همان گونه که ذات و هستى امکانى عین ربط و وابستگى به مبدأ اعلى است اثر و فعل او نیز همین گونه است زیرا اگر از لحاظ اثر و فعل مستقل باشد بایستى از لحاظ ذات و هستى نیز مستقل باشد و این بر خلاف فرض است و این ملازمه میان ذات و اثر و وجود و ایجاد به این خاطر است که یک
پدیده به همان حیثیتى که موجود است، مبدأ اثر نیز مى باشد پس اگر در ذات مستقل است; در فاعلیت نیز مستقل است و اگر در ذات خود عین ربط و وابستگى است در فاعلیت خود نیز این گونه است(1) بنابراین فرض استقلال در مقام فعل و ایجاد با فرض ربط و وابستگى در مقام ذات دو فرض متناقض و نامعقول است.
از این مقدمات به روشنى به دست مى آید که افعال انسان در عین این که منتسب به او مى باشد منتسب به خدا نیز هست، زیرا افعال او مترتب بر وجود او است و بدون شک هستى او منتسب به خود او است و هم عین انتساب و ربط به خدا است، و چه زیبا گفته است حکیم سبزوارى:
«لکن کما الوجود منسوب لنا
فالفعل فعل الله وهو فعلنا».(2)
یعنى همان گونه که وجود و هستى ما به خود ما نسبت داده مى شود (علاوه بر این که عین فقر و ربط به خدا است) فعل ما نیز در عین این که منسوب به خدا است منسوب به خود ما نیز مى باشد.
در پایان یادآور مى شویم که درباره نظریه امر بین امرین تفاسیر و تقاریر دیگرى نیز گفته شده است که نقل و بررسى آنها مایه گستردگى سخن است و ما دامن گفتار را در این جا کوتاه مى کنیم و خدا را بر این نعمت بزرگ سپاسگزاریم .(3)
الحمدلله ربّ العالمین
1) نهایة الدرایة، ج1، ص 121.
2) شرح منظومه، مقصد 3، فریده 2، فحى عمومیت قدرت.
3) جهت اطلاع بیشتر رجوع شود به بحارالانوار، ج5، ص 84 و مصابیح الانوار، ج1، ص 152ـ 162 . در کتاب اخیر ده وجه در تقریر این نظریه ذکر شده است.