برهان نظم نه یک برهان حسی است که تمام مقدمات آن از حس گرفته شده باشد و نه از مقوله ی تمثیل است که ملاک قضاوت در آن «شباهت دو مصنوع» یا بیشتر به یکدیگر باشد و نه یک برهان تجربی است که مبنای استنتاج در آن تماثل (1) افراد یک طبیعت به شمار آید؛ بلکه یک برهان عقلی محض است که فرد پس از مطالعة ماهیت نظم در موجودات طبیعی، داوری می کند که این دستگاههای فوق العاده پیچیده و دقیق که از مجموع آنها هدف و غایت و هماهنگی اجزا با یکدیگر می بارد، بدون دخالت یک عقل و طراح دانا امکان پذیر نیست.
گویا در گذشته در فلسفه ی غرب دو تقریر عامیانه برای برهان نظم وجود داشته و همین دو تقریر، نظر هیوم و هم فکران او را گرفته و براساس آن دو تقریر، اشکالاتی بر آن وارد کرده اند. آن دو تقریر عبارتند از:
الف: جهان از نظر نظم و هماهنگی شبیه مصنوعات بشری، مانند: خانه و کشتی است و لذا باید مانند مشابه خود (مصنوعات بشری) سازنده ی دانا و توانایی داشته باشد.
ب: تجربه و آزمون ثابت کرده است که نظم در مصنوعات بشری، بدون دخالت عقل و شعور پدید نمی آید و هیچ گاه خانه ای، یا کارخانه ای و یا کشتی و مانند آن، بدون دخالت آگاهی و تدبیر صورت نمی پذیرد. آنگاه از طریق «تماثل پنداری» میان طبیعت و مصنوعات انسان، دخالت شعور در نظم جهان ضروری دانسته شده است.
این دو تقریر از برهان نظم چه براساس «تشابه» و چه براساس «تماثل«، تقریری عامیانه است که در غرب وجود داشته، در حالی که بی پایگی این دو تقریر روشن است، زیرا وجود تشابه میان دو شیء، گواه بر وحدت حکم آنها نیست و تاکنون کسی نگفته است که تشابه به طور یقین، مایه ی اتحاد در احکام و صفات است.
هم چنان که بهره گیری از روش تجربه بر پایه ی اصل تماثل در مورد بحث نیز نارساست، زیرا تماثل در جایی می تواند مفید یقین باشد که طرفین از مقوله و طبیعت واحده باشند تا بتوان در سایه ی وحدت طبیعت، حکم را از مورد تجربه شده به مورد دیگر انتقال داد، در حالی که مورد تجربه در این برهان، مصنوع بشری است و مورد شک پدیده های طبیعی است که تاکنون حتی یک بار هم در قلمرو تجربه قرار نگرفته است.
ولی اگر برهان نظم به شکلی که در فصل پیش تقریر شد مطرح شود، یک برهان کاملاً عقلی خواهد بود که اساساً ارتباطی به تمثیل و تجربه ندارد؛ زیرا عقل پس از مطالعه در ماهیت نظم می گوید: ساختمان هر یک از این پدیده ها که هر یک از اجزای بی شماری مرکب است، حاکی از یک نوع محاسبه و اندازه گیری است که اجزای پدیده ها را با هم از نظر کمی و کیفی متناسب ساخته و در نتیجه در میان آنها همکاری و هماهنگی برقرار نموده است تا هدف خاصی، تحقق پذیرد. چنین کاری زاییده ی علم و آگاهی و دقت و حساب است و تنها عامل آگاه می تواند با محاسبه و اندازه گیری، به برنامه ریزی و سازماندهی بپردازد.
به دیگر سخن، میان «نظم غایی» و «دخالت شعور«، رابطه ی مستقیم و منطقی وجود دارد و خرد با مطالعه ی ماهیت علم، این رابطه را کشف می کند و هر نوع اندیشه ی خلاف آن را مردود می شمارد.
در این بیان شباهت جهان به کشتی یا بهره گیری از تجربه و آزمون مدخلیت ندارد، تنها بررسی نظم به معنی گذشته که با محاسبه و اندازه گیری، انتخاب و گزینش، سازماندهی و همکاری و جهت گیری و هدف داری همراه است، به عقل
امکان می دهد که وجود طراح دانا و توانا پشت سر هر موجود منظم قطعی و یقینی، با دید خرد مشاهده کند، خواه این موجود منظم مصنوع بشری باشد یا پدیده ی طبیعی و هر دو موجود بدون این که یکی اصل باشد و دیگری فرع، در برابر این حکم عقلی یکسانند.
اگر خرد باور نمی کند که یک ماشین حساب بدون برنامه ریزی و طرح عالمانه پدید آمده باشد و یا باور نمی کند که پالایشگاهی بدون برنامه ریزی مهندسان تحقق یافته باشد، همه و همه به خاطر یک قاعده ی کلّی است و آن مطالعه ی ماهیت کار است.
به دیگر سخن: هر موجودی که جامه ی وجود پوشیده و در هستی آن انتخاب و گزینش، همکاری و هماهنگی، هدف داری و هدف گرایی مشاهده گردد، خود با زبان بی زبانی می گوید: در پیدایش من عقل و خرد، درک و شعور مدخلیت کامل داشته است.
1) خاطر نشان می سازیم که مبنای استنتاج در تمثیل و استقراء «تشابه» است، در حالی که مبنای استنتاج در تجربه، «تماثل» و «وحدت دو فرد» در طبیعت است و غالباً میان این دو ملاک خلط و تصور شده که ملاک استنتاج در تجربه نیز تشابه است. از این جهت تجربه را روش یقین آور تلقی نمی کنند، تفصیل این مطلب را در کتاب شناخت در فلسفه ی اسلامی و یا نظریه المعرفة فی الفلسفه الإسلامیة از نگارنده می توانید مطالعه بفرمایید.