جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

اگزیستانسیالیسم و آزادى انسان (2)

زمان مطالعه: 2 دقیقه

اگزیستانسیالیسم یا مذهب اصالت وجود(وجود مادى و فردى)، مسلکى است که در یک دوره ویژه تاریخى، شکل گرفته و بیانگر اعتراض مکررى است از جانب فرد آزاد، بر ضد همه امورى که یگانگى وضع او را، به عنوان موضوع آزادى به خطر مى اندازد.(1)

مذهب اصالت وجود را در برخى از صور آن مى توان به عنوان تأکید مجدد بر روى فرد آزاد در برابر تمایل نیرومندى که به سوى «جمع گرایى» سیاسى و اجتماعى به وجود آمده و هدف آن تقلیل دادن «مسئولیت شخصى و ارزیابى آن بر پایه خدمت به جمع» است، به شمار آورد و این یکى از دلایلى است که مارکسیست ها، مذهب اصالت وجود «سارتر» را به عنوان فلسفه «بوژوازى» در حال مرگ معرفى کرده اند.

همچنین این مذهب با پافشارى بر روى فرد و «ذهن آزاد» اعتراضى است بر ضد تمایل عمومى در تمدن ما که فرد را در میان وظیفه یا وظایف اجتماعیش، به عنوان مالیات پرداز، رأى دهنده، کارمند دولت، مهندس، عضو اتحادیه شرکت و جز آن، هضم مى کند به نظر «گابریل مارسل» تمایل به «وظیفه تراشى» براى انسان، مایه کاهش قدر شخص انسانى مى گردد.

بنابراین به طور عموم مى توانیم بگوییم که مذهب اصالت وجود اظهار وجود مجدد انسان آزاد بر ضد «جمع گرایى» یا هر گونه تمایل به «وظیفه تراشى» است.(2)

فیلسوفان به اصطلاح اصالت وجودى اساساً با هستى انسان سر و کار دارند و آن را در جوّى هیجان آمیز بررسى مى کنند و واژه وجود براى آنان معنى ویژه اى دارد و مقدم تر از همه، انسان را به عنوان «موضوعى آزاد» و «خودتعالى دهنده» به نظر آورند.(3)

آنان با انسان در آن حد سر وکار ندارند که بتوان او را به منزله موضوعى مانند موضوعات دیگر به کمک روش علمى مورد بررسى قرار داد، آن گونه که از نظرگاه یک «بیوشیمیست» یا یک «تشریح گر» یا یک «روانشناس» یا یک «جامعه شناس» مورد بررسى قرار مى گیرد.

بنابراین انسانى که مورد توجه اصالت وجودیان قرار گرفته شخص انسان واقعى است با ویژگى «موجود آزاد»، «خود آفرین» و «خود تعالى دهنده» که آنچه او مى شود، مبتنى است بر «آزادى و اختیارات» خود او، و تا وقتى زنده است اکنونش نمى تواند با گذشته اش یکسان باشد.(4)


1) فلسفه معاصر تألیف فردریک کاپلستون، ترجمه دکتر على اصغر حلبى، ص 177.

2) همان مدرک، ص 179 و مبانى فلسفه، دکتر على اکبر سیاسى، ص 592.

3) همان مدرک، ص 186.

4) فلسفه معاصر تألیف فردریک کاپلستون ، ترجمه دکتر على اصغر حلبى، ص 173ـ 174.