جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

انسان آمیزه‌اى است از ماده و معنى

زمان مطالعه: 3 دقیقه

در یک نظر سطحى انسان موجودى است مادى که پس از گذراندن پرورشهاى مقدماتى در رحم مادر، دیده به جهان مى‌گشاید، و حرکت خود را به سوى تکامل مادى آغاز مى‌نماید و با سپرى ساختن مراحلى از کودکى، نوجوانى، جوانى، پیرى و فرتوتى چراغ زندگى او براى ابد خاموش مى‌گردد، دیگر از او خبرى نخواهد بود.

در این نظر انسان، براى غایت و هدفى آفریده نشده و اصولا معلوم نیست از کجا آمده و براى چه آمده و به کجا خواهد رفت.

ولى از نظر الهیون – بالأخص فلاسفه اسلام و متکلمان ژرف‌نظر – انسان آمیزه‌اى است از ماده و معنا، از جسم و روح، از تن و روان. حتى در نگرش عمیق‌تر: سخن از ترکیب و آمیزه‌ى دو شىء صحیح نیست بلکه واقعیت انسان همان نفس و روح اوست، و بدن، ابزار تکامل او به شمار مى‌رود. او با چشم، دیدنیها را مى‌بیند و با گوش، شنیدنیها را مى‌شنود، بیننده و شنونده‌ى این دو ابزار نیست بلکه روح و روان است که این دو را به عنوان آلت به کار گرفته است.

فلاسفه‌ى اسلامى تجرد نفس و روح را از ماده، با براهین فلسفى ثابت کرده و هم‌اکنون غربیان از طریق تجربى مى‌خواهند به آن برسند، ما در این‌جا نمى‌توانیم براهین فلسفى تجرد را مطرح کنیم، و فقط براى بیان نقطه‌نظر قرآن به بیان دو آیه اکتفا مى‌کنیم تا روشن شود نفس انسانى از نظر قرآن بالاتر و برتر از ماده و مادیات است:

1. قرآن در سوره مؤمنون آنگاه که مراتب آفرینش انسان را در رحم مادر بیان مى‌کند مرحله نهایى آفرینش او را چنین شرح مى‌دهد:

»… ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ…«(1): «ما به او آفرینش دیگرى بخشیده‌ایم» (آفرینشى که با خلقت‌هاى پیشین تفاوت جوهرى دارد، (زیرا مراتب پیشین همگى در پوشش آفرینش ماده قرار مى‌گیرند(.

مراحل آفرینش پیشین انسان عبارتند از:

1. نطفه، 2. علقه (خون بسته(، 3. مضغه (گوشت پاره(، 4. تبدیل مضغه به استخوان، 5. پوشانیدن استخوانها با گوشت.

آنگاه بیان قرآن در این مراحل پنج‌گانه به پایان مى‌رسد، مرحله ششم را با لحن

دیگر بیان مى‌کند و مى‌فرماید: «ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ«: «به او آفرینشى جدید دادیم«.

این آفرینش جدید به خاطر این است که در این مرحله ماده، تکامل دیگر پیدا کرده و روح مجردى را در دامان خود پرورش مى‌دهد.

2. در سوره سجده قرآن شبهه منکران معاد را نقل مى‌کند، و مى‌گوید: «معترضان مى‌گویند مرگ انسان به خاطر پراکندگى اجزاى بدن او، مایه‌ى انحلال شخصیت اوست در این صورت با گردآورى اجزاى بدن شخصیت نخست باز نخواهد گشت بلکه شخصیت دیگرى خواهد بود که در برابر اعمال انسان پیشین مسئولیتى بر عهده ندارد«.

قرآن در رد این شبهه چنین مى‌فرماید:

»قُلْ یَتَوَفّاکُمْ مَلَکُ اَلْمَوْتِ اَلَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ ثُمَّ إِلى رَبِّکُمْ تُرْجَعُونَ«.(2)

»فرشته‌ى مرگ که براى شماها گمارده شده است، شما را مى‌گیرد سپس به سوى پروردگار خود بازمى‌گردید«.

اکنون باید دید چگونه این آیه پاسخ از شبهه پیشین کافران است که معتقد بودند مرگ انسان و پراکندگى اجزاى بدن مایه‌ى انحلال شخصیت او است، و انسان دوم شخصیت دیگرى دارد و نمى‌تواند مسئولیت کارهاى انسان پیشین را بر عهده بگیرد.

کیفیت پاسخ این است که مرگ انسان به معنى نابودى شخصیت او نیست بلکه آنچه که واقعیت انسان به آن بستگى دارد در نزد خدا محفوظ است، و فرشته مرگ، واقعیت انسان را اخذ مى‌کند و انسان به سوى پروردگار خود برمى‌گردد.

این آیه صریحا مى‌رساند آنچه که متلاشى مى‌شود واقعیت انسان نیست، واقعیت انسان چیزى است که فرشته مرگ او را مى‌گیرد. و جمله «یَتَوَفّاکُمْ» به معنى «یأخذکم» است.

و به دیگر سخن: هرگاه شخصیت او را جنبه مادى او تشکیل مى‌داد اندیشه‌ى انحلال شخصیت در سایه‌ى پراکندگى اجزا مشکلى فرا راه معاد پدید مى‌آورد، ولى اگر شخصیت او فراتر از ماده باشد او از هر نوع انحلال و پراکندگى پیراسته است، و از طریق فرشته مرگ از بدن جدا مى‌گردد و تا روز قیامت نزد خدا محفوظ مى‌باشد، آنگاه که معاد تحقق پذیرد روح هر انسانى به بدن دنیوى خویش متعلق مى‌گردد.


1) مؤمنون / 14.

2) سجده / 11.