پیدایش حیات در روی زمین در گرو استقرار شرایط فراوانی است که به پدیده «حیات«، امکان تحقق بخشد، و با اختلال یکی یا چند تای از آن، حیات در روی زمین، به صورت امرممتنع درآمده و تحقق نمی پذیرد.
تحلیل گران برهان نظم از هماهنگی شرایط حاکم بر روی کره ی زمین، با پیدایش پدیده حیات، بر وجود تدبیر استدلال کرده و هماهنگی را نشانه ی هدفداری گرفته اند که هرگز از اعتقاد به فاعل مدبر و دانا و توانا، جدا نمی باشد و این هماهنگی با پیشرفت دانش طبیعی انسان، پرورش خاصی پیدا کرده و اخیراً به لایه های اُزن در جوّ زمین اشاره می کنند که به مقدار کافی اشعه ی سوزان ماورای بنفش آفتاب را به زمین می فرستد، تا حیات آن گونه که ما آن را می شناسیم، در سطح زمین ممکن گردد، اینک خود تعبیر:
»لایه ی ازن دلیل محکمی است بر دور اندیشی آفریننده ی جهان، آیا ممکن است کسی بتواند این طرح و تدبیر را به روند تکامل تصادفی نسبت دهد، دیواری که مانع مرگ موجودات زنده گردد. دیواری با ضخامت کافی و دفاع مناسب که شاهد گویایی است بر طرح و تدبیر«. (1).
ناقدان این نوع تقریر از برهان نظم می گویند در این جا دو احتمال است و از نظر سنجش خرد هر دو یکسان است، یکی ما را به سوی اعتقاد به طرح و تدبیر
سوق می دهد، در حالی که دیگری نقطه ی مقابل آن است، و تصادف را در تحقق حیات کافی می داند.
این دو احتمال عبارتند از:
1. آفریننده ی دانا و توانا برای تحقّق یافتن پدیده حیات در روی زمین این دیوار دفاعی را به وجود آورد، تا پدیده حیات در روی زمین راه تکامل خود را بپیماید.
2. علت این که حیات بر روی زمین به این نحو شگفت انگیز، به وساطت این دیوار دفاعی از نابودی مصون گشته، این نیست که خداوند در آغاز، حیوانات را آفرید و سپس لایه ی ازن را برای محافظت از آنها خلق کرد؛ بلکه به عکس، چون لایه اُزن در آغاز، آن جا وجود داشت و تنها آن گونه از صور حیات که قادر به زیستن در سطح دقیق تشعشع ماورای بنفش- که از این لایه عبور می کند- بوده اند بر روی زمین تکامل پیدا کرده اند. (2).
یادآور می شویم: هر گاه وجود این دو احتمال در نظر خرد یکسان باشد، باید ناقدان برهان، جزو شکاکان در مسائل ماورای طبیعت باشند، نه مادی نافی ماوراء طبیعت.
وقتی از آنان سؤال می شود که چگونه این همه عوامل فراوان با هم هماهنگ شده و پدیده حیات را در روی زمین مستقر ساخته است، فوراً به فرضیه اپیکوری پناه برده و می گویند:
»عالم مرکب از تعداد بی شماری از ذرّات صغار است که به طور تصادفی در حرکت هستند، در یک زمان نامحدود، این ذرات صغار ترکیبات متعددی پیدا می کنند، و به انواع صورتهای گوناگون ممکن در می آیند. اگر یکی از این ترکیبات، نظم ثابت و معینی پیدا کند (خواه موقت یا به طور دایم) این نظام در طی زمان مناسب صورت، تحقق و استقرار خواهد یافت، و ممکن است کیهان با انتظامی که ما اکنون در آن زندگی می کنیم، از این ترکیبات ساخته شده باشد.»
»جان هیک» پس از نقل این بیان از «هیوم» می نویسد: «این فرضیه، مدل ساده ای را برای تبیین طبیعت گرایانه سرشت عالم، فراهم می سازد؛ این مدل در پرتو علوم جدید، مورد تجدید نظر یا گسترش قرار می گیرد«. (2).
هیوم و متأثران از اندیشه او، نظم را انکار نمی کنند و می گویند: «استمرار و دوام هر نوع حیاتی، در محیطی بالنسبه ثابت و معین، مستلزم نظم و انضباط پذیری است، ولی می گوید این نظم می تواند معلول یکی از دو فرضیه پیشین باشد، یکی طرح آگاهانه، دیگری طرح «اپیکوری» و بدون دلیل قاطع نمی توان، نظم را نتیجه عامل دوم دانست.»
هنگامی که بحث و جدال به این نقطه می رسد، برهان محاسبه احتمالات پا به میدان می نهد و در پیدایش نظم، طرح آگاهانه را، یک طرح خردپسند و قابل اعتماد می داند؛ در حالی که فرضیه پیدایش نظم را در سایه ی حرکات نامتناهی طبیعت، یک احتمال فاقد ارزش قلمداد می کند، و قاطعانه داوری می کند که بر چنین مدل سازی برای تبیین طبیعت نمی توان اعتماد کرد، و خرد انسانی را بالاتر از آن می داند که در مقابل طرح آگاهانه که به روشنی مشکل را حل می کند به فرضیه اپیکوری، تمایل نشان دهد یا آن را در ردیف فرضیه های علمی بیاورد، زیرا: استقرار حیات در روی زمین در گرو عوال بی شماری است که جمع و جور شدن آنها از طریق تصادف در نظر عقل، محال عادی است. و هر کس بخواهد نظم و هماهنگی عوامل حیاتی را از این راه توجیه کند، به یک نظریه فاقد ارزش علمی اعتماد کرده است.
در گذشته یادآوری کردیم در هر برهانی سه چیز را نباید از نظر دور داشت:
1. جایگاه برهان
2. پیام برهان
3. مخاطبان آن
برهان حساب احتمالات، برهان مستقل و جداگانه نیست. جایگاه آن داوری
میان طرفداران نظریه های تدبیری و اپیکوری است.
پیام آن قطعیت بخشیدن و به حدّ صفر رسانیدن- به معنی فلسفی- نظر مخالف نیست، بلکه پیام آن ارزیابی دو نظر متضاد با توجه به اصول علمی است و اینک کدام یک از دو نظریه، با توجه به اصول علمی، قابل اعتماد و واجد ارزش علمی است.
مخاطبان آن، دو گروه مجادل و مناظرند که هر یک سنگ یکی از دو نظریه را به سینه می زنند و محاسبه با بیان عالمانه ثابت می کند که نظریه ی دوّم فاقد ارزش بوده و از نظر اصول علمی قابل اعتماد نیست.
اینک توضیح:
خواه ما پدیده حیات را یک پدیده صد در صد مادی بدانیم و آن را اثر شیمیایی هماهنگی ماده بشماریم، و یا این که آن را موجودی مجرد و فعلیتی اضافه بر ماده حساب کنیم، بالاخره تحقّق پدیده «زندگی» در کره ما و یا کرات دیگر به عوامل و شرایط زیادی نیاز دارد که وجود آن را مثلاً در زمین ممکن سازد و احتمال اجتماع این شرایط از روی تصادف آن چنان بعید است که نمی توان آن را در ردیف احتمالات عقلایی درآورد.
هر گاه برای پیدایش یک پدیده مادی، عوامل دهگانه یا صدگانه ای لازم باشد، در این صورت هر یک از این عوامل، برای پدید آمدن آن پدیده، جزء علت به شمار می رود و فقدان یکی، فقدان پدیده را قطعی می سازد، ولی درباره ی پدیده حیات، شماره اوضاع و احوالی که وجود حیات را در زمین ممکن می سازد، به قدری زیاد است که آشنایی با همه آنها از فکر بشر بیرون است، و تصور این که همه ی آنها بر حسب تصادف پیدا شده و با هم جمع و جور شده اند، بسان یک احتمال در یک میلیارد احتمال است و هیچ عاقلی در تفسیر پدیده ای در میان این همه احتمالات به یک چنین احتمالی تکیه نمی کند و از این نظر دانشمند گرانمایه «کرسی موریسون» در اثر نفیس خود چنین می نوسد:
»ممکن نیست تمام شرایط و لوازمی که برای ظهور و ادامه ی حیات ضروری
است صرفاً بر حسب تصادف و اتّفاق بر روی سیاره ای فراهم شود«.
سپس به عنوان نمونه گازهای مورد استنشاق را مورد بحث قرار می دهد و می نویسد:
»اکسیژن» و «ئیدروژن» و «اسید کربونیک» چه به تنهایی و چه در حال ترکیب و اختلاط با همدیگر، از ارکان اولیه حیات جانداران به شمار می روند و اساساً مبنای زندگی در زمین بر آنها استوار است، از میان میلیونها احتمال حتی یک احتمال هم نمی رود که همه ی این گازها در آن واحد در سیاره ای جمع شوند و مقدار و کیفیت آنها هم به طوری معادل باشد که برای حیات کافی باشد و اگر هم بگوییم آن نظم و ترتیب، تصادفی بوده و آن وقت بر خلاف منطق ریاضی استدلال کرده ایم«. (3).
برای این که درباره این شرایط بیشتر غور کنیم یاد آور می شویم:
1. یکی از عوامل حیات در روی زمین آب است، برای این که زندگی در اقیانوسها و دریاها و رودخانه ها در زمستانهای دراز محفوظ بماند، این مایه حیات طوری آفریده شده که در درجه حرارت قریب به صفر یخ می بندد، و بسان سرپوش مانع از خروج حرارت از داخل آب می گردد و در نتیجه آب عمق دریاها و دریا چه ها به حال مایع می ماند، و در غیر این صورت باید شاهد یخبندهای درون اقیانوسها و دریاها گردیم، علاوه بر این، وزن مخصوص یخ نیز به این هدف کمک می کند زیرا وزن مخصوص یخ کمتر از آب و یخ در سطح آب می ماند و پایین آب نمی رود.
2. خاک نیز به سان آب مایه زندگی است و مواد معدنی خاصی دارد که گیاه آن را جذب می کند و به صورت خوراکهای مورد نیاز جانوران در می آورد، وجود فلزات در نزدیکی زمین موجب پیدایش چهره هایی از تمدن شده است که چشم گیرتر از همه، تمدن ماشینی امروز ما است.
3. زمین با قطر و جاذبه خاصی آفریده شده است که آب و هوا را در خود حفظ می کند، اگر زمین به کوچکی ماه و قطر آن یک چهارم قطر کنونی آن بود، نیروی
جاذبه آن قادر به حفظ آب و هوا در روی آن نبود و درجه حرارت به صورت کشنده ای بالا می رفت، اگر فاصله زمین تا خورشید دو برابر مدار کنونی آن بود، حرارتی که از خورشید به آن می رسید به ربع حرارت کنونی تنزل می کرد و طول مدّت زمستان دو برابر می شد و همه موجودات یخ می بستند.
4. اگر فاصله خورشید از وضع فعلی به نصف تقلیل می یافت، گرما به چهار برابر، و طول مدت فصل، نصف می گردید و زمین به اندازه ای سوزان می شد که زندگی روی آن غیر ممکن می گشت.
آیا می توان گفت که همه این شرایط به طور تصادف و اتفاق جمع و جور شده و حیات را در روی زمین ممکن ساخته اند، در صورتی که امکان داشت به هزاران صورت دیگر در آید و سرانجام تحقّق حیات غیر ممکن شود.
دانشمند گرانقدر «کرسی موریسون» این حقیقت را با مثالی روشن می کند:
1) جان هیک، فلسفه دین، ترجمه بهرام راد، ص61- 62.
2) جان هیک، فلسفه ی دین، ص62.
3) راز آفرینش، ص 35- 36.