
مىآورند و محرومان و مستضعفان دربند را نجات مىدهند امّا چیزى نمىگذرد که افرادى به بهانههاى واهى در برابرش صفآرایى کرده، او را تضعیف و تهدید مىکنند و در برابر خطش خطى ایجاد مىکنند. راستى که تدبّر در این آیات، هم براى رهبران جامعه و هم براى امّت اسلام، هشدارى درسآموز است.
نمونه این استضعاف و پشت پازدن به نداى انبیا را درباره ی پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله نیز
مىبینیم، آنجا که در بستر رحلت فرمود: «قلم و کاغذ بیاورید تا مطلبى بنویسم» چگونه به حضرتش جسارت شد و درباره ی تعیین رهبر براى امت، در ماجراى غدیر از خود بىتفاوتى نشان دادند و نصب پیامبر را نادیده گرفته، به سراغ دیگرى رفتند. وانگهى، این جسارتها در زمان عزت و قدرت اسلام و مسلمین بود. اگر بخواهیم زجرهایى را که پیامبر در اوائل کار خود و در زمان غربت مکتب دید نقل کنیم، تنها فهرست آنها به نوشتن کتابى مفصل نیاز است.
1) سوره اعراف، آیه 150.