کراراً گفتهایم مشکران عرب هرگز بتها را خالق خود نمىدانستند؛ ولى معقتد بودند که بتها در تدبیر این جهان و حل مشکلات انسانها و فراهم کردن مواهب براى آنها دخالت دارند؛ از این جهت که شفیعان درگاه خدا هستند، و یا از این جهت که تدبیر این جهان در این قسمتها به آنها واگذار شده! به همین دلیل در آیات فوق براى نفى این عقیده خرافى با تعبیرات مختلف روى این مسأله تأکید شده است که خالق و رازق یکى است، و انواع روزىها از ناحیه او است.
بدیهى است اگر انسانى را بر سر سفرهاى دعوت کنند که غذاهاى رنگارنگى در آن باشد؛ قبل از هر چیز وظیفه خود مىداند از صاحب آن نعمتها تشکر کند، و به همین جهت به سراغ صاحب آن سفره مىرود تا او را بشناسد. آیا سفرهاى گستردهتر از سفره آفرینش وجود دارد؟ آیا این خوان نعمتى که دشمن و دوست از آن بهرهمند مىگردند نباید صاحباش را شناخت؟ و از عطایاى او که از فرق تا قدم و از ظاهر تا باطن ما را فرا گرفته تشکر کرد؟
بنابراین یکى از انگیزههاى مهم معرفة الله، همچنین یکى از طرق شناخت او همین روزىها است.
لذا در نخستین آیه مورد بحث همه انسانها را مخاطب ساخته؛ مىگوید:
«اى مردم! نعمت خداوند را بر خود، به خاطر بیاورید»: یا أَیُّها النّاسُ اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللهِ عَلَیْکُمْ
«آیا خالقى غیر از خدا از آسمان و زمین به شما روزى مىدهد؟»: هَلْ مِنْ خالِقٍ غَیْرُ اللهِ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّماءِ وَ اْلأَرْضِ
از آسمان نور حیاتبخش آفتاب عالمتاب، و قطرات زنده کننده باران، و امواج روحپرور نسیم را براى شما مىفرستد، و از زمین انواع گیاهان و میوهها و مواد غذائى را مىرویاند، و انواع معادن و ذخائر زیرزمینى را.
با این حال باید بدانید معبوى جز او نیست، و بندگى تنها شایسته او است.
در این صورت چگونه از راه راست منحرف مىشوید و به این خالق بزرگ و روزى بخش پشت کرده، در مقابل بتان سجده مىکنید لا الهُ إِلّا هُوَ فَأَنّى تُؤْفَکُوْنَ (1)
—
در دومین آیه براى اثبات توحید ربوبیت (یگانگى پروردگار) و نیز توحید
در عبادت روى چهار مسأله تکیه شده: آفرینش انسان، روزى دادن به او، و مرگ، و حیات مجدّد او؛ و همه اینها از سوى خداوند معرّفى شده؛ چرا که همه داراى نظام دقیقى است که نشان مىدهد از سوى مبدأ علم و قدرتى سرچشمه گرفته است. لذا مىفرماید:
«خداوند همان کسى است که شما را آفرید، و سپس روزى داد، سپس مىمیراند و بعد زنده مىکند»: الله الَّذِىْ خَلَقَکُمْ ثُمَّ رَزَقَکُمْ ثُمَّ یُمِیْتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیْکُمْ
«آیا هیچکدام از همتایانى که براى خدا قرار دادهاید قدرت بر چنین کارهایى دارند»: هَلْ مِنْ شُرَکائِکُمْ مَنْ یَفْعَلُ مِنْ ذلِکُمْ مِنْ شَىءٍ
بنابراین باید قبول کنید که او منّزه است؛ و برتر از اینکه همتائى براى او قرار دهند.» سُبْحانَهُ وَ تَعالى عَمّا یُشْرِکُوْنَ
هرگاه ما بدانیم که آفرینش و روزى و مرگ و حیات ما به دست او است؛ معنى ندارد به سراغ غیر او برویم، و در برابر غیر او سر تعظیم و تسلیم فرود آوریم.
قابل توجّه اینکه مسأله خلقت و آفرینش، روزى و مرگ و حیات را شامل مىشود، چرا که تمام انواع روزىها بازگشت به آفرینش خدا مىکند؛ همچنین حیات نیز جزء خلقت و روزىهاى الهى است و مرگ باز پس گرفتن آن است.
بنابراین تکیه بر این سه قسمت نه به خاطر آن است که چیزى غیر از خلقت است؛ بلکه در حقیقت مصادیق مهمّى از آن موضوع کلى را شرح مىدهد.
این نکته نیز قابل دقت است که زنده شدن بعد از مرگ گرچه مورد قبول مشکران عرب نبود؛ ولى این آیه اشاره لطیفى به این استدلال است که آفرینش نخستین و نعمت حیات در آغاز کار، دلیل روشنى است بر امکان تکرار آن در قیامت و رستاخیز. بلکه اگر درست بیندیشیم مسأله مرگ و حیات در همین جهان به صورت مستمر ادامه دارد؛ و در هر سال و ماه، بلکه هر روز و هر ساعت وجود انسان صحنه مرگ و حیات است، هزاران هزار سلّول مىمیرند، و
هزاران هزار دیگر جانشین آنها مىشوند؛ و مسأله معاد به صورت مستمر در همین دنیا وجود دارد، پس چه جاى تعجب که در آخرت همه مردگان به زندگى جدیدى باز گردند؟!
—
در سومین آیه که در سلک آیات توحید واقع شده و نشانههاى مختلف او را در آسمان و زمین مىشمرد؛ باز روى سه مسأله تکیه شده است: آغاز آفرینش و بازگشت آن، و رزق و روزىهایى که از آسمان و زمین به انسان مىرسد.
مىفرماید: آیا معبودان شما بهترند یا کسى که آفریشن را آغاز کرد و سپس آن را باز مىگرداند أَمَّنْ یَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیْدُهُ (2) «و کسى که در میان این آغاز و بازگشت شما را از آسمان و زمین روزى مىبخشد: وَ مَنْ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّماءِ وَ اْلأَرْضِ
در پایان مىافزاید: آیا با این حال معبودى با خدا است؟!» أَأِلهٌ مَعَ اللهِ
بگو: من دلیل بر الوهیت خدا را آوردم شما اگر راست مىگوئید دلیلتان را بیاورید! قُلْ هاتُوا بُرْهانَکُمْ انْ کُنْتُمْ صادِقِیْنَ
به تعبیر دیگر: اینها برکاتى است که از ذات پاک خداوند سرچشمه مىگیرد؛ امّا بتهاى فاقد همه چیز منشأ چه خیر و برکتى هستند تا لایق عبودیت باشند؟»
تعبیر به «خَیْر» (بهتر) که در این آیه محذوف است و به قرینه آیات قبل روشن مىشود نه به خاطر این است که بتها خیر و فایدهاى دارند که در مقایسه با خداوند کمتر است؛ بلکه این تعبیر در مواردى که هیچ خیرى در کار نیست نیز به کار مىرود. مثلًا گفته مىشود از فلان غذا بپرهیز تا سالم بمانى آیا تندرستى بهتر از بیمارى نیست؛ مسلّماً بیمارى فایدهاى ندارد که تندرستى بهتر از آن باشد. در قرآن مجید نیز مىخوانیم وَلَعَبْدٌ مُؤْمِنٌ خَیْرٌ مِنْ مُشْرِکٍ:
«بنده با ایمان بهتر از مشرک و بتپرست است» (3)
در جاى دیگر مىفرماید: قُلْ أَذلِکَ خَیْرٌ أَمْ جَنَّةُ الْخُلْدِ: «بگو آیا این (عذابهاى دردناک دوزخ) بهتر است یا بهشت جاویدان؟» (4)
خلاصه اینکه واژه «خیر» اگر چه فعل تفضیل است و باید در مورد دو چیز که یکى خوب و یکى خوبتر است به کار رود؛ ولى در بسیارى از موارد هدف این است که مخاطب را در اندیشه فرو برد و به او بفهماند که آنچه را برگزیده منشأ هیچ خیر و فایدهاى نیست.
تکیه بر مسأله معاد با اینکه مشرکان به آن ایمان نداشتند به خاطر این است که آفرینش نخستین دلیل بر معاد است.
—
در چهارمین آیه همین معنى به صورت دیگرى مطرح شده؛ مىفرماید: «اگر خداوند رزق و روزى خود را از شما قطع کند چه کسى شما را روزى مىدهد؟» أَمَّنْ هذَا الَّذِى یَرْزُقُکُمْ إنْ أَمْسَکَ رِزْقَهُ (5)
اشاره به اینکه اگر یکسال به فرمان خدا بارانى از آسمان نبارد، گیاهى از زمین نروید و خشکسالى و قحطى همه جا را فرا گیرد؛ آیا این بتها و یا هیچ موجود دیگرى قدرت دارد به شما روزى و غذا دهد؟ و یا اگر روزىهاى معنوى و وحى آسمانى به فرمان خدا قطع شود؛ آیا کسى مىتواند شما را هدایت کند؟
ناگفته پیدا است که پاسخ تمام این سؤالات منفى است و با این حال چگونه بتپرستان اصرار بر این کار زشت خود دارند؟ آیا در اینجا عاملى جز لجاجت و تعصّب مىتواند وجود داشته باشد؟
لذا در پایان آیه مىفرماید: «بلکه آنها در سرکشى و فرار از حقایق لجاجت دارند»: بَلْ لَجُّو فِى عُتُوٍّ وَ نُفُوْرٍ (6)
—
در پنجمین آیه روى نکته دیگرى در رابطه با مسأله ارزاق تکیه کرده؛ و تأکید مىکند که گستردگى و تنگى روزى به خواست خدا است. مىفرماید: «آیا آنها ندیدند که خداوند روزى را براى هرکس که بخواهد گسترده یا تنگ مىسازد؟!» أوَلَمْ یَرَوا انَّ اللهَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ
درست است که کوشش و تلاش انسانها، و لیاقتها و شایستگىها، در تحصیل روزى مؤثّر است. و درست است که عالم، عالم اسباب است، و آنها که تلاشگرند غالباً بهره بیشترى از روزىها دارند، و تنبلها بهره کمترى. ولى با این حال استثنائات زیادى در برابر این قاعده مىبینیم.
افراد بىدست و پائى را مشاهده مىکنیم که ابواب روزى به روى آنها گشوده است؛ و به عکس افراد تلاشگر لایقى را مشاهده مىکنیم که به هرجا رو مىکنند درها به رویشان بسته مىشود، و به گفته شاعر معروف عرب:
کَمْ عاقلٍ عاقلٍ اعْیَتْ مَذاهِبُهُ
و جاهِلٍ جاهِلٍ تَلْقاهُ مَرْزُوقاً
«چه بسیار افراد عاقل و هوشیار که راهها به روى آنها بسته شده- و افراد جاهل و نادانى که آنها را از انواع روزىها بهرهمند مىبینى»!
این براى آن است که انسان در عالم اسباب گم نشود و بداند در پشت این دستگاه، دست قدرتى است که آن را مىچرخاند و قدرتاش مافوق همه قدرتها است.
همچنین افراد متنعّم و بهرهمند از امکانات به خود مغرور نشوند، و راه طغیان و غرور پیش نگیرند و افراد تنگدست مأیوس و نومید نگردند؛ چرا که هر لحظه ممکن است به اراده و مشیّت الهى صحنه دگرگون گردد.
به تعبیر دیگر: براى فراهم شدن رزق و روزى هر انسان دهها سبب دست به دست هم مىدهند که یکى از آنها تلاش و کوشش انسان است. حتى قدرت بر تلاش و کوشش، و انگیزه آن را نیز خدا، داده است.
اینجا است که انسان مىتواند از مسأله وسعت و تنگى روزىها، پى به ذات پاک او ببرد. لذا در پایان آیه مىفرماید: «در این نشانههایى است براى جمعیتى که ایمان آورند»: انَّ فِى ذلِکَ لَایاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ.
آنها هستند که به خاطر ایمانشان آمادگى براى پذیرش حق دارند، و هر روز با مشاهده این صحنهها، به ذات پاک او آشناتر مىشوند.
در حقیقت آیه فوق که مضمون و محتوایش در ده مورد از قرآن مجید تکرار شده است؛ شبیه همان مطلبى است که از امیرمؤمنان على علیه السلام نقل شده که مىفرماید: «عَرَفْتُ اللهُ سُبْحانَهُ بِفَسْخِ الْعَزائِمِ وَ حَلِّ الْعُقُودِ وَ نَقْضِ الْهِمَمِ»: «من خداوند سبحان را از فسخ تصمیمها، و گشودن گرهها، و شکستن ارادهها شناختم!» (7)
و شبیه چیزى است که بعضى از مفسّران نقل کردهاند که از یکى از علماء سؤال شد، چه دلیلى بر وجود خداوند یگانه دارى؟ گفت: سه دلیل:
«ذُلُّ الْلَّبِیْبِ، وَ فَقْرُ اْلأَدِیْبِ وَ سُقْمُ الطَّبِیْبِ»: «ذلت و فروماندگى جمعى از عاقلان، و فقر جمعى از لایقان، و بیمارى طبیبان!» (8)
تعبیر به اوَلَمْ یَرَواْ «آیا ندیدند» اشاره به این است که اگر انسان کمى در زندگى مردم دقت کند این تفاوتها را به خوبى مشاهده مىکند.
ذکر این نکته نیز لازم است که ارتباط وسعت و تنگى روزى با مشیّت الهى به معنى مشیّتى است که آمیخته با حکمت است وگرنه نه در اینجا و نه در موارد دیگر او مشیتى بىحساب و بدون حکمت ندارد.
ضمناً تنگى روزى در این آیه (و آیات دهگانه) فوق به معنى محرومیت
مطلق از روزى نیست؛ تا منافاتى با آیات بعد که مىگوید: «هر جنبندهاى در زمین روزیش با خدا است»: وَ ما مِنْ دابَّةٍ فِى اْلأَرْضِ إلاّ عَلى اللهِ رِزْقُها (9) داشته باشد؛ بلکه منظور محدودیت روزى است در عین وجود حداقل لازم.
—
در ششمین آیه بعد از تأکید بر این نکته که خداوند نیازى به بندگان ندارد و اگر آنها را به عبودیت خویش دعوت مىکند به خاطر نیاز نیست؛ (10) مىفرماید: «خداوند تنها روزى بخشنده صاحب قوّت و قدرت است» انَّ اللهَ هُو الرَّزاقُ ذُو القُوّةِ الْمَتِیْنُ
«رَزّاق» صیغه مبالغه و به معنى بسیار روزى دهنده است؛ و این تنها درباره ذات پاک او صادق است که در هر گوشهاى از این جهان پهناور، برفراز کوهها، در دل سنگها، در ژرفاى درّهها، در اعماق دریاها، و خلاصه در هر گوشه و کنار از این عالم بزرگ هر موجود زندهاى بر سر خوان احسان او نشسته، و از امدادها و فیض او بهره مىگیرد.
و از آنجا که چنین عطا و بخشش گسترده و بىحسابى نیاز به قدرت و قوّت کامل دارد؛ بعد از ذکر این وصف، دو وصف دیگر ذُوالُقُوَةِ (صاحب قدرت و قوت) والْمَتِیْنُ را ذکر کرده است.
«متین» از مادّه «متن» در اصل به معنى دو عضله نیرومندى است که در دو طرف ستون فقرات قرار گرفته، و پشت انسان را براى انجام کارهاى سنگین، محکم مىکند؛ و در اینجا کنایه از نیرو و قدرت فوقالعاده است.
این جمله در واقع توصیفى براى ذات پاک او در طریق بخشندگى روزىها است، چرا که این صفت تنها مخصوص او است، و دیگران هر چه دارند از او مىگیرند؛ و اگر وصف: روزى رسان، درباره بعضى از انسانها یا اسباب طبیعى به کار مىرود؛ در حقیقت به معنى واسطه در انتقال فیض او است؛ نه فیاض و
نعمت آفرین.
—
در هفتمین آیه روى نکته دیگرى تکیه شده؛ و آن شمول رزق خداوند، نسبت به تمام جنبندگان است؛ همان کارى که بدون احاطه علمى کامل، نسبت به همه موجودات جهان امکانپذیر نیست. میزبان باید تعداد مهمانان خود را قبلًا بداند، و همچنین مقدار نیاز و نوع سلیقه آنها را، تا بتواند با غذاى مناسب از آنها پذیرائى کند؛ و لذا در این آیه مىفرماید: «هیچ جنبندهاى در روى زمین نیست مگر اینکه رزق و روزى او با خدا است»: وَ ما مِنْ دابَّةٍ فِى الارْضِ الَّا عَلَى اللهِ رزْقُها
این تعبیر به خوبى نشان مىدهد که او روزى همه بندگان را تعهد کرده است، تا از یکسو جلو حرص و آزمندى گروهى، و اضطراب و نگرانى مستمرّ گروه دیگرى را بگیرد، و از سوى دیگر نشان دهد که اگر کمبودى در ارزاق مشاهده مىشود، جنبه مصنوعى دارد و حتماً بر اثر ظلم و ستم گروهى از افراد و غصب حقوق، و احتکار و ایجاد کمبودهاى کاذب و یا در نهایت به خاطر عدم تلاش براى بهرهگیرى از این سفره گسترده الهى است.
اینها عواملى هستند که هریک به تنهائى و گاه به ضمیمه یکدیگر، سبب محرومیت گروهى از رزق و روزیشان مىشوند؛ وگرنه خداوند روزى همه جنبندگان را تضمین فرموده است.
از آنجا که رساندن روزى به آنها بدون علم کامل نسبت به جایگاه، و خصوصیات آنها ممکن نیست؛ در ادامه آیه مىفرماید: «او از قرارگاه و محل انتقال آنها، پیوسته با خبر است»: وَ یَعْلَمُ مُسْتَقَرَّها وَ مُسْتَوْدَعَها
و تمام اینها در کتابى آشکار (همان لوح محفوظ، لوح علم پروردگار) ثبت است کُلٌّ فِى کِتابٍ مُبِیْنٍ
«دابَّة» از مادّه «دبیب»، به معنى راه رفتن آهسته است؛ این واژه دابه بر جنبندگان و حیوانات و حشرات، اطلاق مىشود؛ هرچند در بعضى از تعبیرات
در خصوص اسب به کار رفته، ولى مسلّم است که در اینجا معنى وسیع و گستردهاى دارد که تمام جنبندگان را شامل مىشود (11)
واژه «مُسْتَقّرَ» به معنى قرارگاه، و محلّ ثابت است؛ و در اصل از مادّه «قرّ» (بر وزن حُرّ) به معنى سرماى شدید گرفته شده که انسان را خانهنشین مىکند.
«مُسَّتَوْدَع» به معنى محل غیر ثابت است، از مادّه «ودیعه» گرفته شده و در اصل به معنى ترک گفتن و رها کردن چیزى است؛ و به همین جهت، به امور ناپایدار، «مستودع» گفته مىشود.
این تعبیرات اشاره به آن است که تصوّر نکنید خداوند روزى موجودات را تنها در خانه آنها حواله مىکند؛ بلکه هرجا باشند و در هر نقطهاى از زمین و آسمان، محل آنها را مىداند و مىبیند و روزى آنها را در همانجا حواله مىکند!
جمعى از مفسّران، ذیل این آیه، حدیثى نقل کردهاند که موسى علیه السلام هنگامى که وحى بر او نازل شد- و او در شب تاریکى در بیابان و وادى طور همراه همسر و فرزندش بود- مأموریت پیدا کرد که به سراغ فرعون برود؛ فکرش متوجّه همسر و فرزندش بود که وضع آنها چه خواهد شد؟ خداوند به او دستور داد که عصایش را بر صخرهاى بکوبد. صخره از هم شکافت، و در درون آن صخره دیگرى بود و باز عصایش را بر آن زد و آن هم شکافته شد، و صخره سومى درون آن بود، باز عصا را بر صخره سوم فرو کوفت کرمک کوچکى به اندازه مورچه ریزى در آن نمایان گشت، و در دهانش چیزى شبیه غذا بود، در این هنگام خداوند حجاب را از گوش موسى علیه السلام برداشت و او شنید کرمک چنین مىگوید: «سُبْحانَ مَنْ یَرانِى، وَ یَسْمَعُ کَلامِى، وَ یَعْرِفٌ مَکانى وَ یذْکُرُنى وَ لایَنْسانى»: «پاک و بىعیب است خدائى که مرا مىبیند، و سخن مرا مىشنود، و مکان مرا مىداند، و مرا به یاد دارد و فراموشم نمىکند.» (12)
همچنین در حدیثى آمده است که امام حسین بن على علیه السلام شمشیرى داشت که این چهار جمله روى آن نوشته شده بود: «الرِّزْقُ مَقْسُوْمٌ، وَ الْحَریْصُ مَحرُوْمٌ، وَ الْبَخِیْلُ مَذْمُوْمٌ وَ الْحاسِدُ مَغْمُوْمٌ»: «روزى تقسیم شده، و حریص محروم است، و بخیل نکوهیده، و حسود غمگین است.» (13)
این سخن را با شعر یکى از شعراى عرب پایان مىدهیم. او مىگوید:
وَ کَیْفَ أخافٌ الْفَقْرَ وَاللهُ رازِقِى
وَ رازِقُ هذا الْخَلْقِ فى الْعُسْرِ وَ الْیُسْرِ
تَکفَّلَ بِاْلارْزاقِ لِلْخلْقِ کُلِّهِمْ
وَ لِلضَّبِ فى الْبَیْداءِ وَ لِلْحُوْتِ فى الْبَحْرِ
«من چگونه از فقر بترسم در حالى که خدا روزى دهنده من است؟- و روزى دهنده همه مخلوقات در سختى و راحتى است.»
«او روزى همه خلق را بر عهده گرفته- حتى سوسمار را در صحراى خشک و ماهى را در دریا.» (14)
—
در هشتمین آیه، گوئى مشرکان را به محاکمه مىکشد، و بطلان عقیده آنها را از طریق مسأله روزى رساندن به خلایق روشن مىسازد، و توحید ربوبیت را آشکار مىکند. مىفرماید: «به آنها بگو چه کسى شما را از آسمانها و زمین روزى مىدهد»: قُلْ مَنْ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّمواتِ وَ اْلأَرْضِ
از نور آفتاب، از دانههاى حیاتبخش باران، از این هواى زندگى آفرین، و همچنین از انواع مختلف مواد غذائى که در دل خاک تیره نهفته شده و به صورت انواع میوهها و غلّات و سبزىها آشکار مىشود.
بعد بىآنکه پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم در انتظار پاسخ آنها بنشیند خودش به پاسخگوئى مىپردازد؛ و مىفرماید: «بگو: خدا است که این همه روزى به ما مىبخشد!»:
قُلِ اللهُ
«بنابراین ما یا شما یکى بر هدایت و دیگرى بر ضلالت اشکار هستیم»: وَ انّا اوْایّاکُمْ لَعَلى هُدَىً اوْفى ضَلالٍ مُبِینٍ
چرا که دو عقیده متضاد با هم جمع نمىشوند؛ و از آنجا که شما هیچ دلیلى بر این که بتها منشأ این برکاتاند ندارید؛ معلوم مىشود ما برحقایم و شما در ضلال مبین هستید.
اگر مىبینیم در اینجا پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم در انتظار جواب آنها نمىنشیند؛ به خاطر آن است که واقعاً آنها پاسخى براى این سؤال نداشتند، جز سکوتى آمیخته با شرمسارى. به همین دلیل گوینده فصیح در این گونه موارد باید خود رشته سخن را به دست بگیرد و مشغول پاسخ شود.
یکى دیگر از فنون فصاحت این است که در بعضى از مواقع سخن را با حریفان سربسته بگویند، و قضاوت را به خود آنها واگذارند. لذا در اینجا مىفرماید: بگو ما یا شما یکى بر هدایت و دیگرى بر ضلالت آشکار است؛ و مسلّماً در اینجا گمراه و هدایت یافته مشخص بوده و چه بهتر که در ظاهر عبارت سربسته بماند تا حسّ لجاجت آنها را بر نیانگیزد، و نتیجهگیرى را به خودشان واگذارد.
عجیب اینکه بعضى از مفسّران این جمله را از قبیل تقیه پنداشتهاند، در حالى که هیچ جاى تقیّه در اینجا نیست، و مطلب به وضوح اما توأم با لطافت بیان شده است؛ و جالب اینکه نخست مىگوید: «ما» و بعد مىگوید: «شما» و به دنبال آن مىگوید بر «هدایت» یا بر «ضلالت» هستیم، و این ترتیببندى نیز مطلب را روشنتر مىسازد.
—
در نهمین آیه، بعد از اشاره به نزول باران پر برکت از آسمان، روى سه قسمت از روزىهاى پر فایده عمومى تکیه کرده؛ مىفرماید: «ما از آسمان، آب با برکتى نازل کردیم، و بوسیله آن، باغها، و دانههایى که درو مىکنند رویاندیم»:
وَ نَزَّلْنا مِنَ السَّماءِ مُبارَکاً فَأَنْبَتْنا بِهِ جَنّاتٍ و حَبَّ الحَصیدِ
«و نیز نخلهاى بلند قامتى که میوههاى متراکم دارد»: وَ النَّخْلَ باسِقاتٍ لَها طَلْعٌ نَضِیْدٌ (15)
«و همه أینها براى روزى بندگان است»: رِزْقاً لِلْعِبادِ
در واقع در این آیه، به طور عمده، تکیه بر میوهها و دانههاى غذائى شده که مهمترین و سالمترین بخش از مواد غذائى انسانها را تشکیل مىدهد؛ و در میان میوهها، روى خرما بالخصوص تکیه شده، به خاطر اهمّیّت فوقالعاده غذائى آن، که در جاى خود مشروحاً پیرامون آن، بحث کردهایم. (16)
قابل توجّه اینکه: بعضى از مفسّران معتقدند؛ تکیه قرآن روى این سه قسمت ارزاق به خاطر ویژگىهایى است که هر کدام جداگانه دارد. زیرا بخشى از گیاهاناند که همه ساله ثمر مىدهند، بىآنکه نیاز به بذر افشانى داشته باشند، مانند انواع درختان میوه، و بعضى همه سال نیاز به بذر افشانى دارند؛ مانند دانههاى غذائى (همچون گندم و جو و برنج و ذرّت) و بعضى واسطهاى میان این دو هستند؛ مانند درخت نخل که اصل آن، ثابت است ولى هر سال نیاز به گرده افشانى دارد، به این گونه که گردههاى نر را بر مىدارند و بر ثمره درخت مادّه مىپاشند تا کاملًا بارور گردد؛ البته بدون آن هم ممکن است بارور شود (بوسیله بادها و حشرات) ولى مطمئناً پر بار نخواهد بود.
این نکته نیز قابل توجّه است که تعبیر در «رزقاً لِلعِباد» (17)، اشاره لطیفى به این حقیقت است که باید از نعمتهاى الهى در مسیر بندگى و عبادت خدا استفاده کرد و این موجودات همه سرگشته و فرمانبردار انساناند تا رزقى به کف آرد و به غفلت نخورد. و به گفته شاعر:
خوردن براى زیستن و ذکر کردن است
تو معتقد که زیستن از بهر خوردن است!
در دهمین و آخرین آیه از آیات مورد بحث، روى انواع مختلفى از غذاها که خداوند در اختیار انسان و چهار پایان قرار داده تکیه شده، و انسان را به مطالعه در آنها دعوت مىکند؛ تا ضمن برانگیختن حس شکرگزارى، او را براى شناختن منعم و معرفة الله آماده سازد.
مىفرماید: «انسان باید به غذایش بنگرد!»: فَلْیَنْظُرِ اْلأَنْسانُ الى طَعامِهِ
ببیند چگونه عوامل مختلف از آفتاب بر زمین و هوا و باران دست به دست هم مىدهند تا این همه نعمت را در اختیار او بگذارند. باید بنگرد و ببیند چگونه «ما آب فراوانى از آسمان نازل کردیم سپس زمین را شکافتیم و دانههاى غذائى فراوانى از آن رویاندیم»: انّا صَبَبْنَا الْماءَ صَبّاً- ثُمَّ شَقَقْنَا- اْلأَرْضَ شَقّاً فَأَنْتَبْنا فِیْها حَبّاً
«و همچنین انگور و سبزىهاى فراوان»: وَ عِنَباً وَ قَضْباً. (18)
«و زیتون و نخل و باغهاى پر درخت و میوه را چراگاه»: وَ زَیْتُوْناً وَ نَخْلًا- وَ حَدائِقَ غُلْباً- وَ فاکِهَةً وَ ابّاً (19)
گرچه «فاکهه» به معنى میوه، تمام انواع میوهها را شامل مىشود؛ و «حدائق» به معنى باغها همه باغها را در بر مىگیرد؛ ولى تکیه روى انگور و زیتون و خرما به خاطر خواص بسیار مهم این سه میوه است که امروز در عمل غذاشناسى در هر سه مورد کاملًا به ثبوت رسیده است.
گرچه طعام معمولًا به معنى طعام جسمانى است؛ مخصوصاً در مورد این
آیه، که به دنبال آن، موارد متعدّدى از غذاهاى مادّى، میوهها و دانههاى خوراکى، ذکر شده است؛ ولى همانگونه که در بعضى از روایات آمده، «طعام» مىتواند معنى وسیعتر و گستردهترى داشته باشد که طعام معنوى را نیز شامل شود. باید انسان درست نگاه کند که علم و دانشاش را که غذاى روح او است از چه کسى فرا مىگیرد، نکند تعلیمات مسمومى در آن باشد؟
آخرین سخن درباره این آیه شریفه، آنکه جمله فَلْیَنْظُرِ «باید بنگرد» ممکن است هم نگاه نکردن براى پى بردن به اسرار مبدء و معاد را شامل شود و هم نگاه نکردن براى انتخاب نوع طیِّب و پاک، از خبیث و ناپاک و نوع مشروع از نامشروع و مفید از زیانبار.
از مجموع آنچه در شرح این آیات گفته شد؛ به خوبى استفاده مىشود که انواع روزىهاى خداداد، آیات و آثار عظمت او هستند. چگونگى پیدایش آنها، نظم شگرفى که در ساختمانشان به کار رفته، ویژگىهاى حاکم بر هریک، مواد حیاتى موجود در هر کدام، و همچنین چگونگى رساندن این ارزاق به نیازمندان و تطبیق دادن بر نیاز آنان، هر کدام آیتى و نشانهاى از حکمت و عظمت ذات پاک او است.
—
1) «تؤفکون» از مادّه «افک» (بر وزن سفت) بمعنى دگرگون ساختن چیزى از حالت اصلى است، و به همین جهت به دروغ و تهمت و انحراف از حق به سوى باطل «افک» گفته مىشود؛ و همچنین به بادهاى مخالف که از مسیر منظّم انحراف یافته «مؤتفکه» اطلاق مىشود. (مفردات راغب).
2) این جمله محذوفى دارد که به قرینه آیات قبل (آیه 59 همین سوره) روشن مىشود و درتقدیر چنین است: «أمّن یبدأ الخلق ثم یعیده … خیر أم ما یشرکون» «آیا خدائى که آفرینش را آغاز کرد … بهتر است یا معبودهاى آنها».
3) سوره بقره، آیه 221.
4) سوره فرقان، آیه 15.
5) گرچه بعضى احتمال دادهاند که آیه محذوفى داشته باشد؛ ولى ظاهراً محذوفى ندارد و معنى چنین است: «ان امسک الله رزقه من هذا الذى یرزقکم» و «ام» در اینجا به معنى «بل» مىباشد. (دقت کنید).
6) «لَجّوُا» از مادّه «لجاجت» «عُتُوّ» به معنى سرکشى و «نُفُور» به معنى دورى و فرار از چیزى است.
7) نهجالبلاغه، کلمات قصار، جمله 250.
8) روح البیان، جلد 7، صفحه 39.
9) سوره هود، آیه 6.
10) سوره ذاریات، آیات 56 و 57.
11) «تاء» در «دابّة» دلیل بر تأنیث نیست، بلکه تمام حیوانات اعم از مؤنّث و مذکّر را شامل مىشود، و یا به تعبیر دیگر، تأنیث آن لفظى است نه حقیقى. (مفردات راغب و تفسیر فخررازى، جلد 17، صفحه 185).
12) تفسیر فخررازى، جلد 17، صفحه 186 و روح البیان، جلد 4، صفحه 97 و روح المعانى، جلد 12، صفحه 2.
13) تفسیر روحالبیان، جلد 4، صفحه 97.
14) سفینة البحار، جلد 1، صفحه 518، مادّه «رزق».
15) «حصید» به معنى درو شده (یا قابل درو) است، و «باسقات» جمع «باسقة» به معنى بلند، و «طلع» به معنى ثمره درخت خرما در آغاز پیدایش، و «نضید» به معنى متراکم و انبوه است که مخصوصاً در میوه درخت نخل یعنى خرما، اعجابانگیز مىباشد.
16) به تفسیر نمونه، جلد 13، صفحه 47، ذیل آیه 25 سوره مریم مراجعه شود.
17) منصبو بودن «رزقاً» به خاطر این است که مفعول له مىباشد؛ و احتمال مفعول مطلق یاحال بودن بسیار بعید است.
18) «قضب» (بر وزن جذب) به معنى بریدن و چیدن است؛ و مفسّران آن را به معنى سبزىهایى که در چند نوبت چیده مىشود تفسیر کردهاند.
19) «حدائق» جمع «حدیقه» به معنى باغهایى است که اطراف آن را با کشیدن دیوار محصور کردهاند و «غلب» جمع «اغلب» از مادّه «غلبه» به معنى تنومند و گردن کلفت است و «أب» به معنى گیاهان خودرو و چراگاههاى طبیعى، یا میوههایى است که قابل خشک کردن و نگهدارى کردن است.